درس‌های دکترین خاورمیانه‌ای کیسینجر (بخش سوم)

عامل اصلی شکست آمریکا در خاورمیانه

کدخبر: ۴۵۲۳۵۳
اقتصادنیوز: اگرچه هنری کسینجر به ندرت به دلیل سیاستش در خاورمیانه شهرت دارد ، اما در طول چهار سالی که به عنوان وزیر خارجه رؤسای جمهور ریچارد نیکسون و جرالد فورد خدمت کرد، رهبری تلاش‌هایی را برای ایجاد نظمی پایداردر خاورمیانه بر عهده داشت؛ نظمی که 30 سال به طول انجامید که پایان یافتن آن، بیش از ۲ دهه ناکامی عملیات‌های «جنگ‌وصلح» آمریکا در خاورمیانه را به دنبال داشت؛ ناکامی‌هایی که کیسینجر ۹۰ ساله ریشه‌اش را اینگونه توصیف کرد: «اهداف نظامی بیش از حد مطلق و دست نیافتنی، و اهداف سیاسی بسیار انتزاعی و دور از دست بودند».
عامل اصلی شکست آمریکا در خاورمیانه

به گزارش اقتصادنیوز؛ مارتین ایندایک عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا در مقاله‌ای برای فارن افرز با عنوان «تقدم نظم بر صلح؛ دیپلماسی خاورمیانه‌ای کیسینجر و درس های آن برای امروز» که خلاصه‌ای اقتباسی از کتاب وی با نام «استاد بازی: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه» است، ضمن تبیین دکترین خاورمیانه‌ای کیسینجر، تلاش کرده است تا با به روزرسانی آن بر مبنای الگوهای رایج در رویکرد این استراتژیست شهیر آمریکایی، راهبردی کارآمد را برای نحوه تعامل دولت ایالات متحده با مناسبات کنونی خاورمیانه ارائه دهد.

ایندایک بر این باور است که «ایالات متحده باید یک استراتژی پساافغانستان و یک نقشه راهِ راهبردی برای ارتقای نظم در خاورمیانه طراحی کند، حتی در عصری که اولویت‌های استراتژیک آمریکا به سوی شرق آسیا و هندوپاسیفیک شیفت می‌کنند».

8fcb3401bb6480db2071f8b159d380632db8a428

تقدم نظم بر صلح (بخش سوم)

در بخش نخست مقاله (استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم جدید خاورمیانه) روند صلح کیسینجر در خاورمیانه تشریح شد که چگونه بیشتر برای خرید زمان طراحی شده بود تا صلح: زمان برای اسرائیل برای ایجاد قابلیت‌های خود و کاهش انزوای خود، و زمان برای اعراب جهت خسته شدن از درگیری و تشخیص مزایای همکاری با یک همسایه اسرائیلی که به طور فزاینده‌ای قدرتمند است. در این میان، او صلح خاورمیانه را با احتیاط، بدبینی و تدریجی دنبال می‌کرد، به همین دلیل است که آن را «دیپلماسی گام به گام» نامید. 

Henry Kissinger Doctorine

تعادل و مشروعیت در تعقیب نظم و فزاینده گرایی در پیگیری صلح مفاهیم اساسی رویکرد استراتژیک کیسینجر بود. او موفق شد سه توافق موقت میان مصر، سوریه و اسرائیل را به مذاکره بنشیند و پایه های معاهدات صلح بعدی را که اسرائیل با مصر و اردن منعقد کرد، بنیان نهاد. با این حال، چنانچه در پایان بخش نخست توضیح داده شد، زمانی که رئیس جمهور ایالات متحده، بیل کلینتون، تاکید کیسینجر بر احتیاط را نادیده گرفت و تلاش ناکام برای پایان دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین را صورت داد، روند کیسینجر شروع به واگرایی کرد.

همانطور که در بخش دوم مقاله (درس کیسینجر به بایدن درباره ایران) تشریح شد، در مناقشه دهه ۷۰ میلادی، پس از حمله سادات به صحرای سینا، چنانچه در بخش دوم تکیسینجر برای ایجاد حمایت از دیپلماسی خود از طریق اهرم زور، اسرائیل را به حملات متقابل تشویق کرد. هنگامی که این فشار نظامی به مصر و شوروی کمک کرد تا شرایط آتش بس او را بپذیرند، او از اسرائیل خواست تا حمله خود را متوقف کند. او به ویژه از نابودی ارتش سوم مصر توسط نیروهای دفاعی اسرائیل که در پایان جنگ محاصره شده بود، جلوگیری کرد. این امر به سادات امکان داد تا با رژیم خود - ونیز حیثیت خود - وارد مذاکرات صلح شود.

