میدان تازه زورآزمایی رقبا-1

استراتژی نخ نما شده آمریکا در گرجستان؛ چگونه ترکش‌های تفلیس قفقاز را هدف قرار می‌دهد؟

کدخبر: ۶۹۴۷۰۹
اقتصادنیوز: در شرایطی که تحلیل‌ها در باب شرایط حاکم بر گرجستان اوج گرفته، گروهی نگاهی فراگیر داشته و تنش‌ها در تفلیس را ماحصل رقابت قدرت‌های بزرگ چون ایالات متحده، روسیه و چین می‌دانند و براین باورند در شرایطی که جهان در آستانه نظم چند قطبی قرار گرفته، استراتژی مبتنی بر اتحادهای دو جانبه بی‌اثر شده و به جای آن تعریف ائتلاف‌های قاره‌ای با تکیه بر مشوق‌های اقتصادی توانسته به برگ برنده برخی قدرت‌ها چون چین تبدیل شود.
استراتژی نخ نما شده آمریکا در گرجستان؛ چگونه ترکش‌های تفلیس قفقاز را هدف قرار می‌دهد؟

به گزارش اقتصادنیوز، فارین پالسی با انتشار یادداشتی نوشت، بحران قانون اساسی در تفلیس گرجستان در حال شکل گیری است. احتمالا زمانی که میخائیل کاولاشویلی، رئیس جمهور تازه منتخب و راست افراطی حامی روسیه در 29 دسامبر تحلیف شود، تنش‌ها به سرعت به نقطه جوش خواهد رسید.

این در حالی است که ناظران می‌گویند انتخابات پارلمانی این کشور تقلبی بود، بنابراین سالومه زورابیشویلی، رئیس جمهور گرجستان پیروزی حزب رویای گرجستان در انتخابات را نامشروع خواند و خواستار برگزاری انتخابات جدید شده است - خواسته‌ای که توسط پارلمان اروپا و بسیاری از ناظران بین‌المللی تکرار شده است - در حالی که تلاش ناموفق برای به چالش کشیدن حزب رویای گرجستان در دادگاه قانون اساسی کشور ادامه دارد.

فارین پالسی با انتشار یادداشتی تلاش کرده تا ضمن بررسی چرایی تنش‌ها در گرجستان، معمای شکست استراتژی واشنگتن در منطقه اوراسیا را واکاوی کند. اقتصادنیوز این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.

زورآزمایی غرب و شرق در گرجستان

بحران گرجستان پس از آن رخ داد که تظاهرات گسترده در 30 نوامبر در تفلیس علیه تصمیم دولت برای به تعویق انداختن الحاق به اتحادیه اروپا تا سال 2028 توسط نیروهای امنیتی با خشونت سرکوب شد و معترضان و خبرنگاران زخمی شدند. این ناآرامی بخشی از موج یک ساله اعتراضات علیه قانون «عوامل خارجی» تحت الهام کرملین بود که به دلیل هدف قرار دادن گروه‌های مدنی و تضعیف مخالفان دموکراتیک پیش از انتخابات پارلمانی در ماه اکتبر مورد انتقاد قرار گرفته است.

عوامل محلی سقوط فرایند دموکراتیک در بسیاری از بخش‌های آسیای مرکزی را رقم زد و اعتراضات پس از انتخابات در مناطق پس از شوروی و همچنین در سطح جهانی را کلید زده است، اما بحران گرجستان نشان دهنده شکست عمیق‌تر سیاست‌های یورو آتلانتیک در مورد دموکراسی سازی در اوراسیا است.

گرجستان باسابقه مدنی غنی قبل از شوروی، اخیراً پیشگام رویکردهای دمکراتیک تحت حمایت ایالات متحده در قفقاز جنوبی بود، با این حال اکنون با شکست‌های قابل توجهی مواجه است.

