فرمول سوم ایران و آمریکا برای رسیدن به توافق از نگاه رضا نصری

کدخبر: ۵۹۵۹۸۲
رضا نصری گفت: ظواهر امر نشان می‌دهد ایران و دولت کنونی آمریکا بر حسب ضرورت، سیاست تنش‌زدایی را پیش گرفته‌اند. به نظر می‌رسد هر دو می‌دانند افزایش تنش می‌تواند تبعات سنگینی در پی داشته باشد و ازاین‌رو تلاش کرده‌اند فرمولی پیدا کنند تا با حداقل هزینه سیاسی به نوعی توافق دست پیدا کنند.
فرمول سوم ایران و آمریکا برای رسیدن به توافق از نگاه رضا نصری

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه شرق، رضا نصری کارشناس روابط بین‌الملل در مصاحبه با روزنامه شرق در باره مذاکرات پنهان ایران و امریکا اظهارنظر کرده است. بخش‌هایی از این مصاحبه را می خوانید:

‌ایران و قدرت‌های بزرگ جهانی پس از سال‌ها مذاکره توانستند به توافقی برای خروج پرونده هسته‌ای ایران از ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل دست پیدا کنند که با خروج ترامپ از توافق به‌دست‌آمده، برجام تقریبا به قهقرا رفت. حالا هم صحبت از توافقی در ابعاد کوچک‌تر یا موقتی یا حتی در شکل و شمایل دیگری است. برجام چه شد؟ آیا واقعا مرگ برجام فرارسیده است؟

خیر، نمی‌شود گفت مرگ برجام فرا رسیده است. فراموش نکنیم هنوز اقدامات جبرانی ایران در محافل بین‌المللی ذیل ماده ۲۶ و ۳۶ برجام توجیه می‌شود و هنوز قطع‌نامه ۲۲۳۱ برقرار و جایگزین قطع‌نامه‌های تحریمی شورای امنیت است؛ ضمن اینکه هر مذاکره‌ای که صورت می‌گیرد نیز - چه با آژانس و چه با آمریکا - کماکان حول محور برجام است. علاوه‌براین هنوز اغلب کشورهای جهان - از جمله اعضای BRICS که در بیانیه پایانی نشست اخیرشان به اهمیت موضوع اشاره کرده‌اند - خواستار احیای برجام هستند. در نتیجه، برجام هنوز یک سند محوری است که آثار حقوقی و سیاسی‌اش بر مناسبات بین‌المللی سایه‌ افکنده است و ازاین‌رو نمی‌شود آن را یک سند مرده تلقی کرد. حتی در داخل کشور نیز هرگاه سیگنال مثبتی از احیای برجام مخابره می‌شود، تأثیر آن را می‌شود در بازار ارز مشاهده کرد. یک سند مرده که این‌قدر اثر ندارد!

‌ دقیقا در فرایند عضویت ایران در پیمان شانگهای نیز به این موضوع توجه شده بود. در سال ۲۰۱۰ که ایران مجددا درخواست عضویت در این پیمان را مطرح کرده بود، عدم تحریم بین‌المللی به‌عنوان یکی از شروط عضویت راه را بر الحاق ایران که با قطع‌نامه‌های تحریمی شورای امنیت مواجه بود، بست؛ یعنی هم درباره پیمان شانگهای و هم BRICS، برجام چاره‌ساز بود؛ اما چرا مقامات دولت سیزدهم خواهان اشاره‌نکردن به این توافق بین‌المللی در نتیجه‌گیری از توافق‌هاشان هستند؟

