سقوط اعتبار و هژمونی کاخ سفید
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکوایران، تریتا پارسی، بنیانگذار و رئیس سابق شورای ملی ایرانیان آمریکایی (NIAC) در مطلبی برای MSNBC با عنوان «خروج از افغانستان ایالات متحده را بیاعتبار نخواهدکرد، آنچنان که خروج از برجام کرد» نوشت: وحشت اغراقآمیز نسبت به مفهوم «اعتبار» یک سنت ریشه دار در استبلیشمنت سیاست خارجی واشنگتن است.
اغراق در اعتبار، سنت دیرینه استبلیشمنت
معاون اجرایی اندیشکده کوئینسی در این مقاله پربازدید نوشته است: در حالی که احتمال وقوع جنگ در اوکراین و تایوان در حال افزایش است، فریاد قابل تشخیصی در سرتاسر واشنگتن شنیده می شود: ادعای از دست دادن اعتبار ایالات متحده در پی خروج جو بایدن از افغانستان، روسیه و چین را جسور کرده است.
با این وجود، این وحشت قابل پیشبینی تنها زمانی برجسته و بیان میشود که ایالات متحده نتواند کشوری را بمباران کند. اما به وقت شکستن توافقات بین المللی توسط ایالات متحده به ندرت هیستری مشابهی ایجاد میشود.
انتظارات ما از قابلیت اطمینان آمریکا به حدی ضعیف شده است که اکنون فرض میکنیم که با روی کار آمدن یک حزب جدید، ایالات متحده از توافقهای بینالمللی سرپیچی خواهد کرد.
با این حال، اوباش مبلغ اعتبار واشنگتن، وقتی ما به امضای خود خیانت می کنیم، چیزی نمی گویند یا اندک سخنی میگویند. وحشت اغراق آمیز اعتبار، یک سنت ریشهدار در نهاد سیاست خارجی واشنگتن است.
هنگامی که کره شمالی در سال 1950 از خط 38 عبور کرد، رئیس جمهور هری ترومن نگران اعتماد متحدان اروپایی به تعهد آمریکا به حفاظت از اروپای غربی بود. رئیس جمهور لیندون جانسون معتقد بود که عقب نشینی در ویتنام اتحاد جماهیر شوروی آن زمان را جسورتر می کند و حتی برنامه سیاست داخلی او را تضعیف می کند.
از لبنان تا عراق، یوگسلاوی سابق و سوریه، استدلال اعتبار در تلاش برای اطمینان از اینکه آمریکا همیشه در سمت جنگ اشتباه می کند، به کار گرفته شده است.
۲ رئیسجمهور، ۲ حزب، و یک وضعیت مشابه
تصمیم پرزیدنت باراک اوباما برای چشم پوشی از جنگ پس از عبور حکومت سوریه از «خط قرمز» نادرست خود، ظاهراً منجر به مجموعه ای از تحولات نامطلوب در سراسر جهان شد: از الحاق کریمه به روسیه تا نفوذ منطقه ای ایران.
رابرت گیتس، وزیر دفاع اوباما، گفت: «عدم واکنش پس از عبور از خط قرمز، اعتبار آمریکا را نه تنها در خاورمیانه تحت تأثیر قرار داد، بلکه فکر میکنم در مسکو، تهران، پکن، پیونگ یانگ و جاهای دیگر تحت نظر بود».
چاک هیگل، وزیر دفاع پیشین نیز با این تصمیم موافق بود و گفت که این تصمیم "به اعتبار سخنان رئیس جمهور لطمه میزند."
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، زمانی که اعلام کرد که ایالات متحده سوریه را ترک می کند و در نتیجه از کردهای سوریه در برابر حملات ترکیه محافظت نمی کند، در وضعیت مشابهی قرار گرفت.
ایالات متحده برای مبارزه با گروه تروریستی داعش با کردها شریک شده بود، اما فراتر از آن، هیچ توافق دفاعی رسمی با آنها نداشت. در عین حال ایالات متحده موظف است از ترکیه عضو ناتو دفاع کند. با این حال، اقدام واشنگتن نابخشودنی بود.
