فاجعه بزرگ جنگ بین ایران و آمریکا در سال 2022؟
به گزارش اقتصادنیوز، سال 2021 میلادی در شرایطی به پایان رسید که به نظر میرسد نظم جهانی در حال پوستاندازی است. به همین ترتیب منازعات آتی در جهان تحت تاثیر این موازنه قوای جدید در عرصه بین المللی خواهد بود.
گروه بینالمللی به عنوان یک سازمان غیردولتی فراملی که در زمینه مناقشات خشونت بار تحقیق میدانی کرده و برای پیشبرد سیاستهایی به منظور پیشگیری، کاهش یا حل مناقشات فعالیت میکند، در پایان هر سال میلادی با انتشار گزارشی پیشبینی خود را از منازعات بینالمللی سال آینده میلادی منتشر میکند. کامفورت ایرو، رئیس و مدیر عامل گروه بینالمللی بحران و ریچارد اتوود معاون اجرایی این اندیشکده به سنت هر ساله، با انتشار مقالهای با عنوان «10 منازعهی جهانی که در سال 2022 انتظارش را داریم» در نشریه فارن پالیسی چشم انداز ده درگیری اصلی در سال جدید میلادی را بررسی کرده اند.
آنها در این مقاله مفصل استدلال کردهاند که سال جدید میلادی آبستن دستکم ده منازعه بینالمللی بزرگ خواهد بود. به عقیده آنها این منازعات عبارتند از : مناقشه اوکراین، بحران در اتیوپی، منازعات در افغانستان، تنشها میان چین و ایالات متحده، مناقشات ایران با آمریکا و اسرائیل، جنگ در یمن، درگیری فلسطین و اسرائیل، مسئله هائیتی، ادامه حکومت کودتا در میانمار و گروههای مدعی اسلامگرایی در آفریقا.
بخش اول از این گزارش را که در اکوایران منتشر شده است بخوانید؛
ادامه جنگ ها زیر سایه کاهش نفوذ ایالات متحده
مرگ و میر در نبرد ممکن است کاهش یابد، اما جنگهای منطقهای همچنان ادامه مییابد، زیرا در بحبوحه کاهش نفوذ ایالات متحده، رویاروییهای قدرتهای بزرگ، از اوکراین تا تایوان، ادامه دارد.
پس از یک سال که شاهد حمله به ساختمان کنگره ایالات متحده، درگیری های وحشتناک و خونین در اتیوپی، پیروزی طالبان در افغانستان، رویارویی قدرتهای بزرگ بر سر اوکراین و تایوان در بحبوحه جاه طلبی ایالات متحده در صحنه جهانی، کووید-19 و وضعیت اضطراری آب و هوایی بودیم، به راحتی می توان دنیایی را تصور کرد که از دورادور در حال نزدیک شدن است. با این حال شاید بتوان گفت که شرایط بهتر از آن چیزی که به نظر میرسد خواهد بود.
از این گذشته، بر اساس برخی معیارها، جنگها در حال کاهش است. تعداد افراد کشته شده در جنگ در سراسر جهان از سال 2014 عمدتاً کاهش یافته است -البته اگر فقط کسانی را که مستقیماً در جنگ کشته شدهاند به حساب بیاوریم. بر اساس دادههای موسسه اوپسالا، آمار کشتگان تا پایان سال 2020 نشان میدهد که تلفات در نبردها نسبت به هفت سال قبل کاهش یافته است، که البته تا حدی به دلیل کاهش درگیریهای وحشتناک در سوریه است.
تعداد جنگ های بزرگ نیز از اوج اخیر خود کاهش یافته است. علیرغم تهدید ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، علیه اوکراین، در شرایط فعلی کشورها به ندرت با یکدیگر وارد جنگ میشوند. درگیریهای محلی بیش از پیش خشونتآمیزشده، اما شدت آنها کمتر است. در بیشتر موارد، جنگهای قرن بیست و یکم نسبت به اسلاف خود در قرن بیستم تلفات کمتری داشته است.
یک ایالات متحده محتاطتر نیز ممکن است در این زمینه موثر باشد. درگیریهای خونین دهه 1990 در بوسنی، رواندا و سومالی؛ جنگ افغانستان و عراق پس از 11 سپتامبر؛ مبارزات سریلانکا علیه تامیلها؛ و فروپاشی لیبی و سودان جنوبی همگی در زمان -و در برخی موارد به لطف- یک غربِ مسلط به رهبری ایالات متحده اتفاق افتاد. اینکه روسای جمهور اخیر ایالات متحده از سرنگونی دشمنان با زور خودداری کردهاند، رویداد خوبی است. بعلاوه، نباید قدرت واشنگتن را حتی در دوران شکوفایی آن پس از جنگ سرد بزرگنمایی کرد.
مرگ و میر کمتر آری، کاهش رنج و آلام خیر
با این حال، این تنها یک رویه واقعیت است. به هر حال، مرگ در میدان نبرد، تنها بخشی از ماجرا را بیان می کند. در اثر درگیریها در یمن، گرسنگی و یا بیماری قابل پیشگیری بیشتر از خشونت های مستقیم جان مردم -عمدتاً زنان و کودکان- را میگیرد. میلیونها اتیوپیایی به واسطه جنگ داخلی در این کشور از ناامنی غذایی حاد رنج میبرند. درگیری ها با نیروهای مدعی اسلام گرایی در سایر نقاط آفریقا عموما منجر به مرگ هزاران نفر نمی شود، اما میلیون ها نفر را از خانه های خود بیرون می کند و باعث ویرانی زندگی انسانها می شود.