درباره پیمان شانگهای، یکی از شروطی که در اساسنامه آن قید شده، این است که کشور متقاضی عضویت نباید تحت تحریم‌های سازمان ملل قرار گرفته باشد. حال، اگر صرفا از زاویه حقوقی به موضوع نگاه کنیم، پس از برجام و لغو قطع‌نامه‌های تحریمی شورای امنیت، این مانع حقوقی از سر راه ایران برداشته و راه عضویت آن هموار شد. البته عده‌ای می‌گویند قطع‌نامه ۲۲۳۱ نیز حاوی تحریم است و ازاین‌رو این استدلال را قبول ندارند؛ اما واقعیت این است که آنها در تحلیل قطع‌نامه ۲۲۳۱ اشتباه می‌کنند. قطع‌نامه ۲۲۳۱ به نیت تحریم ایران تصویب نشده و هیچ تحریم جدیدی نیز وضع نکرده است؛ بلکه صرفا تحریم‌های قدیمی را در یک فرایند زمان‌بندی‌شده منقضی می‌کند. طبیعتا برای اینکه مشخص کند کدام تحریم در چه زمانی لغو می‌شود، تحریم‌های قبلی را در بند ب ماده ۷ خود ذکر کرده است! ذکر این تحریم‌ها – برخلاف نظر این منتقدان – به معنی این نیست که این قطع‌نامه ایران را «تحریم» کرده است! در واقع، قطع‌نامه ۲۲۳۱ ماهیتا با قطع‌نامه‌های تحریمی پیشین فرق می‌کند و اینکه ماهیت روابط شورای امنیت با ایران تغییر کرده نیز به‌صراحت در مقدمه قطع‌نامه آمده است. ضمن اینکه در بیانیه‌ای که اعضای شانگهای پس از پذیرش ایران صادر کردند، مشخصا به اهمیت «اجرای پایدار برجام» و ضرورت پایبندی همه اعضا به قطع‌نامه ۲۲۳۱ تأکید شده است؛ پس چطور می‌شود اعضای شانگهای قطع‌نامه ۲۲۳۱ را از یک طرف قطع‌نامه تحریمی بدانند و از طرف دیگر برخلاف اساسنامه خود بر ضرورت اجرای آن اصرار کنند؟ حقیقت این است که عده‌ای تصور می‌کنند کارنامه یک دولت سراسر شکست بوده و کارنامه دولت دیگر فقط مملو از موفقیت است و براساس‌این نیز تحلیل‌های پیچیده این‌چنینی ارائه می‌دهند! اما درباره بریکس چنین پیش‌شرطی از اساس برای عضویت در آن مقرر نشده است. هرچند در بیانیه پایانی آخرین نشست بریکس نیز بر اهمیت احیا و اجرای برجام تأکید شده است.

به این نکته هم درباره بریکس باید توجه داشت که یکی از محرک‌های اصلی تشکیل مجموعه بریکس استفاده بی‌رویه، فراسرزمینی و یک‌جانبه آمریکا از ابزار تحریم بوده است؛ یعنی هم تجربه خروج آمریکا از برجام، هم تجربه اعمال بی‌رویه تحریم‌های یک‌جانبه به‌عنوان یک ابزار مذاکراتی از طرف آمریکا علیه برخی شرکای سیاسی و تجاری خود و هم تجربه اخیر روسیه، کشورهای مؤسس بریکس را به این نتیجه رساند که لازم است بعد از ۱۰ سال این مجموعه را گسترش دهند و علیه پدیده تسلیح اقتصاد - Weponisation of economy -به طور جد سازوکارهای جدیدی بیندیشند؛ به‌همین‌خاطر به نظر می‌رسد مهارت ایران در دورزدن تحریم‌ها برای‌شان ارزشمند بوده است.

در واقع، پیش از خروج آمریکا از برجام، خیلی از تحلیلگران - از ‌جمله بسیاری از تحلیلگران در خود آمریکا - باور نداشتند دولت ترامپ دست به چنین خطای راهبری مهمی بزند و با اعمال تحریم‌های یک‌جانبه و فراسرزمینی - که حق حاکمیت بسیاری از کشورها را در سراسر جهان نقض می‌کرد - هم اعتبار خود و هم اعتماد عمومی نسبت به «دلار» را از بین ببرد. به‌همین‌خاطر خروج او از برجام را غیرمنطقی و دور از ذهن می‌دیدند. امروز، با تقویت و گسترش بریکس تا حدودی نتیجه بلندمدت این خبط بزرگ‌ - و البته تکرار خطاهای مشابه در موارد دیگر - را حتی خود آمریکایی‌ها هم احساس می‌کنند.

