وقتی «دیوار آتش» هم خودکامهها را نجات نمیدهد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکوایران، اعتراضات بیسابقه اخیر در چین و کارزار نظامی متجاوزانه و از رمق افتاده روسیه در اوکراین علاوه بر سرشستگی برای رهبران این کشورها موجب شده آنچه مقامات این کشورها در مورد کارآمدی استبدادها تبلیغ میکردند مورد قرار گیرد. فرید زکریا، تحلیلگر مشهور روابط بینالملل با انتشار یادداشتی در روزنامه واشنگتنپست این موضوع را مورد بررسی خود قرار داده است.
افسانه شکنندگی دموکراسیها
در چند ماه گذشته، ما به شدت نگران شکنندگی دموکراسی بودهایم. از ایالات متحده و برزیل گرفته تا سوئد و ایتالیا، به نظر میرسید این سیستم با چالشهای واقعی مواجه است. در واقع، در همه این موارد، انتخابات تأثیری بر رام کردن بسیاری از غیرلیبرالترین نیروها داشته است و حداقل در حال حاضر، هسته دموکراسی حفظ شده است. در همین حال، ما شاهد نشانههایی از ضعفهای عمیق و ساختاری در برخی از قدرتمندترین حکومتهای خودکامه جهان هستیم.
وقتی دیوار آتش هم همراه میشود
بارزترین نمونه چین است، جایی که موج اعتراضات خارق العادهای در رویارویی با قدرت در جریان است. در قلب مشکل، عدم تمایل دولت مرکزی برای تغییر مسیر در مورد سیاست کووید-19 است. این مشکل ذاتی دیکتاتوری است، جایی که تصمیمگیری به صورت بسته، سلسلهمراتبی و غیرقابل پاسخگویی است. بر خلاف خودکامگان، رهبران دموکراتیک با فشار مداوم برای تغییر سیاست مواجه هستند. انتقادات شدید و پر سر و صدایی از دولت وجود دارد. کارشناسان و ناظران خارجی راهبردهای جایگزین ارائه می کنند. رهبران میدانند که با انتخابات روبرو هستند، بنابراین اگر همه چیز درست نشد، سیاستها باید تغییر کنند — وگرنه تغییر خواهند کرد.
این مشکلات در جوامع مدرن سختتر شده است. تفاوت بین چین در تظاهرات میدان تیانآنمن به رهبری دانشجویان در سال 1989 و امروز را در نظر بگیرید. در اواخر دهه 1980، تعداد چینیهای شهری و تحصیلکرده دانشگاهی احتمالاً چند میلیون نفر بود. امروزه بیش از 200 میلیون چینی تحصیلات دانشگاهی داشته، گوشی های هوشمند دارند و میدانند چگونه از آنها استفاده کنند. حتی «دیوار آتش بزرگ" افسانه ای - با ارتش 2 میلیون سانسورگر - تلاش می کند تا با سیل تصاویر و پیام هایی که در رسانه های اجتماعی چین ایجاد می شود، همراهی کند. در سالهای اخیر، ما تمایل داشتهایم بر مشکلات بسیاری که توسط رسانههای اجتماعی ایجاد میشود تمرکز کنیم. ما فراموش کردهایم که تأثیر اساسی این فناوریهای جدید، توانمندسازی افراد است.
کارزار خودکامهای که از رمق افتاد
در روسیه میبینیم که چگونه یک فرآیند تصمیمگیری بسته و بدون پاسخگویی میتواند منجر به فاجعه شود. در نتیجه جنگ رئیسجمهور ولادیمیر پوتین، کشورش به طور فزایندهای کمرمقتر می شود. پوتین اخیراً 300000 نیروی ذخیره را بسیج کرده که بسیاری از آنها تمایلی به جنگ در اوکراین ندارند. در همین حال، صدها هزار روس از وطن خود گریختهاند -از جمله بسیاری از افراد بسیار ماهر و تحصیل کرده که روسیه برای آینده خود به آنها نیاز دارد.
دموکراسیها به سمت جنگ میروند، حتی جنگهای بیهوده و پرهزینه، اما همیشه در میان مخالفتها و بحثها. و برای کسانی که مخالف جنگ هستند، همیشه این امید معقول وجود دارد که سیاست - یا سیاستگذار - قابل تغییر باشد.
همچنین لیبرال دموکراسی ها سعی نمی کنند ایدئولوژیهای ترجیحی را بر جمعیت خود تحمیل کنند. این رویکرد گاهی اوقات به عنوان یک ارزش مورد تمسخر قرار گرفته، اما این طور نیست. هسته اصلی آن این باور عمیق و پایدار است که انسانها باید در انتخاب شکل زندگی خود آزادی داشته باشند - و به تعاریف دیگران از زندگی خوب احترام بگذارند.
بدترین نوع حکومتها
خودکامگیها میتوانند برای مدتی چشمگیر به نظر برسند زیرا میتوانند در رسیدن به اهداف ثابت، سرسخت و بیرحم باشند. اما آنها با یک چالش اساسی روبرو هستند: آنها تلاش میکنند تا خود را با یک جامعه در حال تغییر سازگار کنند. (چین برای مدتی یک استثنا بود، زیرا شکل نادری از دیکتاتوری را ایجاد کرد که مبتنی بر اجماع، تکنوکراسی و پاسخگویی بود، اما در دوران شی جین پینگ، به چیزی نزدیکتر به هنجار استبدادی بازگشته است). بنابراین واکنش خودکامگان به تغییر، سرکوب است که فقط برای مدتی می تواند کار کند.
یادآوری این نکته حیرتانگیز است که وقتی بنیانگذاران آمریکا در حال آزمودن نوع حکومت خود بودند، عملاً در دنیای مستبدین تنها بودند. این سیاستمداران از نوشتههای روشنفکران روشنگری مانند مونتسکیو و جان لاک استفاده میکردند، نمونههای تاریخی یونان و روم باستان را مطالعه میکردند و عناصر کلیدی حاکمیت انگلیسی و قانون عرفی را پذیرفتند. اما آنها بیشتر در ذهن خود آن را درست میکردند. آنها دچار شکستهایی شدند. اولین تلاش آنها، مبحث کنفدراسیون، شکست خورد. با این حال، در پایان، آنها چیز خیرهکنندهای ساختند: نظامی که از حقوق فردی محافظت میکرد، تغییرات منظم در رهبری را مجاز میساخت، از هژمونی مذهبی جلوگیری میکرد و ساختاری ایجاد میکرد که به اندازه کافی منعطف برای انطباق با تغییرات عظیم باشد.
دموکراسی در نوع خود شکننده است، اما این لحظه خوبی است تا نقاط قوت آن را در نظر بگیریم. این ایده انتزاعی از دولت که عمدتاً توسط ایالات متحده ایجاد شده، در طول سال ها توسط کشورهای بیشمار دیگری به عاریت گرفته شده، به روشهای مختلف اصلاح و بهبود یافته، در کشورهای ثروتمند و فقیر، اروپایی، آسیایی، آمریکای لاتین و آفریقایی در سراسر جهان گسترش یافته است. دو قرن و نیم امتحان خود را پس داده است. آیا کسی فکر می کند که سیستمهای روسیه یا چین تا این اندازه دوام بیاورند؟ وینستون چرچیل مطمئناً بر این باور است که دموکراسی بدترین شکل حکومت است -البته در فقدان بقیه انواع حکومتها.