سپس کیسینجر از انعطاف پذیری لحظه استفاده کرد و روند صلح خود را با هدف حفظ فاصله مصر - بزرگترین و از نظر نظامی قدرتمندترین کشور عربی - از پیوستن به هر ائتلاف جنگی عربی در آینده آغاز کرد. این امر جنگ دیگری را بین دولت یهود و کشورهای عربی غیرممکن می کرد.  شباهتی غیرقابل انکار بین رویکرد کیسینجر به مصر و روشی وجود دارد که مترنیخ و کسلریا پس از شکست ناپلئون، فرانسه را مدیریت کردند و آن را به جای مجازات کردن، در نظم جدید گنجاندند - و در نتیجه آن را از یک دولت انقلابی و تجدیدنظرطلب به یک قدرت وضع موجود تبدیل کردند.

Henry Kissinger Doctorine

مارتین ایندایک بر این باور است که امروز، دکترین کیسینجر احتمالاً از طرحی مشابه در قبال ایران استفاده خواهد کرد، کشوری که به ادعای وی «به وضوح آنچه را که از نظم خاورمیانه به رهبری ایالات متحده باقی مانده است، تهدید می کند». دکترین کیسینجر طرفدار سرنگونی حکومت نبوده و نیست. در عوض، او به دنبال این می‌بود که ایران را متقاعد کند که از تلاش ‌های منطقه‌ای خود دست بردارد و در عوض به رفتارهای دولتی تر بازگردد. در این میان، واشنگتن باید تعادل جدیدی را دنبال کند که در آن انگیزه های انقلابی [ادعایی] ایران توسط اتحادی از کشورهای سنی که با اسرائیل و ایالات متحده همکاری می کنند، مهار و متعادل شود.

با این حال، چنانچه ایران متقاعد شود و تصمیم بگیرد مطابق قاعده نظم مستقر عمل کند، کیسینجر معتقد است که ایالات متحده باید به عنوان متعادل کننده عمل کند و بیشتر خود را به تمام قدرت های رقیب خاورمیانه نزدیک تر کند تا اجازه دهد آنها به یکدیگر نزدیک شوند. یعنی زوندی برخلاف آنچه بایدن در پیش گرفته و دو رقیب دیرینه منطقه را ترغیب به نزدیکی و گفتگوی مستقیم با یکدیگر -احتمالاً بدون خرگونه دخالت مستقیم آمریکا- کرده است.

کیسینجر مدعی است: «ایالات متحده در تعقیب اهداف استراتژیک خود می‌تواند یک عامل تعیین‌کننده – شاید تنها عامل تعیین‌کننده – در تعیین مسیر ایران میان اسلام انقلابی یا کشوری مهمی است که در سیستم وستفالیا مستقر شده است».

Henry Kissinger Doctorine

پیامدهای هدف‌گذاری بلندپروازانه

از آنجایی که کیسینجر در محیطی از تعدیل نیرو فعالیت می کرد، عمیقاً از خطرات پیشروی بیش از حد آگاه بود. اما همانطور که او در کتاب یک جهان بازسازی شده اشاره می کند، «این تعادل نیست که به انسان الهام می بخشد، بلکه جهانی بودن است، امنیت نیست، ابدیت است». و همانطور که او در کتاب تاریخی خود دیپلماسی که در سال 1994 منتشر شد، توضیح داد، دولتمردان آمریکایی به ندرت قواعد بازی را که درک او از نظم بین‌المللی مستلزم شناخت آن است، درک می‌کنند یا به آنها احترام می‌گذارند.

ایده آلیسم آنها اغلب با احساس مشیت الهی هدایت می شود، به ویژه وقتی صحبت از خاورمیانه باشد. آنها تصور می کنند که پیگیری صلح و ملت سازی نه تنها مطلوب، بلکه قابل دستیابی است و تنها مشکل، ارائه فرمول درست است. معضلی که در قلب دیپلماسی ایالات متحده در خاورمیانه قرار دارد، در اینجا نهفته است. همانطور که کیسینجر فهمید، حفظ نظم مستلزم تلاشی معتبر برای حل مناقشات منطقه است، اما مقیاس جاه طلبی یک دولتمرد می تواند به بی ثباتی نظم منجر شود.

در نظر بگیرید که اولین غریزه نیکسون برای همکاری با اتحاد جماهیر شوروی جهت تحمیل صلح بر مشتریان سرکش خاورمیانه چگونه می توانست پیش برود. در اواسط جنگ یوم کیپور، کیسینجر برای مذاکره در مورد شرایط آتش بس با رهبر شوروی، لئونید برژنف، به مسکو رفت. در مسیر، او دستورالعمل‌های صریح از نیکسون دریافت کرد که «همه تلاش خود را انجام دهد» تا «اکنون» به یک توافق عادلانه دست یابد و با برژنف کار کند تا «فشار لازم را بر دوستان مربوطه‌مان وارد کند».

