عبور از پوتینیسم؛ جنگ مقدس به روایت تزار
به گزارش اقتصادنیوز ، با آغاز «عملیات نظامی ویژه» روسیه در اوکراین، امپریالیسم ناسیونالیستی استالینیستی به ایدئولوژی رژیم پوتین تبدیل شده، هرچند پوتین آشکارا به استالین اشاره نکرده و خود را وارث او نمی داند. اما برای بیش از یک دهه، کرملین دوره استالینیستی را به عنوان دوره ای از عظمت معرفی کرده که در چارچوبش به سنت های امپراتوری احترام گذاشته می شد و ارزش های ملی در اولویت قرار داشت.هرچند اخیرا پوتین به واسطه توسل به زبان قدرت و عدم تحمل مخالفانش، شبیه استالین شده است.نشریه فارن افرز در همین راستا یادداشتی منتشر کرده، یادداشتی که اقتصاد نیوز آن را ترجمه کرده و در سه بخش منتشر خواهد کرد. بخش نخست در ادامه آمده است.
خیز برای احیای امپراتوری
امروز پوتین به دنبال چیزی متفاوت از پیشینیانش است: امپراتوری بدون مدرنیزاسیون. برای درک مداخله روسیه در اوکراین و چگونگی نمایشش به روس ها، لازم است انگیزه تزار را بشناسیم. پوتین ایده امپراتوری روسیه را با الحاق کریمه در سال 2014 احیا کرد و هشت سال بعد با آغاز عملیات ویژه آن را گسترش داد. او با حمایت از آموزههای انتزاعی و باستانی کلیسای ارتدکس، سبک قدیمیتری از ایدئولوژی ناسیونالیستی را پذیرفته که در چارچوبش غرب منحط و دشمن است و روسیه دارای سرنوشتی مسیحایی. تغییر جهت گیری پوتین بی سابقه نیست. حداقل از آغاز قرن نوزدهم، روسیه بارها و بارها به سمت غرب نزدیک و دور شده، این بازیگر همچنین بین تصورات مدرن غربی از قدرت دولتی و جایگاه روسیه در جهان، و مفاهیم ملی گرایانه و ارتجاعی در حرکت بوده.
در باب نگرش دولت نسبت به استالینیسم نیز شاهد رخدادی مشابه هستیم. در 70 سال گذشته رهبران شوروی و روسیه به دنبال رهایی از ایده های و گفتمان استالینیستی بودند. از همین رو در قرن گذشته، ایدههای سیاسی روسیه در میانه مبارزه بین گرایشهای لیبرال و توتالیتر شکل گرفته است.با این حال، آنچه در مورد روسیه پوتین قابل توجه است، میزان ترکیب مجدد استالینیزاسیون با امپریالیسم ضد مدرن است. پوتین در احیای برخی از افراطیترین نسخهها و توسعهطلبی خام نظامیشده پیش رو بوده است. اگرچه پوتینیسم ممکن است متناهی باشد، اما وضعیت توسعه آن و ریشه های عمیق آن در تفکر ضدغربی نشان می دهد که پایان تسلط پوتین بر جامعه ممکن است نتیجه جنگ را تحت تاثیر قرار دهد.
تلاش برای بازگشت به محافظه کاری
در تاریخ روسیه، دو ستون اصلی دولت، کلیسای ارتدکس و ارتش بودند. در همین راستا می توان گفت که پوتین در احیای و تجلیل از ارزش های محافظه کارانه کلیسای ارتدکس روسیه و نظامی سازی مجدد کشور، دکترین زنگ و توپ را جعل کرده است.پیش از این نیز، در آغاز دهه 1840، بحث میان «غربگرایان» و «اسلاووفیل» به موضوع اصلی در مفهومسازی سیاسی روسیه تبدیل شد. غربگرایان دولت تزاری را عقب مانده می دانستند و استدلال می کردند که روسیه تنها از طریق مدرنیزاسیون و مشروطیت به سبک اروپایی می تواند با قدرت های بزرگ غرب رقابت کند. اسلاووفیل ها نیز از قدرت مطلق تزار ناراضی بودند، اما باور داشتند که روسیه، بر اساس ارزش های منحصر به فرد خود، جدا از غرب ایستاده و از نظر اخلاقی بر آن برتری دارد. اما این بینش عاشقانه به تدریج تغییر کرد. برخلاف اسلاووفیل های اولیه که مخالف استبداد بودند، جانشینانشان در نیمه دوم قرن نوزدهم تاکید داشتند که تلاش برای محدود کردن استبداد جایگاه روسیه را در جهان تضعیف می کند.