از زمانی که طالبان قدرت را در ماه آگوست به دست گرفتند، سطح خشونت در افغانستان به شدت کاهش یافته است، اما گرسنگی، که عمدتاً ناشی از سیاستهای غرب است، میتواند باعث کشته شدن افغانهای بیشتری - از جمله میلیونها کودک - در مقایسه با دهههای گذشته شود. در سرتاسر جهان، تعداد آوارگان، که بیشتر آنها به دلیل جنگ بوده اند، به رکورد بالایی رسیده است. به عبارت دیگر ممکن است مرگ و میر در نبرد کاهش یابد، اما رنج ناشی از درگیری اینطور نیست.
درگیری خطرناک قدرت های بزرگ
علاوه بر این، کشورها حتی زمانی که مستقیماً در حال جنگ نیستند، به شدت در حال رقابتند. آنها با حملات سایبری، کمپینهای اطلاعات گمراه کننده، مداخله در انتخابات، تحریم اقتصادی، و با سوءاستفاده ابزاری از مهاجران مبارزه می کنند. قدرت های بزرگ و منطقه ای برای نفوذ، اغلب از طریق متحدان محلی، در مناطق جنگی به رقابت با یکدیگر می پردازند. جنگ نیابتی تاکنون باعث درگیری مستقیم میان کشورهای مداخله گر نشده است و در واقع، برخی کشورها به شکل ماهرانه ای از خطرات ناشی از آن فرار می کنند: روسیه و ترکیه با وجود حمایت از طرف های رقیب در درگیری های سوریه و لیبی، روابط صمیمانه خود را حفظ می کنند. با این حال، دخالت خارجی در درگیریها این خطر را ایجاد میکند که درگیریهای محلی باعث برافروختن آتشهای بزرگتری شوند.
منازعاتی که قدرتهای بزرگ را درگیر میکند بهطور فزایندهای خطرناک به نظر میرسد. پوتین ممکن است روی حمله دیگری به اوکراین قمار کند. درگیری چین-ایالات متحده بر سر تایوان در سال 2022 بعید است، اما ارتش چین و ایالات متحده -با تمام خطرات درهم تنیدگی که در پی دارد- به طور فزاینده ای در اطراف این جزیره و دریای چین جنوبی با یکدیگر دچار چالش می شوند. اگر توافق هستهای ایران از بین برود -که اکنون بسیار محتمل به نظر میرسد- این احتمال وجود دارد ایالات متحده یا اسرائیل تلاش کنند تا تأسیسات هستهای ایران را از بین ببرند و احتمالاً تهران را وادار میکند که به سمت گسترش برنامه های خود گام بردارد و در عین حال در سرتاسر منطقه آتش به پا می شود . به عبارت دیگر، یک اشتباه یا اشتباه محاسباتی می تواند آتش جنگ بیندولت ها را برافروزد.
همچنین با توجه به اینکه قدرت ایالات متحده و اتحادهایی که تشکیل داده چندین دهه است که امور جهانی را شکل داده، کاهش نفوذ آمریکا هم دارای تبعات قابل توجهی خواهد بود. البته در این مورد نباید اغراق کرد: نیروهای ایالات متحده هنوز در سراسر جهان مستقر هستند، ناتو سرپاست، و دیپلماسی اخیر واشنگتن در آسیا نشان می دهد که هنوز می تواند ائتلاف ها را رهبری کند. اما با نوسانات زیاد مشاهده شده، رقبای واشنگتن مسائل را زیر نظر دارند تا ببینند تا کجا می توانند پیش بروند.
یک موازنه قوای جدید
خطرناک ترین نقاط عطف امروز -از اوکراین و تایوان گرفته تا رویارویی با ایران- به نوعی به تلاش جهان برای یک موازنه جدید مربوط میشود. اختلال در عملکرد ایالات متحده الزاما به این مسئله یاری نمی کند. انتقال ظریف قدرت جهانی مستلزم خونسردی و پیش بینی پذیری است – نه گزینش های پر فراز و نشیب و سیاست گذاری از یک دولت به دولت دیگر.
در مورد کووید-۱۹، این بیماری همهگیر ناگوارترین بلایای انسانی جهان را تشدید کرده و فقر، افزایش هزینههای زندگی، نابرابری و بیکاری را که به نارضایتی عمومی دامن میزند، تشدید کرده است. این مسئله در سال گذشته در تصاحب قدرت در تونس، کودتای سودان و اعتراضات در کلمبیا دست داشت. آسیب اقتصادی ناشی از کووید-19 می تواند برخی از کشورها را همچنان تحت فشار قرار دهد. اگرچه این مسئله می تواند باعث جهش از نارضایتی به اعتراض، از اعتراض به بحران، و از بحرانی به درگیری شود، اما بدترین علائم بیماری همه گیر ممکن است هنوز در راه باشد.