Henry Kissinger Doctorine

این تهدیدی بود که استراتژی متواضعانه‌تر کیسینجر برای آتش‌بس و به تبع آن مذاکرات مستقیم مصر و اسرائیل را مخدوش می‌کرد. او با عصبانیت دستورات رئیس جمهور را نادیده گرفت. او توانست این کار را انجام دهد زیرا نیکسون این پیام را درست زمانی که دستور اخراج آرچیبالد کاکس، دادستان ویژه واترگیت را صادر می کرد، فرستاد. متعاقب آن "کشتار شنبه شب" - که در آن دو مقام ارشد وزارت دادگستری به جای اجرای دستور نیکسون استعفا دادند - رهبران کنگره را بر آن داشت تا استیضاح رئیس جمهور را آغاز کنند. با تمام توجه به سیاست داخلی ایالات متحده، کیسینجر توانست اولویت های خود را در خاورمیانه دنبال کند.

او در زمان جانشین نیکسون، فورد، کار مشابهی را انجام داد. هنگامی که مذاکرات بین سادات و اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل در فوریه 1975 شکست خورد، فورد می خواست کنفرانسی را با اتحاد جماهیر شوروی در ژنو تشکیل دهد تا یک صلح جامع را بر اسرائیل و همسایگان عرب آن تحمیل کند. کیسینجر این ابتکار را به نفع بازگشت به دیپلماسی شاتل خود رهبری کرد، که مصر و اسرائیل را به توافق صلح نهایی نزدیکتر کرد.

Henry Kissinger Doctorine

رؤسای جمهور ایالات متحده که بعد از نیکسون و فورد آمدند نیز تمایل داشتند اهداف آرمان گرایانه خود را برای خاورمیانه دنبال کنند و نگرانی کافی برای حفظ نظم منطقه ای که کیسینجر ایجاد کرده بود نداشتند.  رئیس جمهور جیمی کارتر ایده همکاری با اتحاد جماهیر شوروی در برگزاری مجدد کنفرانس ژنو برای تحمیل صلحی فراگیر را احیا کرد. این بار این سادات بود که رئیس جمهور آمریکا را با سفرش به اورشلیم در نوامبر 1977 رها کرد. در کمپ دیوید یک سال بعد، یک کارتر تنبیه شده به جای یک راه حل جامع که شامل یک قطعنامه برای مشکل فلسطین می شد، یک توافق صلح جداگانه بین مصر و اسرائیل را دنبال کرد. با این حال، بیش از دو دهه بعد، در ژوئیه 2000، کلینتون به اصرار ایهود باراک، نخست وزیر اسرائیل، پیشنهادی مبنی بر تلاش برای دستیابی به توافقی جهت پایان دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین در کمپ دیوید را پذیرفت و روند گام به گام کیسینجری را که رابین دنبال کرده و در توافقنامه اسلو تعریف شده بود، کنار گذاشت.

رهبر فلسطین یاسر عرفات فهمید که باراک و کلینتون قصد دارند یک قطعنامه نهایی را بر فلسطینیان تحمیل کنند و از ادامه راه خودداری کرد. از آنجا تا آغاز انتفاضه دوم فلسطین و سرکوب متعاقب آن توسط اسرائیل، گامی کوتاه بود، آتش خشونت آمیزی که به مدت پنج سال شعله می‌کشید و منجر به کشته شدن هزاران نفر شد و تمام اعتماد بین دو طرف را از بین برد. با این وجود، باراک اوباما و دونالد ترامپ، رؤسای جمهور ایالات متحده، بعداً هر دو تلاش کردند تا به توافقات پایان درگیری دست یابند و شکست خوردند.

ویرایش - 201118-trump-biden-afghanistan-troops-main-2x1-an

۲دهه ناکامی عملیات‌های جنگ‌وصلح آمریکا در خاورمیانه

پرزیدنت جورج دبلیو بوش در برابر آهنگ آژیر صلح‌سازی همه‌جانبه مقاومت کرد، اما در برابر اشتیاق چیزی که کیسینجر مدت‌ها پیش «ابدیت» نامیده بود، تسلیم شد و حمله شوم خود به افغانستان و سپس عراق را آغاز کرد. پس از سرنگونی طالبان در افغانستان و صدام حسین در عراق، "برنامه دموکراتیزاسیون" در خاورمیانه را پی گرفت و اعلام کرد که ترویج دموکراسی در سراسر منطقه "باید محور سیاست آمریکا برای دهه های آینده باشد". در عوض  نتیجه یک فاجعه بود که با پایان تعادل دوگانه، زمینه را برای بسط نفوذ تهران در عراق و سراسر منطقه فراهم کرد. بوش همچنین هدف ایالات متحده در افغانستان را از مبارزه با تروریسم به مبارزه ضد شورش و ملت سازی تغییر داد و آن تصمیم نیز باعث شکست و تحقیر شد.

بیش از ۲ دهه ناکامی عملیات‌های «جنگ‌وصلح» آمریکا در خاورمیانه نتیجه رویکردهای بلندوپروازانه و غیرواقع‌گرایانه‌ای بود که در پایان آن به کیسینجر ۹۰ ساله واگذار شد که در مقاله‌اش اشاره کند که «اهداف نظامی بیش از حد مطلق و دست نیافتنی، و اهداف سیاسی بسیار انتزاعی و دور از دست بودند».

Henry Kissinger Doctorine

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید