قتل ۸ دختربچه ۷ ساله ایرانی! / از آتنا اصلانی تا ستایش قریشی + تصاویر
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، سن پایین قربانی در جنایات، فارغ از جنسیت آنها به جهت اینکه نقش قربانی در وقوع بزه بی اثر بوده است و یک انسان پاک و بیگناه به قتل رسیده؛ همیشه برای اقشار جامعه تلخ و دردناک است.
در این گزارش ۸ پرونده قتلی را که در آن دختران ۷ ساله قربانی شدند بازخوانی میکنیم.
پارمین ۷ ساله به دست پدرش به قتل رسید
ساعت یک بامداد روز پنجشنبه ۲۰ تیر ماه ۹۸ فوت یک کودک هفت ساله در بیمارستان شهر جم به پلیس گزارش شد.
با حضور کارآگاهان پلیس آگاهی فردی به هویت محمود با معرفی خود به عنوان پدر دختر فوت شده گفت: پارمین را به اندازه تمام دنیا دوست داشتم ساعت ۸ شب بیرون آمدیم تا برایش مرغ مینا بخرم، یک ساعت بعد او را در بغلم خفه کردم تا از این دنیا آزاد و به بهشت برود.
سردار خلیل واعظی در جمع خبرنگاران اظهار داشت: مردی که در یک تصمیم آنی دختر ۷ ساله خود را خفه کرده بود تسلیم پلیس شد.
فرمانده انتظامی استان بوشهر گفت: ساعت یک بامداد امروز پنجشنبه ۲۰ تیر ماه فوت یک کودک هفت ساله در بیمارستان شهر جم به پلیس گزارش شد.
وی اضافه کرد: با حضور کارآگاهان پلیس آگاهی فردی به هویت محمود با معرفی خود به عنوان پدر دختر فوت شده گفت: پارمین را به اندازه تمام دنیا دوست داشتم ساعت ۸ شب بیرون آمدیم تا برایش مرغ مینا بخرم، یک ساعت بعد او را در بغلم خفه کردم تا از این دنیا آزاد و به بهشت برود.
سردار واعظی با ابراز تاسف شدید از این حادثه بیان کرد: پرونده متهم که شاغل در یکی از شرکتهای زیر مجموعه پتروشیمی عسلویه و ساکنان جم میباشد.
یک سال بعد از قتل پارمین، پدر او اقدام به خودکشی کرد و به زندگی خود پایان داد.
ندا ۷ ساله بعد از تجاوز در نیشابور به قتل رسید
ندا نام یک دختر ۷ ساله تبعه افغان بود؛ که ۱۰ فرودین ۹۷ در نیشابور به دست مرد شیطان صفت میوه فروش محله که در مشهد به زالوی سیاه معروف شده بود به قتل رسید.
این قاتل بی رحم به خاطر کودک آزاری و قتل ندا دختر ۷ ساله تبعه افغان بازداشت شد و در مراحل اولیه به آزار جنسی دختر بچه و سپس قتل این دختر بچه بی گناه اعتراف کرد.
جسد ندا داخل یک کیسه کشف شده بود و مفقودی این دختر شب قبل از حادثه توسط خانواده وی به پلیس اعلام و جسد وی نیز چند ساعت پس از اعلام مفقودی حدود ساعت ۲۴ همان شب درون یک کیسه در حاشیه خیابان کشف شد.
با اعلام مفقودی این کودک ۷ ساله بررسیها آغاز و مشخص شد که والدین، دخترخود را برای خرید نان به بیرون از خانه فرستاده بودند، اما این کودک دیگر باز نمیگردد.
علت مرگ ندا خفگی اعلام شد و در بررسیهای اولیه مشخص شد که یک ساک قرمز پلاستیکی و کفشهای این دختربچه مفقود شدهاست.
با انتقال جسد، عملیات گستردهای آغاز شد و با وجود سرنخهای به جا مانده در صحنه جرم تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی ماموریت رسیدگی به پرونده را به دست گرفتند. در نهایت متهم به قتل دستگیر شد و در بازجوییهای اولیه به جرم خود اعتراف کرد.
بازپرس قتل دادسرای عمومی و انقلاب مشهد با اشاره به کشف ساک پلاستیکی و کفشهای ندا در منزل متهم، در خصوص انگیزه قاتل خاطرنشان کرد: انگیزه این فرد با توجه به اقرار صریح متهم، اذیت و آزار این کودک بوده است.
قاتل ندا چندی بعد در ملاعام به دار مجازات آویخته شد.
مهدیه ۷ ساله به دست پسرعموی خود کشته شد
پسر نوجوانی که پس از آزار و اذیت دخترعموی خود، او را در بیابانهای اطراف سبزوار خفه کرده بود، راز جنایت هولناک خود را فاش کرد.
عصر روز ۵ مرداد سال ۹۴ مردی با مراجعه به پلیس آگاهی سبزوار، از ناپدید شدن دختر ۷ ساله اش به نام مهدیه در منطقه صالح آباد سبزوار خبر داد.
این مرد در شکایت خود گفت: امروز دخترم در حال بازی مقابل خانه بود که به طرز مرموزی ناپدید شد. همه جا را گشتیم، اما او را پیدا نکردیم.
پس از این شکایت و با توجه به حساسیت موضوع، تیمی از ماموران پلیس آگاهی تحقیقات در این زمینه را آغاز کردند. کارآگاهان در نخستین فرضیه، با توجه به وجود کانال آب، قنات و کوره آجرپزی در اطراف خانه این دختر، احتمال دادند دختربچه در این محلها قربانی حادثه شده باشد. به همین دلیل چهار تیم از ماموران همراه امدادگران آتش نشانی جستجو در این محلها را آغاز کردند، اما هیچ ردی از مهدیه به دست نیامد.
در ادامه احتمال کودک ربایی و اخاذی مطرح شد، اما تحقیقات در این زمینه هم بی نتیجه ماند و فردی برای اخاذی با خانواده دختر بچه تماس نگرفت.
پس از گذشت چهار روز از ناپدید شدن دختر شش ساله، تیم جنایی به پسرعموی ۱۷ ساله مهدیه مشکوک شد و او را زیر نظر گرفت. بررسیها نشان داد، پسر نوجوان چند سال قبل با مادر و پدرخوانده خود دچار اختلاف شده و عمویش ـ پدر مهدیه ـ سرپرستی او را به عهده گرفته است.
شک پلیس به پسر ۱۷ ساله زمانی بیشتر شد که او با طرح ادعاهای واهی سعی داشت مسیر تحقیقات را تغییر دهد. بازجوییهای تخصصی از او آغاز شد تا این که لب به اعتراف گشود و جزئیات قتل دختر شش ساله را فاش کرد.
متهم به قتل در بازجویی گفت: از مدتها پیش وسوسههای شیطانی سراغم آمد تا این که تصمیم به آزار و اذیت مهدیه گرفتم. روز حادثه او را به بهانهای به حاشیه شهر بردم و پس از تعرض خفه کردم. در این مدت هم سعی کردم خودم را بی خبر از ماجرا و ناراحت نشان دهم. تصور نمیکردم پلیس به من مشکوک شود.
سیدمحمد هاشم زاده هاشمی، فرمانده انتظامی سبزوار در این باره گفت: پس از اعتراف پسر نوجوان، ماموران با راهنمایی او به محل رها کردن جسد در خاکریزهای اطراف جاده سبزوار بردسکن رفته و جسد دخترک را کشف کردند. متهم صحنه قتل را بازسازی کرده و پرونده در اختیار دستگاه قضایی است.
عامل این جنایت هولناک که پسری نوجوان بود و محمدرضا نام داشت در اعترافاتی به دادستان سبزوار گفت: چند سال پیش پدر و مادرم به خاطر اختلافهای خانوادگی و سر لج و لجبازی از هم جدا شدند.
