در دوره رضاشاه یک سوم درامدهای نفتی به حساب چه کسی واریز میشد؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خراسان در این کتاب آمده است.رضاشاه درآمد حاصل از نفت را به سه بخش تقسیم می کرد. بخشی از آن صرف تجهیزات ارتش، بخش دیگر به خرید ماشین های راه سازی و لوازم راه آهن و ماشین هایی برای کارخانه های دولتی (و متعلق به شاه) اختصاص داشت، بخش سوم به حساب های شخصی شاه در بانک های سوئیس و لندن ریخته می شد.این حساب ها در دفتر محرمانه وزارت دربار نگهداری می شد و کسی از آن خبر نداشت. تا پایان سلطنت رضاشاه مجموعا 31 میلیون لیره به این حساب ریخته شد که بدون نظارت خزانه داری به مصرف رسید.
ازا ین مبلغ، انتقال 8 میلیون لیره به حساب شخصی رضاشاه قطعی است....
دولت جم (نخست وزیر 18-1314) نیز جز اجرای بی چون و چرای اوامر شاه کاری نداشت. دیگر رضا شاه به غولی بدل شده بود که هر روز جز تعظیم نمی دید و جز تملق نمی شنید.
مالکان بزرگ ،بهترین اراضی خود را به زور سرنیزه، به قیمت نزدیک به رایگان به نمایندگان اداره املاک واگذار می کردند.
آن ها با یک خط ابلاغ نظمیه مجبور می شدند املاک موروثی خود را وانهاده، به جای دیگری از کشور مهاجرت کنند و آن جا نیز زیر نظر نظمیه ها و ادارات نظام باشند.
از رجال سابق، آن ها که در گور نبودند یا در گوشه زندان، در کنج عزلت خزیده، می کوشیدند هر از گاهی به مناسبتی مراتب جان نثاری خود را به دفتر مخصوص اطلاع دهند یا مانند مخبرالسلطنه با یادآوری پیشگویی لطیف خود در مراسم ختنه سوران ولیعهد، خواستار «صدور اجازه نمایندگی مجلس برای بنده زاده» شوند!
آیرم رئیس نظمیه (وقت) هم مظهری از قساوت بود که به گفته روان شناسان از آن جا مایه می گرفت که در آلمان و در جنگ، مردی خود را از دست داده بود. از جمله ویژگی های آیرم، دزدی و علاقه به جمع آوری مال و فرستادن پول به خارج از کشور بود. از ترس او، کسی گزارش فسادهایش را به شاه نمی داد. پس از ساقط کردن فروغی، آیرم دریافت که اگر می خواهد از دارایی هایش در بانک های اروپا بهره گیرد و به خوش گذرانی مشغول شود، باید از صحنه به در رود. سپس در روزهایی که صدرالاشراف خود را آماده کرده بود تا وحشت را کنار گذاشته، گزارش دزدی ها و پرونده سازی های جعلی او را به شاه بدهد، ناگهان یک روز صبح حنجره رئیس نظمیه مسدود شد.
خبر به شاه رسید، دستور اعزام پزشکان دربار را بر بالین «آیرم» داد. پزشکان از ترس چشمان خون ریز او، بیماری صعب العلاجش را تایید کردند.
او اجازه رفتن به اروپا برای معالجه گرفت. آیرم نرسیده به آلمان ،زبان بسته اش باز شد. روزهای بعد ،او سوار بر مرسدس سیاهی که پرچم ایران بر بالایش در اهتزاز بود و علامت سیاسی داشت، با استفاده از پاسپورت سیاسی خود، به عنوان «رئیس کل نظمیه کشور شاهنشاهی» به سیر و سیاحت و قمار پرداخت و رضاشاه، دانست چه فریبی خورده است!