دهه 1990، واشنگتن گرجستان را به عنوان "عامل تاثیرگذار در قفقاز" پذیرفت. همزمان حمایت‌های مالی و سیاسی از آنچه اکنون یک مشارکت استراتژیک معلق است به اوج خود رسید. نخبگان گرجستان - به ویژه یکی از رهبران انقلاب رز، میخائیل ساکاشویلی - به دنبال حمایت غرب بودند و مدعی شدند که گرجستان یک کشور اروپایی است.

در تصور عمومی، آرمان‌های دموکراتیک گرجستان عمیقاً با جهت گیری ژئوپلیتیک این بازیگر به سمت غرب یعنی تلاش برای دموکراسی سازی و پیوستن به اتحادیه اروپا در هم آمیخته شده است.

گرجستان اکنون به دلیل اختلافات ژئوپلیتیکی بین روسیه و غرب به شدت دو قطبی شده است. در صورت تداوم سقوط فرایند دموکراتیک در گرجستان، معادلات قفقاز جنوبی نیز به شکل منفی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت، در این میان دیکتاتوری خزنده در آذربایجان، گرجستان را در شرایط سختی قرار خواهد داد و ارزش استراتژیک دموکراتیک گرجستان-ارمنی دیگر وجود نخواهد داشت.

4

استراتژی واشنگتن در اوراسیا

فارین پالسی در ادامه یادداشت خود آورد، این وضعیت نشان می‌دهد که چگونه عادت واشنگتن به طرح قدرت جهانی از طریق اتحادهای منطقه‌ای ناپیوسته، مانند گرجستان در قفقاز جنوبی، در حال تبدیل شدن به یک مسئولیت بی‌نتیجه است. واشنگتن پس از فروپاشی شوروی، با اتکا به تعریف شبکه مرکزی و اتحادهای دوجانبه خود، که گرجستان یکی از آنها بود، رویکرد منسجمی نسبت به قاره اوراسیا نداشت.

نتیجه چنین سیاستی این است که توانایی سیستم اتحاد ایالات متحده برای مقاومت در برابر هماهنگی چین و روسیه در حال تضعیف است. چرخش بر روی ایالت‌های خاص، بدون رویکرد قاره‌ای گسترده‌تر و طرح‌هایی برای یکپارچگی منطقه‌ای، تنها نخبگان محلی را تقویت می‌کند و قدرت ایالات متحده را در این قاره چالش‌برانگیز تضعیف می‌کند.

به باور ناظران توسل به رویکرد جدید برای بزرگترین خشکی جهان مورد نیاز است. به طور خاص، استراتژی قاره‌ای باید شامل تقویت یکپارچگی اقتصادی و اتصال میان مناطق فرعی مانند قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی باشد - که به معنای ترویج ایجاد مسیرهای تجاری و ترانزیتی و ایجاد قوانین روشن برای عملکرد آنها است.-

چنین چشم انداز قاره‌ای می‌تواند به واشنگتن کمک کند تا سود اقتصادی در زیرمناطق مختلف ایجاد کند. این رویکرد باعث تقویت مجموع کشورهای کوچکتر، افزایش نفوذ ایالات متحده در اوراسیا و بهبود قدرت چانه زنی واشنگتن در برابر هماهنگی چین و روسیه می‌شود.

برخلاف واشنگتن، چین و روسیه هر دو طرح‌های قاره‌ای برای اوراسیا تعریف کرده‌اند. از منظر کرملین، اوراسیانیسم –ایده‌ای که بر مبنای آن روسیه منحصراً بخشی از اروپا یا آسیا نیست، بلکه مرکز ثقل تمدن اوراسیا است - به یک دکترین سیاسی راهنما تبدیل شده است. اوراسیاگرایی که در ابتدا با انگیزه احیای جنبه‌های اتحاد جماهیر شوروی چند ملیتی در کشورهای جانشین احیا شد، اکنون برای مسکو به یک حکم تمدنی، ضد غربی و ضدلیبرال تبدیل شده است.

