رفتن بدون عبور /اقتصاد ایران در آستانه قرن جدید
به گزارش اقتصادنیوز، حسین عبدهتبریزی، اقتصاددان و دبیر کل پیشین بورس تهران در یادداشتی در سالنامه نوروزی اندیشه پویا نوشت؛
اقتصاد ایران چهل و اندی سال است که در مسیری خارج از جاده اصلی حرکت میکند، بدون این که در این «رفتن» از کوتاهترین موانع توسعه «عبور» کرده باشد. در ایرانِ امروز کوشش برای پاسخ گفتن به ابتداییترین مسائل اقتصادی فیصلهناپذیر به نظر میرسد. چون در شرایط جدید حتی صحبت از اقتصاد نیز با رعایت «نکات بهداشتی» صورت میگیرد و اقتصاددانان نمیتوانند با آزادی در عرصه تخصصی خود صحبت کنند، بهبودی در افق به چشم نمیآید. این محدودیت فرصت بداههگویی در عرصه اقتصاد را گشوده است و متاسفانه تا امروز روی هیچ چیز در اقتصاد ایران توافق صورت نگرفته است، و این مغایر با اولین تکلیف اجتماعی هر سیاستگذار است که با اعمال سیاستهای مشخص از رنج مفرط مردم بکاهد، متأسفانه در اقتصاد ایران کم نبودهاند مصادیق این بیان کنایهآمیز کینز که «مردانِ عملِ عرصه اقتصاد که خود را بری از هرگونه نفوذ فکری میپنداشتهاند، معمولا بردگان اقتصاددانان منسوخ شدهاند.» امروزه بعد از گذشت چند دهه از انقلاب، سیاستگذاران هنوز نمیدانند از کدام نظام اقتصادیای باید تبعیت کنند.
اقتصاد سیاسی کلاسیک، بهعنوان شکل اصلی اقتصاد جریان اصلی قرنهای هجدهم و نوزدهم، بر تمایل بازارها به حرکت به سمت تعادل و بر نظریههای عینی ارزش تمرکز دارد. آیا ایران از چنین اقتصادی تبعیت میکند؟ آیا در اقتصاد خود به نظریه ارزش کار و آنچه مارکس در نظر داشت نزدیکتر است؟ آیا اقتصاد ایران با تکیه بر مطلوبیت در نظریه ارزش و استفاده از نظریه نهایی به عنوان مبنای مدلها و معادلات به اقتصاد نئوکلاسیک متمایل است؟ آیا سیاستگذاری ایران کمتر ارزشی برای نظریات امثال آندرس چیدینیوس فنلاندی یا آدام اسمیت اسکاتلندی قایل است که ایدههای خود در مورد آزادی تجارت و صنعت را ارائه گرداند؟ از کتاب سال ۱۹۳۶ کینز فراگرفتهایم که نقش دولت در اقتصاد بسیار پراهمیت است. او عوامل تعیینکننده درآمد ملی را در کوتاهمدت یعنی در دورهای که قیمتها نسبتا انعطافپذیر هستند، به دقت تحلیل میکند. کینز تلاش میکند با طرح جزئیات نظریِ گسترده توضیح دهد که چرا بیکاری بالا در بازار کار ممکن است به دلیل «تقاضای مؤثر» نازل خودبهخود اصلاح نشود؛ و چرا نمیشود روی انعطافپذیری قیمت و سیاست پولی برای اصلاح این وضعیت حساب کرد. اما آیا شواهدی در دست داریم که ایران به اقتصاد کینزی و نئوکینزی معتقدباشد؛ دیدگاهی که اقتصاد کلان معاصر را به عنوان یک رشته علمی مستقل متمایز کرده است؟ از حمله برخی روشنفکران وطنی به مکتب اقتصاد شیکاگو به خاطر حمایت از بازار آزاد و ایدههای پولگرایانه که بگذریم، آیا حداقل در بخشی از آنچه میلتون فریدمن و پولگرایان میگویند، حقیقتی هم یافت میشود؟ آیا یکسره نفی باید کرد که اقتصادهای بازار تا زمانی که عرضه پول بهشدت گسترش یا کاهش پیدا نکند ذاتا باثبات هستند؟ متاسفانه در ایران هنوز شناخت مقوله تورم به مثابه مسئلهای پولی به مکتب اقتصادی خاصی نسبت داده میشود و حتی این اطمینان نیز وجود ندارد که دست خارجی در پیشنهاد این سیاست در میان نباشد!