بنابراین، در حالی که جریانهای نگرانکننده امروزی هنوز باعث افزایش مرگ و میرهای جنگی و یا به آتش کشیدن بیشتر جهان نشده، اما اوضاع هنوز بد به نظر میرسد. همانطور که لیست امسال به شکل خیلی واضحی نشان می دهد، آنها به راحتی می توانند اوضاع را بدتر کنند.
1- اوکراین
هنوز مشخص نیست که آیا روسیه، که نیروهای خود را نزدیکی مرز اوکراین مستقر کرده، دوباره به همسایه خود حمله خواهد کرد یا خیر. اما نادیده گرفتن این تهدید به عنوان یک بلوف یک اشتباه خواهد بود. جنگ اوکراین در سال 2014 آغاز شد، زمانی که پوتین، از سرنگونی رئیسجمهور دوستدار مسکو با حمایت غرب، خشمگین شد، کریمه را به خاک کشور خود الحاق کرد و از جداییطلبان در منطقه دونباس شرقی اوکراین حمایت کرد. اوکراین در مواجهه با یک شکست نظامی، دو توافقنامه صلح -موسوم به توافقنامه مینسک- را که عمدتاً بر اساس شرایط روسیه تنظیم شده بود را امضا کرد. از آن زمان، جدایی طلبان دو منطقه جدا شده در دونباس را تحت کنترل خود درآورده اند.
آنچه که درچند سال گذشته به سان آتش زیرخاکستر بوده، در سال 2021 در حال شعله ور شدن است. آتش بسی که توسط پوتین و رئیس جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، که در سال 2019 با وعده صلح به قدرت رسید، مورد توافق قرار گرفت، از بین رفته است. در بهار سال 2021، پوتین بیش از یکصدهزار سرباز را در نزدیکی مرز مستقر کرد، اما شمار قابل توجهی از آنها چند هفته بعد پس از دیدار با جو بایدن از ان محدوده فاصله گرفتند.
نارضایتی روسیه از این ماجرا به اندازه کافی روشن است. مسکو از عدم تبعیت اوکراین از توافقات مینسک، به ویژه انکار «وضعیت ویژه» برای مناطق جدا شده - که مستلزم خودمختاری مطابق خواست و تعریف مسکو است- ناراضی است.
پوتین از آنچه مسکو به عنوان چندین دهه تجاوز غرب میداند، عصبانی است. او خط قرمز جدیدی را برای ناتو ترسیم کرده که بر اساس آن نه تنها ایده الحاق اوکراین به این ائتلاف را رد می کند -امری که در واقع به این زودیها هم انجام نخواهد شد- بلکه حتی خواهان اتمام همکاری نظامی حاضر و رو به رشد بین کیف و اعضای ناتو است. روسیه یک نظم جدید اروپایی را پیشنهاد می کند که از گسترش بیشتر ناتو در شرق جلوگیری می کند و استقرار و فعالیت های نظامی آن را محدود می کند.
ممکن است روسیه این ها را برای گرفتن امتیازات بیشتر مطرح کرده باشد. اما با توجه به سوابق پوتین و خصومتی که اوکراینیهای خارج از مناطق تحت کنترل جداییطلبان از مسکو الهام میگیرند، هیچکس نباید یک ماجراجویی نظامی دیگر را قاطعانه رد کند. اگر روسیه قصد جنگیدن را دارد، گزینههای آن از حمایت محدود جداییطلبان تا یک حمله تمام عیار متفاوت است.
قدرتهای غربی، که اغلب بر ابهامهایی که به عنوان ابهام استراتژیک بستهبندی شده است، تکیه کردهاند، باید روشن کنند که برای حمایت از اوکراین، انتقال آن به مسکو و رعایت خطوط قرمز چه میکنند. بایدن که در اوایل ژانویه به صورت تک به تک با پوتین دیدار خواهد کرد، با تهدید به تحریمهای آسیبرسان و افزایش بیشتر نظامی در جناح شرقی ناتو شروع کرده است. رهبران غربی همچنین ممکن است در مورد واکنشهایی که قصد ندارند، اما ممکن است برای کنترل آن مشکل داشته باشند، هشدار دهند، شاید از جمله اعضای ناتو پرسنل بیشتری را به خود اوکراین اعزام کنند، با تمام خطرات همراه.
اما بازدارندگی بدون تلاش برای کاهش تنش و بسترسازی برای شهرک سازی های پایدارتر در اوکراین و فراتر از آن، کوتاه مدت خواهد بود. کاهش تنش می تواند شامل عقب نشینی نیروها از سوی مسکو، محدود کردن تمرینات نظامی در دریای سیاه و بالتیک، بازگشت به مذاکرات توافقنامه مینسک و گفتگو در مورد امنیت اروپا باشد - حتی اگر ترتیب یک طرفه ای که روسیه پیشنهاد می کند قابل بحث نباشد.
در واقع، هیچ کس آنچه را که می خواهد از بن بست به دست نخواهد آورد. ممکن است کیف توافقات مینسک را دوست نداشته باشد، اما آنها را امضا کرد و آنها همچنان راه حل بین المللی برای خروج از بحران هستند. پوتین به یک همسایه انعطاف پذیر در اوکراین امیدوار است، اما این یک رویا است - مگر اینکه او برای یک اشغال دردناک و پرهزینه آماده باشد. اروپا و ایالات متحده نه می توانند بدون خطر تشدید تنش ها را مهار کنند و نه می توانند بحران اوکراین را بدون درگیری با امنیت گسترده تر اروپا حل کنند. در مورد بایدن، او ممکن است بخواهد روی چین تمرکز کند، اما نمیتواند روسیه را به عقب بیندازد.