بعد از طلاق آنها بود که عمویم قیم من شد. با مادرم در ارتباط بودم، اما از روزی که او نیز ازدواج کرد امیدم از همه دنیا قطع شد. فکر میکردم به آخر خط رسیدهام و همه به چشم تحقیر نگاهم میکنند. البته عمو کاظم بیشترین سعی خود را داشت تا کم و کسری نداشته باشم، اما من از زندگی کینه و نفرت به دل گرفته بودم.
ستایش قریشی ۷ ساله به دست پسر همسایه شان به قتل رسید
۲۳ فروردین سال گذشته خبر قتل دختر ۶ ساله افغان در روستای خیرآباد ورامین به پلیس رسید. در بررسیها مشخص شد دخترک روزقبل برای خرید بستنی از خانه خارج شده که دیگر برنگشته بود. پس از شروع تحقیقات مشخص شد پسر ۱۷ ساله همسایه که دچار وسوسه شیطانی شده بود، دختربچه را ربوده و او را پس از تعرض به قتل رسانده است.
بدین ترتیب پس ازدستگیری عامل جنایت و اعترافهای هولناکش، سرانجام قضات شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران، قاتل ستایش را پس از محاکمه به خاطر ارتکاب قتل به قصاص، به دلیل تجاوز بهعنف به اعدام و بابت جنایت بر میت به دیه محکوم کردند. این حکم ۲۰ دی سال گذشته در شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور تأیید شد و دهم بهمن ماه هم وکیل خانواده ستایش از ارسال این پرونده به واحد اجرای احکام دادسرای ورامین خبر داد.
قاتل ستایش قریشی در مهر ماه سال ۹۵ به دار مجازات آویخته شد.
آتنا اصلانی ۷ ساله به دست یکی از کسبه محل به قتل رسید
آتنا اصلانی دختر بچه ۷ ساله بی گناه پارسآبادی بود که در روز ۲۸ خردادماه ناپدید شد و پس از اعلام مفقودی این دختر خردسال در روز ۲۹ خردادماه پرونده در این زمینه تشکیل و اقدامات و بررسیها برای یافتن این کودک پارسآبادی آغاز شد.
پس از بررسی محل کار پدر آتنا که دستفروشی در کنار مغازه اسماعیل رنگرز بود ماموران پلیس آگاهی به رنگرز که فردی خوشنام نیز نبوده مظنون شده و وی را دستگیر میکنند که در نهایت یک تماس تلفنی رنگرز با خانوادهاش برای جابهجایی جسد دخترک ۷ ساله پرده از جنایت قاتل بر میدارد.
با کشف جسد آتنا توسط برادر و همسر رنگرز و مراجعه آنها به دادستانی برای گزارش موضوع در نهایت بعداز بیست و دو روز تلاش و کوشش برای یافتن دختر بچه در روز ۱۹ تیرماه جسد آتنا در پارکینگ رنگرز کشف شد و راز این قاتل برملا شد.
قاتل بیرحم خردسال معصوم که ابتدا منکر جنایت خود شده بود با مشاهده شواهد و قراین سرانجام به قتل خود اعتراف کرد و با صدور حکم، رنگرز از بابت تجاوز به عنف محکوم به اعدام، از بابت یک فقره قتل عمد محکوم به قصاص نفس و از بابت سرقت محکوم به حبس و شلاق و رد مال شد.
با صدور حکم توسط دستگاه قضایی اردبیل و تائید این حکم در دیوان عالی کشور حکم شلاق قاتل کودک معصوم پارسآبادی به اجرا در آمد و حکم ا عدام در ملاء عام نیز بامداد امروز اجرا شد.
ملیکا لطفی ۷ ساله به دست پسر همسایه شان زنده به گور شد
سه سال قبل، در کوچه پس کوچههای خاکی هفتکل خوزستان، بازی کودکانهای رنگ جنایت گرفت. قتل باورنکردنی، تلخ و دردناک که در آن ملیکای ۸ ساله توسط یکی از پسربچههای روستا زنده به گور شد.