فئودور داستایوفسکی، رماننویس نیز به سان اسلاووفیل ها، معتقد بود که غرب رو به زوال است و روسیه در حال صعود جای آن را خواهد گرفت. این بینش به تدریج شکل های رادیکال تری به خود گرفت.زمانی که پوتین 23 سال پیش به قدرت رسید، تحت تاثیر این سنت ارتجاعی قرار داشت. در آن زمان، مسکو پس از شوروی غرق در افکار غربی بود. در دوران گورباچف، شوروی به تدریج کنترل های اجتماعی را کنار گذاشت و به روی تفکر لیبرال متمرکز شد. پس از فروپاشی اتحادیه،اقتصاددان و نخست یگور گایدار، اقتصاددان با حمایت بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه، اصلاحات را اجرایی کرد و بدین طریق پوسته امپراتوری مارکسیستی 70 ساله را جدا کرد و فضا را برای ظهور اقتصاد بازار محور و مدرن غربی هموار ساخت.
جنگ مقدس به روایت تزار
پوتین از همان ابتدای ریاستش از فروپاشی امپراتوری شوروی ناراضی و به دنبال راهی تازه برای بازپسگیری کنترل جامعه روسیه بود. او از آزادسازی اقتصادی و منابع طبیعی پرسود استفاده کرد تا به وفادارانش پاداش دهد و تسلط دولت بر سیستم سیاسی و اقتصادی را تقویت کند. تزار تخریب فرایند اصلاحات لیبرالی را کلید زد و آشکارا اقتدارگرایی و سرکوب را پذیرفت و برای توجیه این تغییر به دکترین محافظه کارانه متوسل شد. پوتین مدعی بود که ایالات متحده و متحدانش با روسیه به عنوان یک شریک برابر رفتار نمی کنند، مخالفت های داخلی را تحریک کرده و جامعه مدنی را علیه دولت تقویت می نمایند.
حتی زمانی که روسیه برای تامین بیشتر گاز و نفت خود و استفاده از سرمایهگذاریها و فن آوری های غربی به اروپا متکی بود، پوتین ایدهای قدیمیتر و معنویتر از دولت بهعنوان امپراتوری را مطرح کرد. او پیشتر در سال 2013 تلاش داشت با توسل به کلیسای ارتدکس روسیه و ارزش های معنوی، جغرافیایی را که روسیه، اوکراین و بلاروس در آن قرار دارند، متحد کند. تا سال 2022، پوتین و بسیاری از اطرافیانش فعالانه افراطی ترین اشکال تفکر ناسیونالیستی-امپریالیستی روسیه را به کار گرفتند. سخن رایج در حلقه پوتین این عبارت بود که غرب در حال انحطاط اخلاقی و معنوی است و روسیه در حال ظهور. از زمانی که «عملیات ویژه» در اوکراین آغاز شد، کرملین از این ادعاها برای توجیه برهم خوردن روابطش با اروپا و ایالات متحده و سرکوب گسترده تر جامعه مدنی استفاده کرده است.
امروز، کی یف جای قسطنطنیه/تزارگراد را در گفتمان جناح راست گرفته و پوتین عملا نقش بیزانس گمشده را به اوکراین اختصاص داده است. بر اساس تبلیغات کرملین، اوکراین در چنگ غرب خطرناک و شیطانی می لغزد؛ ساختاری که به سرزمین های تاریخی روسیه و قلمرو متعارف کلیسا دست درازی کرده است. مدودف با انتشار پستی در تلگرام، نبرد روسیه در اوکراین را جنگ مقدس علیه شیطان خواند و هشدار داد که مسکو همه دشمنان را به جهنم آتشین خواهد فرستاد.