قدرتهای غربی، که در این زمینه دچار ابهام استراتژیک هستند، باید روشن کنند که چگونه از اوکراین حمایت می کنند، آن را به مسکو منتقل می کنند و خطوط قرمز را محکم نگه می دارند. بایدن که در اوایل ژانویه شخصا با پوتین دیدار خواهد کرد، با تهدید به تحریمهای سخت و افزایش کمکهای نظامی در جناح شرقی ناتو شروع کرده است. رهبران غربی همچنین ممکن است واکنشهایی نشان دهند که فعلا تمایلی به آن ندارند، از جمله اعزام پرسنل بیشتری از ناتو به اوکراین، با وجود تمام خطرات.
اما بازدارندگی بدون تلاش برای کاهش تنش و بسترسازی برای ثبات پایدارتر در اوکراین و فراتر از آن، کوتاه مدت خواهد بود. کاهش تنش می تواند شامل عقب نشینی نیروها از سوی مسکو، محدود کردن تمرینات نظامی در دریای سیاه و بالتیک، بازگشت به مذاکرات توافقنامه مینسک و گفتگو در مورد امنیت اروپا باشد - حتی اگر ترتیب یک طرفه ای که روسیه پیشنهاد می کند قابل بحث نباشد.
در واقع، هیچ کس خواسته هایش را در شرایط بن بست به دست نخواهد آورد. ممکن است کیف توافقات مینسک را دوست نداشته باشد، اما آنها را امضا کرده و آنها همچنان راه پذیرفته شده بین المللی برای خروج از بحران هستند. پوتین آرزوی یک همسایه کم توقع در اوکراین را دارد، اما این یک رویا است - مگر اینکه او برای یک اشغال دردناک و پرهزینه آماده باشد. اروپا و ایالات متحده نه می توانند بدون خطر تشدید تنش ها را مهار کنند و نه می توانند بحران اوکراین را بدون درگیری با امنیت گسترده تر اروپا حل کنند. در مورد بایدن، او ممکن است بخواهد روی چین تمرکز کند، اما نمیتواند روسیه را به عقب بیندازد.
2- اتیوپی
دو سال پیش از این، اتیوپی یک ماجرای خوب بود. به نظر می رسید ابی احمد، نخست وزیر اتیوپی، به داستان دهه ها حکومت سرکوبگر پایان می دهد. در عوض، بیش از یک سال جنگ بین ارتش فدرال ابی و نیروهای منطقه تیگرای شمالی، کشور را از هم پاشیده است. ممکن است پنجره کوچکی برای پایان دادن به جنگ باز شده باشد.
دینامیک میدان نبرد به طرز چشمگیری نوسان داشته است. ابی اولین بار در نوامبر 2020 به دنبال حمله مرگبار به یک پادگان نظامی توسط وفاداران حزب حاکم منطقه، جبهه آزادیبخش خلق تیگرای (TPLF)، به نیروهای فدرال دستور داد تا به تیگرای وارد شوند. نیروهای فدرال، با پشتیبانی نیروهای اریتره دشمن که به دوست تبدیل شده بودند، به سرعت در کنار نیروهای منطقه آمهارا اتیوپی، که هم مرز تیگرای است، پیشروی کردند و در دسامبر 2020 یک حکومت موقت را در پایتخت تیگرای، مکله، مستقر کردند.
در ماههای بعدی، رهبران TPLF در حومه شهر دوباره تجدبد قوا کردند و تیگرایی های را که از قتلعامها، تجاوزها و ویرانیهایی که توسط نیروهای فدرال و اریتره ایجاد شده بود، بسیج کردند. در یک سقوط خیره کننده، شورشیان دشمنان خود را در پایان ماه ژوئن قبل از لشکرکشی به سمت جنوب، از اکثر مناطق تیگرای بیرون راندند. آنها سپس با یک گروه شورشی در منطقه پرجمعیت و مرکزی اتیوپی ائتلاف کردند و به پایتخت، آدیس آبابا، حمله کردند. با این حال، اواسط نوامبر، چهره دیگری را به همراه داشت. یک حمله متقابل توسط نیروهای فدرال و شبه نظامیان متحد، نیروهای تیگرای را مجبور کرد تا به منطقه خود عقب نشینی کنند.
اما با وجود آن که اکنون نیروهای فدرال در حال صعود هستند، اما هر دو طرف از پشتیبانی قوی برخوردارند و میتوانند نیروهای بیشتری را جذب کنند و هیچ کدام به احتمال زیاد ضربه مرگباری وارد نمی کنند.
جنگ وحشیانه یک مناقشه شدید را تلخ کرده است. ابی جنگ را نبردی برای بقای دولت اتیوپی می داند. بسیاری از اتیوپیاییهای خارج از تیگرای، TPLF را که بر رژیم سرکوبگری که دههها قبل از انتخاب ابی بر اتیوپی حکومت میکرد، تحقیر میکنند.