آن روز یک چشم رضای ۱۳ ساله، به برق گوشوارههای ملیکا بود و چشم دیگرش به دوچرخه خراب خود که گوشه حیاط خانه شان افتاده بود.
همین کافی بود که پسرک نقشه سرقت گوشوارههای ملیکا را بکشد. اما پایان تلخ نقشه سرقت به جنایتی هولناک ختم شد.
شوق بازی ملیکا لطفی را به خانه دوستش کشاند.
خورشید کم کم داشت پایین میرفت و گرد نارنجی و طلایی روی پشت بام خانههای هفتکل خوزستان پاشیده شده بود که مادر ملیکا متوجه غیبت دخترکش شد.
سراسیمه در میان کوچههای شهر میدوید و صدای فریادهای مضطربش، اهالی را به کوچه کشانده بود.
«عصر آن روز ملیکا مثل خیلی روزهای دیگر برای بازی به کوچه رفت.»
مادر ملیکا صحبتش را در مورد آخرین روز زندگی کوتاه فرزند دلبندش با این جمله آغاز میکند و در ادامه میگوید: «محرم بود و فقط سه روز از زمانی که ملیکای من به کلاس سوم دبستان رفته بود میگذشت. هر روز بعد از ظهر بچهها همراه مادرهایشان به کوچه و خیابان میآمدند و بازی میکردند. در شهر ما شرایط با شهرهای بزرگ فرق دارد. تا به حال هیچ جنایتی رخ نداده بود. اما اینکه بچهها به کوچه میروند و بازی میکنند برای خیلی از شهرنشینها قابل درک نبود و بعد از این حادثه ما را قضاوت کردند.»
او در ادامه میگوید: «آن روز هم مثل خیلی روزهای دیگر ملیکا برای بازی به کوچه رفت و مادر من هم همراه او رفت تا مراقبش باشد. در شهر ما تعداد بچهها کم بود. ملیکا هم یک دختر پر شور بود که بازی را خیلی دوست داشت. وقتی دیده بود هم بازی هایش نزدیک خانه مان نیستند به مادرم گفته بود که میخواهد دنبال یکی از دوستانش برود تا با هم بازی کنند. خانه آن دوستش نزدیک خانه ما بود و ملیکا و دوستش در مدرسه با هم قرار گذاشته بودند که عصر در کوچه بازی کنند. اما آن روز دوست ملیکا خواب بود. برای همین دختر من بی اجازه و بدون اطلاع من به خانه یکی دیگر از دوستانش رفته بود تا بالاخره بتواند یک هم بازی پیدا کند.»
نزدیک غروب که شد، مادر ملیکا لطفی متوجه غیبت دختربچه خود شد و سراسیمه همه شهر را گشت.
غیبت ملیکا لطفی که طولانی شد، ماموران پلیس در جریان ماجرا قرار گرفتند و تحقیقات خود را در محل مفقود شدن او آغاز کردند.
ماموران وارد اتاقک مخروبهای در نزدیکی محل ناپدید شدن ملیکا شدند و متوجه شدند که خاک کف آنجا به تازگی زیر و رو شده است. برای همین زمین را کندند و جسد دختر بچه را که زنده به گور شده بود بیرون کشیدند.
مادر لطفی در ادامه گفت: «در نظریه پزشکی قانونی آمده بود که ملیکا موقع دفن شدن در خاک زنده بوده است. همیشه با خودم فکر میکنم که وقتی من در حال گشت زنی در محل بودم و با فریاد ملیکا را صدا میزدم، شاید دخترم صدای من را شنیده باشد.»
تنها کسانی که خانواده ملیکا لطفی به آنها مظنون شدند، معتادان منطقه بودند. پلیس تعدادی از آنها را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد.