این ایده حول محور بمباران سرزمینی، تهاجمی و انحصاری است که با تأسیس سازمان‌های منطقه‌ای با محوریت روسیه مانند اتحادیه اقتصادی اوراسیا و سازمان پیمان امنیت جمعی و همچنین حمله به اوکراین به اوج خود رسید. اکنون، حمله روسیه به اوکراین باعث ایجاد اختلال در تجارت و تغییر مسیرهای تجاری در اوراسیا و فراتر از آن شده است. از دست دادن اهرم ژئوپلیتیکی و استراتژیک کرملین در مسیر اتصال اوراسیا - زیرساختی و سیاسی - تحولی با ابعاد تاریخی است.

Russia-President-Putin-screen-GettyImages-2179808249

رقابت پنهان چین و آمریکا در اوراسیا

ازسوی دیگر، قاره گرایی چین بدون چالش پیش می‌رود. برخلاف روسیه، چین نفوذ خود را بر این سرزمین عمدتاً از طریق قدرت زیرساختی‌اش پیش می‌برد: طرح کمربند و جاده و شبکه خطوط لوله و خطوط برق بخشی از پروژه پکن است.

چین از طریق این قدرت زیرساختی است که نظم‌های منطقه‌ای موجود در مناطق پیرامونی روسیه را تغییر می‌دهد و آسیای مرکزی به خط مقدم اصلی این بازیگر تبدیل شده است. در این میان رویکرد پکن مبهم، غیرشفاف و غیرسرزمینی است و به چین اجازه می‌دهد تا بدون رویارویی از طریق روسیه پیشروی کند.

دیدگاه‌ها و طرح‌های اولیه قاره‌ای آمریکا در باب اوراسیا در دوران دولت بایدن ظاهر شد. جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده، همانطور که در مقالات آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده توضیح داده شد، تلاش کرده است با سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، احیای مشارکت‌ها و ایجاد «بافت پیوندی» بین متحدان در قاره، شکاف را فارغ از پیشرفت‌های زیرساختی عظیم چین پرکند.

همزمان جیک سالیوان در سال 2023 بر تقویت ارتباط بین اروپا و هند و اقیانوسیه از طریق اتحادها و تقسیم با ایالات متحده تأکید کرد. ایالات متحده در پاسخ به ابتکار کمربند و جاده چین در سال‌های اخیر با ابتکاراتی مانند آکوس رویکرد مرکز و گفتار خود در قبال اوراسیا را اصلاح کرده است. یکی از این طرح‌ها، کریدور اقتصادی بایدن است که هند-خاورمیانه-اروپا و آسیا و خلیج فارس و اروپا را به هم متصل می‌کند.

با این حال، این رویکرد به طرز خطرناکی منسوخ شده و از پایان جنگ جهانی دوم تغییر چندانی نکرده است. چنین تفکر استراتژیکی اوراسیا را به زیرمنطقه‌های از هم گسیخته تقسیم می‌کند که هر یک از اعضا به اصطلاح محوری برای اعمال قدرت و حراست از منافع خود به واشنگتن متکی است. ژاپن، ترکیه، هند و کره جنوبی برخی از اعضای این محور هستند.ت

أثیر پیش‌بینی‌شده این روش همان چیزی است که دانشمند علوم سیاسی پیتر کاتزنشتاین و دیگران آن را «امپراتوری آمریکا» نامیده‌اند: در قاب این ایده، مکانیسم‌های مختلف سرزمینی و غیرسرزمینی برای نفوذ به یک منطقه، اغلب از طریق یک دولت منفرد که به‌عنوان یک واسطه منطقه‌ای تعیین شده و برای افزایش هژمونی و نفوذ پایدار و جهانی عمل می کند.

نزدیک شدن به این قاره پهناور از طریق سیاست اتحاد دوجانبه به جای دیدگاه قاره ای، ایالات متحده به واسطه روش های قابل شناسایی تضعیف شده است.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    اخبار بیشتر در سرویس اقتصادی
    کارگزاری مفید