ابی رهبران TPLF را بهعنوان خرابکاران تشنهی قدرت توصیف میکند که میخواهند چشمانداز مدرنیزاسون کشور را از بین ببرند. در مقابل، رهبران تیگرایی گفتند که حمله اولیه آنها که جنگ را آغاز کرد، باعث جلوگیری انقیاد و تحت سلطه قرار گرفتن تیگرای به دست ابی و دشمن قدیمی TPLF، رئیس جمهور اریتره، ایسایاس آفورکی -که ابی با او قرارداد صلح 2018 امضا کرده بود- شد. آنها اصلاحات ابی را تلاشی برای تضعیف حق خودمختاری مناطق اتیوپی می دانند.
جنگ بیشتر باعث فاجعه بیشتر می شود. درگیری ها تاکنون ده ها هزار نفر را کشته و میلیون ها اتیوپیایی را از خانه هایشان بیرون کرده است. همه طرف ها متهم به جنایات هستند. بخش اعظم تیگرای که مقامات فدرال از دریافت کمک محرومش کرده، به قحطی نزدیک شده است. التیام زخم هایی که این خونریزی بر بافت اجتماعی اتیوپی بر جای گذاشته است، دشوار خواهد بود. همسایگان فراتر از اریتره می توانند به داخل این بحران کشیده شوند. سودان -یک داستان خوب دیگر که در سال 2021 زمانی که ژنرال هایش قدرت را به دست گرفتند، تلخ شد- اختلافات خاص خود را با اتیوپی بر سر قلمرو سرزمین های مرزی حاصلخیز الفشقا و سد بزرگ رنسانس اتیوپی بر رود نیل دارد. با آشفتگی اتیوپی، سودان -همراه با مصر- می تواند برگ برنده خود را افزایش دهد.
تحولات اخیر میدان نبرد ممکن است دریچه کوچکی را باز کرده باشد. رهبران تیگرایی یک شرط کلیدی برای گفتگوها را کنار گذاشته اند، یعنی خروج نیروهای آمهارا از مناطق مورد مناقشه ای که در غرب تیگرای تصرف کرده اند. در اواخر دسامبر، مقامات فدرال اعلام کردند که برای تلاش برای شکست نیروهای تیگرایی پیشروی بیشتری نخواهند کرد. دیپلماتها اکنون باید برای دریافت کمکهای بشردوستانه به تیگرای برای آتشبس تلاش کنند و بررسی کنند که آیا مصالحه امکانپذیر است یا خیر. بدون آن، خونریزی و گرسنگی ادامه خواهد داشت و عواقب وحشتناکی برای مردم اتیوپی و به طور بالقوه منطقه خواهد داشت.
3. افغانستان؛ تاکید بر مسئولیت غرب
اگر چه سال 2021 یک فصل از تراژدی چندین دههای افغانستان را به پایان رساند، اما تازه فصل دیگری از این داستان شروع شده است. از زمان به دست گرفتن قدرت توسط طالبان در ماه اگوست، یک فاجعه انسانی رخ داده است. دادههای سازمان ملل نشان میدهد میلیونها کودک افغان احتمالا در معرض گرسنگی خواهند بود و در این زمینه بار تقصیر بیش از همه بر دوش رهبران غربی است.
پیروزی طالبان اگر چه سریع ولی طولانی بود. برای سالها، و بهویژه از اوایل سال 2020، زمانی که واشنگتن توافقنامهای را با طالبان امضا کرد که متعهد به خروج نیروهای آمریکایی میشد، شورشیان از طریق روستاها پیشروی کردند و مراکز استانها و ولسوالیها را محاصره کردند. در بهار و تابستان 2021، آنها شروع به تصرف مراکز ولایات و ایالات کردند و غالب فرماندهان ارتش افغانستان که به دلیل پایان قریبالوقوع حمایت غرب دچار ناامیدی شده بودند، متقاعد کردند تا تسلیم شوند. دولت در اواسط ماه اگوست سقوط کرد و طالبان بدون جنگی بزرگ وارد کابل شدند. این پایانی خیره کننده برای آن نظم سیاسی بود که قدرتهای غربی دو دهه را صرف ایجاد آن کرده بودند.
جهان به تسلط طالبان از طریق مسدود کردن داراییهای دولتی افغانستان، توقف کمکهای مالی، و تخفیف محدود تحریمها برای اهداف بشردوستانه (طالبان توسط سازمان ملل متحد و دولتهای غربی تحریم شده) واکنش نشان داد.
دولت جدید توان پرداخت حقوق کارمندان را ندارد. اقتصاد دچار رکود شده است. بخش مالی فلج شده است. همه اینها در شرایط خشکسالی اوضاع را بغرنجتر میکند. اگرچه سطح کلی خشونت نسبت به یک سال گذشته به میزان قابل توجهی کاهش یافته است، اما طالبان با یک تحرکات خونین شاخه محلی داعش روبرو است.
رژیم جدید هنوز نتوانسته نظر دیگران را جلب کند. کابینه موقت آن تقریباً منحصراً از چهرههای طالبان، عمدتا از قوم پشتون و بدون حضور زنان قومی تشکیل شده است. تصمیمات اولیه طالبان، به ویژه بستن مدارس دخترانه در بسیاری از ولایات، خشم محافل بینالمللی را برانگیخت. گزارشهایی از قتلهای غیرقانونی اعضای سابق ارتش و پلیس منتشر شده است.