نوجوان قاتل ملیکا لطفی که در بازجوییهای اول از بیان حقیقت طفره میرفت بالاخره پرده از راز جنایت هولناک خود برداشت و به قتل ملیکا لطفی اعتراف کرد.
رضا در اعترافات خود گفته بود که از قبل گوشوارههای ملیکا را دیده بود و نقشه کشیده بود که آن را سرقت کند. رضا دختر بچه را به یک اتاقک مخروبه برده بود و گفته بود الان بچهها اینجا میآیند تا بازی کنیم. اما یکدفعه در آنجا را بسته بود. وقتی دستش را سمت گوشوارههای ملیکا برد، ملیکا لطفی جیغ و فریاد زد. رضا جلوی دهان و بینی او را گرفت تا صدایش در نیاید و دخترک بی حال روی زمین افتاد. رضا سریع گوشوارههای او را در آورد. بعد با تصور اینکه او جان خود را از دست داده است، او را در گودالی که در زمین کنده بود دفن کرد.
آیلار ۷ ساله روی پشت بام خانه شان به دست دختر همسایه به قتل رسید
خبر فوت دختر یکی یک دانه خانواده بندرعباسی به نام آیلار تلخ و دردناک بود.
آیلار ۷ ساله برای بازی با دختر همسایه شان به پشت بام خانه رفته بود، اما صبح روز بعد پدر دخترک، جسم بی جان آیلا را روی پشت بام خانه شان کشف کرد.
شبهای بندر خنک است و خیلیها عادت دارند شب را خنکای صبح بیدار میمانند. آیلار هم از این قاعده مستثنی بود و زیاد پیش میآمد که همراه دوستش تا دیر وقت بازی میکردند.
آن شب مادر آیلار چند باری به پشت بام سرک کشید و از دخترک خواست که زودتر به خانه برگردد. اما هیجان بازی، جذبه پرقدرتی بود که آیلار را به سوی خود میکشاند. دخترک نمیتوانست دل از بازی بکند. نگاههای ملتمس و ذوق کودکانه اش باعث شد مادرش تسلیم شوق او شود و اجازه داد ساعتی بیشتر روی پشت بام بازی کند. همین که آیلار از ته دل خندید و خوشحال شد، دل مادر قرص شد و با خانه شان در طبقه پایین رفت.
آن شب مادر آیلار جلوی تلویزیون خوابش برد و متوجه نشد که آیلار به خانه بازنگشته است.
صبح روز بعد زمانی که پدر آیلار از خواب بیدار شد تا سرکار برود، متوجه غیبت آیلار شد. میدانست که دیشب آیلار تا دیروقت با دختر همسایه بازی میکرده است. برای همین سراسیمه به پشت بام رفت. چیزی که میدید ناباورانهترین صحنهای بود که دیده بود.
آیلار با یک طناب به میله وسط پشت بام بسته شده بود. از بینی و دهان او خون آمده بود. بی حال بود و دست هایش آویزان شده بودند. پدر آیلار را در آغوش کشید. دور گردنش کبود بود. او را به طبقه پایین آورد. مادر آیلار را میبوسید و تند تند صدایش میزد. اما آیلار نفس نمیکشید.
خاله آیلار در گفتگو با رکنا گفت: «یکتا، دختر ۱۲ ساله همسایه خواهرم که شب آخر در حال بازی با آیلار بوده است به اتهام قتل آیلار بازداشت است. به ما گفتند که او در بازی خود میخواسته ببیند که یک انسان چطور میمیرد و مرگ چطور است. برای همین طناب را دور گردن آیلار انداخته و محکم فشار داده تا جایی که آیلار بی حال شده و دیگر نفس نکشیده است.»
محدثه ۷ ساله به خاطر تبلت به دست زن عمویش به قتل رسید
صدای زن عموی محدثه در راه پله پیچید: «دختر بیا ببین این تبلت را چه کار کردی؟»
محدثه بدو بدو پله را پایین رفت و مادرش فکر نمیکرد که این آخرین باری است که صدای پای دخترک در خانه میپیچید. فقط بیست دقیقه گذشته بود که تاخیر محدثه در برگشت به خاننه باعث نگرانی مادرش شد. به خانه زن عمو که طبقه پایین خانه شان بود رفت و سراغ محدثه را گرفت، اما دخترش در خانه نبود.