جیم متیس، وزیر دفاع وقت آمریکا و برت مک گورک، فرستاده ویژه ترامپ در مبارزه با داعش، به دلیل تصمیم رئیس جمهور استعفا دادند.
مک گورک گفت: "روس ها این را می شنوند. ایرانی ها به این گوش می دهند. بشار اسد به این گوش می دهد."
لئون پانتا، وزیر دفاع اسبق آمریکا گفت: «وقتی چنین تصمیماتی می گیرید، ارزش یک دست دادن آمریکایی واقعاً کاهش می یابد. هر بخش از این تصمیم آمریکا را تضعیف کرده و مهمتر از همه، اعتبار ما را در جهان تنزل داده است».
بسیاری از رهبران مترقی، از جمله سناتور دموکرات کانکتیکات، کریس مورفی، موافق بودند. او افزود: «ما آدمهای مسخرهای هستیم. ما اهل شوخی هستیم. اکنون هیچ کس نمی خواهد با ما شریک شود.»
سنجش موردی اعتبار
ادبیات دانشگاهی در مورد اعتبار نظامی، وحشت قابل پیش بینی واشنگتن را تایید نمی کند.
داریل پرس، دانشیار کالج دارتموث، در کتاب خود «محاسبه اعتبار: رهبران چگونه تهدیدات نظامی را ارزیابی می کنند»، نشان میدهد که رهبران سیاسی تمایل دارند اهمیت اعتبار نظامی را بیش از حد ارزشگذاری کنند.
و اعتبار، تمایل به زمینه خاص دارد. اگر ایالات متحده متعهد به دفاع از تایوان شود، اینکه چقدر باید باور کنیم که ادعای آمریکا عملی میشود، بستگی به این دارد که تایوان چقدر برای امنیت ملی ایالات متحده ارزشمند است، و ارتباطی به نحوه خروج ایالات متحده از افغانستان.
به گفته جاشوا کرتزر، استاد دانشگاه هاروارد، «دفعه بعد که ایالات متحده متعهد به یک سرمایه گذاری فوق العاده پرهزینه در مکانی میشود که برای منافع اصلی امنیتی کشور حیاتی نیست، خروج دولت بایدن از افغانستان بر محاسبات مربوط به آن تأثیر میگذارد. اما بعید است که در اعتبار ایالات متحده خرابکاری بسیار بزرگی تلقی شود».
همچنین در اکوایران ببینید : اردوغان با ترکیه چه کرد؟
اهمیت اعتبار در دیپلماسی
جایی که اعتبار بیش از همه اهمیت دارد، دیپلماسی است، اما واشنگتن به ندرت همان سطح نگرانی را نشان می دهد وقتی که رهبران ایالات متحده ارزش سخنان آمریکا را کم می کنند.
همانطور که دیپلمات عالی آمریکایی، ویلیام برنز، در آتلانتیک توضیح میدهد، «اعتبار در دیپلماسی حیاتی است زیرا در جهانی که ایالات متحده دیگر نمیتواند راه خود را از طریق دیکتهها طی کند، توانایی آمریکا برای بسیج سایر کشورها حول نگرانیهای مشترک حیاتیتر میشود».
او میپرسد: «اگر نمایندگان منتخب ما به یک توافق مذاکرهشده، رسیدگی عادلانه نکنند، از آن حمایت نکنند، یا حداقل از زیر پا گذاشتن آن دستکم قبل از خشک شدن جوهر امضا خودداری کنند، چرا هر دوست یا دشمنی باید با حسن نیت وارد هر نوع مذاکره با آمریکا شود؟»
زمانی که از متیس در سال 2017 در جریان استماع تاییدیه خود از وی پرسیده شد که آیا ایالات متحده باید در توافق هسته ای ایران بماند یا خیر، او گفت که "وقتی آمریکا قول خود را می دهد، ما باید به آن عمل کنیم." حتی با وجود اینکه او با رئیسجمهوری که به زودی در خدمت او خواهد بود مخالفت کرد، اما پاسخ او هیچ گونه تعجبی نداشت زیرا معمول این بود که ایالات متحده به امضای آن احترام میگذارد.