با این حال، تصمیمگیرندگان غربی در قبال وضعیت اسفناک افغانها مسئول هستند. قطع ناگهانی کمکهای مالی برای یک دولت کاملاً وابسته به این کمکها ویرانگر بوده است. سازمان ملل تخمین می زند که 23 میلیون نفر، یعنی بیش از نیمی از جمعیت، در زمستان امسال از گرسنگی رنج خواهند برد. حمایت بشردوستانه به تنهایی نمیتواند از فاجعه جلوگیری کند. کمککنندگان در حال تلف کردن ثمرات واقعی کمک های مالی خود طی دو دهه گذشته، به ویژه در حوزه بهداشت و آموزش هستند.
راه دیگری هم وجود دارد. مؤسسات مالی بینالمللی که بخش کوچکی از تقریباً 2 میلیارد دلار اختصاص داده شده برای افغانستان را آزاد کردهاند، باید بقیه را هم آزاد کنند. سازمان ملل و ایالات متحده که اکنون برخی از تحریمها را لغو کردهاند تا اجازه کمکهای بشردوستانه را بدهند، باید با محدودیتهای بیشتری را کاهش دهند تا فعالیتهای اقتصادی متداول را مجاز کنند. بایدن باید بخشی از داراییهای مسدود شده افغانستان را به طور آزمایشی آزاد کند.
اگر کاخ سفید که از به رسمیت شناختن حکومت طالبان بیزار است، این اقدام را انجام ندهد، مبادلات ارزی تحت نظارت بینالمللی میتواند باعث تزریق دلار به اقتصاد این کشور شود. حمایت از مراقبتهای بهداشتی، سیستم آموزشی، تامین غذا و سایر خدمات اساسی باید در اولویت قرار گیرد - حتی اگر این امر مستلزم کار سیاستگذاران غربی از طریق وزارتخانههای طالبان باشد.
جایگزین این طرح آن است که اجازه دهیم افغانها از جمله میلیونها کودک بمیرند. از میان تمام اشتباهاتی که غرب در افغانستان مرتکب شده است، این یکی زشتترین لکه ننگ را به جا میگذارد.
4. آمریکا و چین؛ دشمنی اجتنابناپذیر
اندکی پس از خروج از افغانستان، ایالات متحده یک پیمان جدید با استرالیا و بریتانیا برای مقابله با چین اعلام کرد. این قرارداد که با نام آکوس (AUKUS) شناخته می شود، به کانبرا کمک میکند تا زیردریاییهای هستهای را خریداری کند. این یک تصویر واضح از آرزوهای واشنگتن برای حرکت از مبارزه با ستیزهجویان اسلامگرا به سیاست قدرتهای بزرگ و بازدارندگی پکن بود.
در واشنگتن، از معدود دیدگاههایی که مورد آن توافق وجود دارد اینست که چین دشمنی است که ایالات متحده بهطور اجتنابناپذیری با آن درگیر است. رهبران ایالات متحده، به تعامل با چین طی دهههای گذشته به چشم امکان ظهور رقیبی مینگرند که از نهادها و قوانین بینالمللی برای اهداف خود سوء استفاده تعامل با چین ، مخالفانش در هنگکنگ را سرکوب، در سینکیانگ رفتار فاجعهباری داشته دارد و با همسایگان آسیایی خود رفتاری قلدرمآبانه داشته است. در واقع رقابت با چین در حال تبدیل شدن به یک اصل اساسی در سیاست ایالات متحده است.
استراتژی چینی بایدن، اگرچه دقیقاً بیان نشده است، مستلزم حفظ ایالات متحده به عنوان قدرت مسلط در اقیانوس هند و اقیانوس آرام است -جایی که ظرفیت نظامی پکن افزایش یافته است. به نظر میرسد بایدن هزینههای برتری منطقهای چین را بیشتر از خطر رویارویی محاسبه میکند. به طور مشخص، این به معنای تقویت اتحادها و مشارکت ایالات متحده در آسیا و همچنین ارتقاء اهمیت امنیت تایوان برای منافع ایالات متحده است. مقامات ارشد همچنین مواضع قاطعتری در حمایت از ادعاهای دریایی کشورهای جنوب شرقی آسیا در دریای چین جنوبی اظهار میکنند.
اما پکن مسائل را متفاوت میبیند. رهبران چین که در ابتدا به بهبود روابط با واشنگتن در دوران بایدن امیدوار بودند، اکنون بیش از آنکه زمان دونالد ترامپ نگران هستند. آنها نسبت به تصمیم بایدن برای عدم لغو تعرفههای تجاری یا تحریمها و همچنین تلاشهای او برای بسیج سایر کشورها ابراز ناامیدی میکنند. آنها از لفاظیهای مربوط به دموکراسی و حقوق بشر که از نظر آنها به طور ضمنی سلاحی ایدئولوژیکی علیه مشروعیت دولت آنهاست شکایت دارند.
در اصل، پکن خواهان یک حوزه نفوذ است که در آن همسایگانش دارای حاکمیت اما تحت لوایش باشند. این کشور خواهان تسلط بر «اولین زنجیره جزیره» است که از جزایر کوریل آغاز، از تایوان گذشته و تا دریای چین جنوبی امتداد دارد و این مسئله را برای رشد، امنیت و جاه طلبی خود برای تبدیل شدن به یک قدرت دریایی جهانی حیاتی میداند.