مادر سراسیمه چادرش را سرش انداخت و وارد کوچه شد. کوچههای اطراف خانه شان واقع در نورآباد ممسنی فارس را با دلواپسی میدوید و نفس زنان و سردرگم داشت به سمت خانه شان برمی گشت که یکدفعه پیکر بی جان فرشته کوچکش را دید که پشت دیوار خانه شان افتاده بود. محدثه مثل عروسکی بی جان بر اثر ضربات وارد شده به پشت سرش جان باخته بود.
پیگیری قتل محدثه ۷ ساله بلافاصله در دستور کار قضایی قرار گرفت و ماموران پلیس زن عموی او را به عنوان تنها مظنون پرونده بازداشت کردند. زن عموی محدثه در ابتدا ادعا کرد یکی از بچههای سه ساله محل ضربات را با جسم سخت به سر محدثه زده و او تنها جسد را به پشت خانه منتقل کرده است. اما بررسیهای قضایی حکایت از آن داشت که شدت ضربات نمیتواند کار یک طفل خردسال باشد.
ابراهیم نوید زاده، پدر محدثه که دلش از بخشش قاتل فرزندش آرام است، در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار رکنا گفت: «آن روز محدثه و چند بچه دیگر به خانه یکی از همسایه هایمان رفته بودند. بعد از برگشت آنها به خانه همسایه مقابل خانه مان آمده بود و به خانم برادرم گفته بود تبلت بچه هایش هنگ کرده است. بعد خانم برادرم محدثه را صدا زده بود و ظاهرا به خاطر اینکه دخترم را در هنگ کردن تبلت مقصر دانسته بود با جسمی سخت پشت سر دخترم زده بود که جمجمه او خرد شده بود و منجر به مرگ محدثه شد. متهم بعد از حادثه چند بار به صورتم دخترم آب پاشیده بود، اما دیگر فایدهای نداشت و کار از کار گذشته بود.»
نوید زاده در ادامه گفت: «خانم برادرم روی محدثه حساسیت داشت. هر بار بچهها با هم بحثشان میشد، بچهای که با فرزندان او دعوا کرده بود کتک میزد یا با او برخورد میکرد.»
قتل محدثه در سال ۹۵ اتفاق افتاد و زن عموی او حالا قریب به چهارسال است که در زندان است. پدر و مادر محدثه در این سالها داغدار فرزندشان بودند و داغ فرزند هرگز برای آنها از بین نمیرود.
در تمام روزهای بعد از قتل، خانواده متهم بارها برای دلجویی و جلب رضایت به آنها مراجعه کردند: «چشمم که به فرزندان برادرم میافتاد دلم برایشان میسوخت. آنها را مثل فرزندان خودم دوست داشتم و وقتی خانواده متهم برای جلب رضایت آمدند بیشتر از هر چیز به فرزندان برادرم فکر کردم.»
محدثه فرزند اول خانواده نوید زاده بود. پدر محدثه حالا دو پسر خردسال دارد، اما باز هم کنار آمدن با داغ فرزند برایش سخت بود: «افراد زیادی بارها برای اینکه ما را راضی به بخشش کنند با من و همسرم صحبت کردند. بالاخره نیمه شعبان امسال بود که توانستم دلم را صاف کنم و راضی به بخشیدن متهم به قتل فرزندم شدم.»
یک روز مانده بود به شروع ماه رمضان که نوید زاده و همسرش گذشت خود را در مراجع قضایی به ثبت قانونی رساندند: «ما بی قید و شرط از قصاص گذشت کردیم. هر بخششی بهتر از انتقام است، چون حالا احساس میکنم بار سنگینی از روی دوش من و همسرم برداشته شده است.»