آمریکا تضمین نمیدهد
اما پس از چهار سال از ریاست جمهوری ترامپ، انتظارات در مورد قابلیت اطمینان دیپلماتیک ایالات متحده کاهش یافته و به نظر می رسد هنجار تغییر کرده است.
زمانی که تهران خواستار تضمینهایی شد که ایالات متحده پس از دوره ریاستجمهوری خود به امضای توافق هستهای احترام میگذارد، بایدن آن را غیرممکن خواند.
آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه اظهار داشت که در یک دموکراسی، هیچ راهی برای بستن دست های رئیس جمهور آینده وجود ندارد. اساساً، او استدلال کرد که آمریکا ذاتاً غیرقابل اعتماد است زیرا یک دموکراسی است، و برخلاف آنچه ماتیس ادعا کرد، ایالات متحده مجبور نیست به قول خود احترام بگذارد.
می توان انتظار داشت که یک اقتدارگرا چنین اتهامی را علیه یک دموکراسی مطرح کند، اما انتظار نمیرود دموکراسی آزادانه به آن اعتراف کند.
پارادوکس اعتبار دموکراتیک
بیانیه بلینکن نه تنها شاید بدترین استدلال ارائه شده برای دموکراسی باشد، بلکه با نظریه های لیبرال در مورد برتری حکومت دموکراتیک در روابط بین الملل نیز در تضاد است.
دموکراسیها باثباتتر تلقی میشوند و سیاست خارجی منسجمتری را دنبال میکنند، در حالی که تغییرات ناگهانی رهبری در حکومتهای استبدادی منجر به نوسانات گسترده در سیاستها میشود. بهعلاوه، بهدلیل محدودیتهای داخلی فراوانی که رهبران با آن روبرو هستند، به گفته محققان روابط بینالملل، دادن وعدههایی که قصد انجام آن را ندارند، از نظر سیاسی پرهزینهتر است و در نتیجه کمتر رایج است. این امر دموکراسی ها را معتبرتر می کند.
انحراف یا تغییر هنجار؟
به نظر می رسد چهار سال ترامپ همه اینها را تغییر داده است. ادعای دولت بایدن مبنی بر اینکه میتوان انتظار داشت که توافقهای آمریکا فقط در دوره زمانی دولتی که آنها را امضا میکند دوام بیاورد، این است که بپذیریم ترامپ یک انحراف نبود، بلکه یک هنجار جدید بود و در آینده، آمریکا اینگونه رفتار خواهد کرد.
بلینکن شاید باید بخاطر صداقت خود اعتبار دریافت کند. با این حال، انتظار اینکه بقیه جهان به سادگی خود را در برابر این ایده که قدرتمندترین کشور جهان شاید غیرقابل اعتمادترین کشور است، تسلیم کند، کاملاً متکبرانه است. به علاوه به این معناست که ما انتظار داریم که بقیه جهان (و نه خودمان) هزینههای هنجار جدید عهدشکنانه ما را بپردازند.
قطبش سیاسی، سقوط اعتبار و هژمونی آمریکا
اما این ما هستیم که هزینه را پرداخت می کنیم. غیرقابل اعتماد بودن آمریکا - به دلیل دوقطبیسازی شدید در داخل - نه تنها اعتبار ایالات متحده را تضعیف میکند، بلکه با کاهش ارزش وعدههای آمریکا، اهرمهای نفوذ آمریکا را در مذاکرات کاهش میدهد.
مذاکرات هسته ای ایران به بن بست رسیده است تا حدی به این دلیل که تهران می ترسد که لغو تحریم های بایدن در عمل سود اقتصادی نداشته باشد زیرا ممکن است ایالات متحده دوباره در سال 2025 از توافق خارج شود. بنابراین، اهرم اصلی آمریکا ارزش چانه زنی خود را به دلیل تردیدهای مشروع در مورد توانایی در حفظ قول خود، از دست می دهد.
غیرقابل اعتماد بودن، نفوذ و اهرم یک کشور را به باد می دهد. اینکه چگونه اجازه دادهایم که این موضوع تبدیل به روند عادی جدید ما شود، ذهن را گیج میکند.