آیا سیاستگذار در ایران میپذیرد که اقتصاد علم پویایی است و موقعیت امروز آن ورود به مرحله جدیدی است که از نظریات گذشته بسیار فاصله گرفته و به دیدگاههای نوینی دست یافته که باید آنها را مورد توجه قرار داد و بالاخره اگر همه اینها نفی میشود آیا جمهوری اسلامی علم اقتصاد اسلامی و مقاومتی جدیدی در اختیار دارد تا به کمک اجزا و مفاهیم آن سیاستهایی را اجرایی کند؟ از دل بسیاری از این مکاتب بر میآید که دولتها نقش عمدهای در اقتصاد دارند. اما برای پیشرفت در عرصه اقتصاد، دولت نیازمند آن است که با مردم کنار بیاید صدها سال پیش «علم مدنی» فارابی پیدایش حکومت موفق را تنها با نیروی خدمت و فضیلتی امکان پذیر میدانست که مورد قبول مردم واقع شود و خوی فرمانبرداری را در دل آنان پایدار سازد. آدام مولر، اقتصاددان اوایل قرن نوزدهم آلمان میگوید دولت نهادی رمزآمیز است که در ژرفترین و دیریابترین و نامعلومترین جنبههای هستی آدمی ریشه دارد و این نهاد پیوسته در مسیرهای متقاطع حرکت کرده است و هر کوششی برای فروکاستن دولت تا حد قانون اساسی و سایر قوانین محکوم به شکست است، زیرا هیچ نوشتهای دوام نمیآورد. قانون اساسی میباید شعلههای فروزان در دل افرادی باشد که همچون یک خانواده پرعطوفت وعارفمسلک با هم زندگی میکنند. اما آیا قانون اساسی ایران آن شعله فروزان را در دلها افروخته که سرمایه اجتماعی لازم را برای دولت فعلی دست و پا کند تا سیاستهایش را با کارآمدی اعمال کند؟ متأسفانه اوضاع امروز ایران این چنین نیست.
اگر از سطح اقتصاد کلان به بخشهای مختلف اقتصاد فرود میآییم نیز متأسفانه ابهامات کاهش نمییابد. مثلا در ایران نمیدانیم چه نوعی از بانکداری قانونی است؟ نمیدانیم باید بازار سرمایه داشته باشیم یا این بازار را مُخل اقتصاد بدانیم؟ ما روشهای چارلز پانزی و برنارد مداف را در نظام بانکداری اخیر و نیز در صندوقهای بازنشستگی دولتی تجربه میکنیم، چقدر شگفتآور است که بدانیم چیزی که کلاهبرداری قرن بیستم نام گرفته، در نظامهای مالی ما رایج شده است و با این وضعیت، مستمریبگیران آینده سخت نگران دریافتیهای خود خواهند بود. اما توهم توطئه نمیگذارد که تحلیل منطقی و آفاقی از مناسبات اقتصادی شکل بگیرد. توهم، خیالبافی، افسانهپردازی و اسطورهسازی جای بررسی منطقی، انتقادی، علمی و آفاقی در اقتصاد را میگیرد. گویی که در ایران ایمان به توهم توطئه از نظر پیامدها یا کارکردهای روانی و اجتماعی برای کسانی که به آن اعتقاد دارند، آرامش خاطر میآورده و سازوکارهای دفاعی روانی این فرصت را به آنان میدهد تا از خود رفع مسئولیت کنند، و همه تقصیرها را به گردن بیگانگان بیندازند. بانیان انقلاب اسلامی امیدوار بودند که این انقلاب ژرفترین و دیرپاترین تحول در زندگی مردم ایران باشد؛ در عین حال، امیدوار بودند شاهد تفوق بیمعارض دین بر همه وجوه زندگی ایرانیان باشند. این اندیشه علىالاصول در طلب مهار دوباره عنصر روحانی در حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران بود. اما در عمل، اقتصادی شکل گرفته است که سخت طبقاتی است و طبق بیان همه دستاندرکاران، سخت به فساد آلوده شده است.
اکنون دولتی بر سر کار است که حاکمیت برای آن هزینههای بسیار داده است. بنابراین، شکی نیست که کلیت حاکمیت به شدت علاقهمند است که دولت در اقتصاد با اتخاذ سیاستهای در دسته به موفقیتهای فوری برسد. دولت ممکن است بگوید قصد دارد نرخهای بهره را به طور نامحدود افزایش دهد تا تورم را کنترل کند، اما بعدا موضع خود را تغییر دهد. این امر باعث میشود سیاست غیرمعتبر و در نهایت ناکارآمد شود. در چشم بسیاری از فعالان اقتصاد در ایران، سیاستها بسیار نامعتبر و دلبخواه شده است. مصالحه بین سیاستهای قاعدهمحور و سیاستهای صوابدیدی- اگر دولت جدید بخواهد کاری را پیش ببرد- در گرو اعطای قدرت اختیاری به یک نهاد مستقل است. به عنوان مثال، تعیین نرخهای بهره توسط بانک مرکزی بدون دخالت دولت که لزوما از قواعد هم استفاده نمیکند، نوعی راه میانبر است. در عرصه مدیریت نیز دولت جدید میباید تغییر سیاست دهد. از اولین روزهای انقلاب تا امروز، برای هر منصب عمومی در حوزه اقتصاد که اشغال شده است، افراد با صلاحیتتری در کشور وجود داشتهاند، و با خودی و غیرخودی کردن شهروندان، ایران از برخورداری از دانش و توان آنان محروم شده است. اشارات رهبری در مورد فرار مغزها و دعوت رئیسجمهور و وزیر خارجه از متخصصان ایرانی خارج از کشور نشانههایی است که آنان نیز معتقدند کشور با بهترین متخصصان و صاحبان اندیشه اداره نشده است.
عجم اوغلو در کتاب راه باریک آزادی میگوید اروپا آن بخش از جهان بود که لویاتانهای مقید بادوام ایجاد کرد و تاریخ متأخر ما را شکل داد. البته در اروپا توسعه حکومتی که هم ظرفیت داشته باشد و هم توسط جامعه مقید شود، فرآیندی تاریخی و دردناک بود. آیا میتوان گفت که ایران در آستانه سدهای جدید در پیچ و خم همین فرآیند دردناک در حرکت است؟