طی سال گذشته، در حالی که پکن سیاست رسمی «اتحاد مجدد صلحآمیز» خود را رد نکرد، فعالیتهای نظامیاش را در نزدیکی تایوان تشدید کرد و تعداد بیسابقه ای از جتها و بمبافکنها را بر فراز محدوده دریایی آنجا به پرواز درآورد و همچنین مانورهایی را در نزدیکی جزیره برگزار کرد. نفوذ نظامی و قاطعیت فزاینده پکن، ارزیابیهای وحشتناکتری را در واشنگتن در مورد تهدید حمله چین به تایوان برانگیخته است.
دیدار مجازی در ماه نوامبر بین بایدن و شی جین پینگ، تاثیر بخشی از لفاظیهای ماههای گذشته را از بین برد. این میتواند منجر به تعامل بیشتر، از جمله از سرگیری گفتگوهای دفاعی شود. در سال 2022، به واسطه برگزاری المپیک زمستانی پکن، کنگره بیستم حزب کمونیست و انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا، هر دو طرف احتمالاً خواهان جبهههای آرام در خارج از کشور هستند، حتی اگر برای مخاطبان داخلی نمایش رزم اجرا کنند. تحقق سناریوی کابوس -تلاش چین برای تصرف تایوان، که احتمالاً ایالات متحده را مجبور به دفاع از تایپه میکند- در حال حاضر بعید به نظر میرسد.
با این حال، رقابت این دو غول سایهای گسترده بر امور جهانی انداخته و در نقاط حساس شرق آسیا ریسک درگیری را افزایش میدهد. وقتی واشنگتن روابط را رقابتی میداند، پکن از همکاری در موضوعاتی مانند تغییرات آبوهوایی سود ناچیزی میبیند. با این حال در سرتاسر «اولین زنجیره جزیره»، چیزها ترسناک به نظر میرسند. برای مثال، پرواز هواپیماهای جنگی در نزدیکی تایوان و یا تردد کشتیهای جنگی از مسیرهای دریای چین جنوبی، رایج هستند. یک اتفاق ناگوار باعث افزایش تنشها میشود.
هنگامی که هواپیماهای آمریکایی و چینی در سال 2001 در یک دوره آرامش منطقی بین پکن و واشنگتن با یکدیگر برخورد کردند، حل این اختلاف ماهها به دیپلماسی شدید نیاز داشت. اما حلوفصل چنین مسئلهای امروز سختتر و خطر تشدید تنش بیشتر خواهد بود.
5. ایران در مصاف با آمریکا و اسرائیل؛ احتمال واقعی شکست مذاکرات
ممکن است جدال نفسگیر و میخکوبکننده بین تهران و واشنگتن که در دوران ترامپ ایجاد شده بود به پایان رسیده باشد. اما با کمرنگ شدن امید به احیای توافق هسته ای ایران، تشدید تنش دیگری در راه است.
بایدن با تعهد به پیوستن مجدد به توافق هستهای برجام به قدرت رسید. سلف او در سال 2018 به طور یکجانبه از توافق خارج و تحریمها را مجدداً علیه ایران اعمال کرد - که به نوبه خود، توسعه هسته ای و قدرت این کشور را در سراسر خاورمیانه افزایش داد. دولت بایدن فرصت را خود را صرف این کرد که چه کسی باید اولین حرکت را انجام دهد و بدین ترتیب ژست حسن نیت خود را هم زایل کرد. با این حال، برای چند ماه، مذاکرات تا حدی پیشرفت کرد.
سپس، در ماه ژوئن، ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری ایران پیروز شد و محافظهکاران کنترل تمام مراکز کلیدی قدرت در جمهوری اسلامی را به دست گرفتند. پس از پنج ماه وقفه، ایران به مذاکرات بازگشت و درخواستهای افزونتری را ارائه کرد. و این در حالی بود که برنامه هستهای خود را هم تسریع میبخشید. زمانی که این توافق شش سال پیش اجرایی شد، زمان گریز هستهای ایران حدود 12 ماه بود و اکنون سه تا شش هفته تخمین زده می شود و در حال کاهش است.
اگرچه تهران مانند ترامپ به طور یکجانبه از برجام خارج نشده، اما به بسیاری از مفاد آن متعهد نیست. با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیکی ایران، عدم احیای برجام در ماههای آینده احتمالاً توافق اولیه را به چالش میکشد. گزینههایی وجود دارد: دیپلماتها میتوانند توافق جامعتری را دنبال کنند -هر چند که با توجه به خاطره بد شکست توافق اولیه، این امر بسیار سخت خواهد بود- یا میتوانند به دنبال یک ترتیب موقت «کمتر دربرابر کمتر» باشند که ادامه پیشرفت هستهای ایران را در برابر رفع محدود تحریمها محدود کند. اما شکست مذاکرات یک احتمال واقعی است.
اما این یک سناریوی فاجعهبار خواهد بود. در این شرایط برنامه هستهای ایران بدون هیچ محدودیتی ادامه پیدا خواهد کرد. برای واشنگتن، پذیرش ایران بهعنوان یک کشور هستهای آستانهای -کشوری که میتواند بمب بسازد، حتی اگر این کار را نکرده باشد- احتمالا غیر قابل هضم است. گزینه جایگزین آنها شاید تایید یا پیوستن به حملات اسرائیل با هدف عقب انداختن توان هستهای تهران خواهد بود.
اگر این اتفاق بیفتد، رهبران ایران ممکن است به سمت برنامه تسلیحاتی بروند –تجربه سرنگونی معمر القذافی، رهبر سابق لیبی، که برنامه تسلیحات هستهای خود را تحویل داد، و احترامی که ترامپ نسبت به کره شمالی مجهز به سلاح هستهای نشان میداد در این زمینه موثر است.
همچنین تهران احتمالاً نفوذ خود را در سراسر خاورمیانه گسترش خواهد داد. تلاشهای جدید برای تنشزدایی بین ایران و پادشاهیهای خلیج فارس ممکن است به کاهش خطرات کمک کند، اما مسائل عراق، لبنان و سوریه همگی حل نشده باقی ماندهاند. حوادث می تواند خطر رویارویی مستقیم بین ایران با ایالات متحده و اسرائیل را افزایش دهد -امری که طرفین تاکنون با وجود تحریکات طرف روبرو اجتناب کردهاند. چنین درگیریهایی میتوانند به راحتی در زمین، دریا، فضای مجازی یا از طریق عملیات مخفیانه از کنترل خارج شوند.
در هر صورت، گفتوگوهای بیثمر میتواند تمام خطرات دوره قبل از توافق 2015 را با بدترین نگرانیهای سالهای ترامپ ترکیب کند.
6. یمن؛ آخرین سنگر منصور هادی
جنگ یمن در سال 2021 از سرخط اخبار محو شد، اما همچنان ویرانگر است و ممکن است بدتر شود.
حوثی ها استان نفت و گاز خیز مارب را به محاصره درآورده و هم چنان پیش میروند. آنها که مدتها به عنوان یک نیروی نظامی دست کم گرفته میشدند، به نظر میرسد که یک کارزار چندجانبه چابک و در حال تکامل را پیش میبرند و حملات تهاجمی را با دستیابی به هدف کاهش مقاومت رهبران قبیلهای محلی انجام میدهند. آنها اکنون البیضا، استانی در مجاورت مارب را تحت کنترل دارند و به شبوه -در شرق- نفوذ کردهاند و بدین ترتیب خطوط تدارکاتی به مارب را قطع کرده اند. از خود استان مارب، تنها شهر اصلی و تأسیسات نفتی در نزدیکی آن در دست دولت عبد ربه منصور هادی باقی مانده است.
اگر آنجا سقوط کند، این امر نشان دهنده تغییر در میدان جنگ خواهد بود. در این صورت حوثیها یک پیروزی اقتصادی و نظامی توام را به دست خواهند آورد. با نفت و گاز مارب، حوثیها میتوانند قیمت سوخت و برق را در مناطق تحت کنترل خود پایین بیاورند و بدین ترتیب وجهه خود را به عنوان یک مقام حاکم که شایسته مشروعیت بینالمللی هستند، تقویت کنند. از دست دادن مارب، آخرین سنگر دولت هادی در شمال، احتمالاً از مرگ سیاسی رئیسجمهور خبر میدهد.
برخی از یمنیهایی که در ظاهر با هادی همراه شدهاند از پیش درباره جایگزینی او با یک شورای ریاست جمهوری شور کردهاند. این امر موقعیت بین المللی دولت را بیشتر تضعیف میکند و احتمالا مقاومت حوثیها در برابر مذاکرات صلح را تقویت میکند.
هرکسی که امیدوار است با پیروزی حوثیها جنگ پایان یابد، در توهم است. در جنوب یمن، جناحهای ضد حوثی خارج از ائتلاف هادی - یعنی جداییطلبان جنوبی تحت حمایت امارات متحده عربی و گروهی به رهبری طارق صالح، برادرزاده حاکم سابق یمن- به نبرد ادامه خواهند داد. حوثیها که جنگ را بهعنوان نبرد نیروهای ملیگرای خود در مقابل عربستان سعودی همسایه - که از هادی با نیروی هوایی حمایت میکند- تصویر می کنند، احتمالا به حملات فرامرزی ادامه خواهند داد.
نماینده جدید سازمان ملل متحد در امور یمن، هانس گراندبرگ، که در سپتامبر گذشته نقش خود را در راس تلاشهای صلح بین المللی بر عهده گرفت، باید دو کار را همزمان انجام دهد. اول، او باید با شنیدنپیشنهادات حوثیها و فشار آوردن برای پیشنهاد متقابل دولتی که واقعیت موازنه قدرت امروزی را منعکس میکند، از نبرد برای شهر مارب جلوگیری کند. سازمان ملل همچنین به یک رویکرد جدید صلحطلبانه نیاز دارد که فراتر از گفتگوهای دو جانبه بین حوثیها از یک سو و دولت هادی و حامیان سعودی آن از سوی دیگر باشد. جنگ یمن یک درگیری چندجانبه است، نه یک جنگ قدرت دوطرفه. هر امیدی برای دستیابی به یک توافق واقعی مستلزم ارائه گزینههای بیشتری روی میز است.
پایان بخش اول