‌ در همین ماه‌های اخیر با توافقات صورت‌گرفته چندین مورد از موارد حاشیه‌ای مذاکرات احیای برجام به سرانجام رسید؛ موضوعاتی مانند مبادله زندانیان دوتابعیتی ایرانی- آمریکایی یا آزادسازی پول‌های بلوکه‌شده ایران. حتی گفته می‌شود که تهران درباره سطح غنی‌سازی نیز در مذکراتی غیرمستقیم که میان نماینده شورای‌عالی امنیت ملی کشورمان از یک سو و نماینده شورای امنیت ملی آمریکا صورت گرفته نیز به توافقاتی با واشنگتن دست پیدا کرده است. دیدگاه جناب‌عالی در این زمینه چیست؟

ظواهر امر نشان می‌دهد ایران و دولت کنونی آمریکا بر حسب ضرورت، سیاست تنش‌زدایی را پیش گرفته‌اند. به نظر می‌رسد هر دو می‌دانند افزایش تنش می‌تواند تبعات سنگینی در پی داشته باشد و ازاین‌رو تلاش کرده‌اند فرمولی پیدا کنند تا با حداقل هزینه سیاسی به نوعی توافق دست پیدا کنند. در واقع، فرمول «احیای برجام به شکل سابق» در مقطع کنونی تحقق‌یافتنی نیست؛ چراکه آقای بایدن در فصل انتخاباتی قرار دارد و حاضر نیست بابت احیای برجام با لابی اسرائیل، رقبای خود و کنگره - که اصرار بر بازبینی هر توافقی با ایران را وفق قانون INARA دارد - درگیر شود. فرمول «توافق موقت» نیز باب میل ایران نیست؛ چراکه احساس می‌کند در این صورت اهرم مذاکراتی خود را تضعیف خواهد کرد و در ازای آن امتیاز چشمگیری که بر اقتصاد کشور تأثیر معناداری داشته باشد، به دست نخواهد آورد. پس می‌توان این‌طور استنباط کرد که طرفین به این نتیجه رسیده‌اند که باید فرمول سومی پیدا کرد که در اینجا به اختصار ملاحظات آن را – آن‌طور که برداشت می‌شود - تشریح می‌کنم:

توجه داشته باشید که در فرایند مذاکرات که بسیار طول کشیده، عامل «زمان» به‌تدریج اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده است؛ چراکه اگر طرفین تا اکتبر ۲۰۲۵ - که قطع‌نامه ۲۲۳۱ به صورت خودکار منقضی می‌شود - به یک توافق دست پیدا نکنند، به احتمال زیاد یکی از کشورهای اروپایی پیش از موعد به سازوکار موسوم به «ماشه» متوسل خواهد شد و آن‌گاه از یک‌ سو قطع‌نامه‌های تحریمی شورای امنیت علیه ایران بازخواهد گشت و از سوی دیگر به احتمال قوی ایران از پیمان ان‌پی‌تی خارج خواهد شد. طبیعتا، این سناریو مطلوب هیچ کشوری نیست؛ چراکه طرفین را ناگزیر در یک بحران جدید بین‌المللی غرق خواهد کرد که تبعات آن برای همه پیش‌بینی‌ناپذیر است. حال با توجه به اینکه از الان تا اکتبر ۲۰۲۵ دو انتخابات ریاست‌جمهوری در دو کشور در پیش است، عملا وقت مؤثر زیادی برای انعقاد یک توافق باقی نمانده است؛ یعنی عملا از ژانویه ۲۰۲۵ (زمان استقرار احتمالی دولت دوم بایدن) تا اکتبر ۲۰۲۵ (تاریخ انقضای قطع‌نامه ۲۲۳۱) - یعنی ۱۰ ماه - وقت است که در میان آن یک انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران نیز برگزار می‌شود!

‌از این رو، به نظرم طرفین به این نتیجه رسیده‌اند که تنها راه باقی‌مانده فرمول اجرای گام‌های متقابل و خاموش در چندین مرحله است تا اینکه پس از انتخابات آمریکا (در صورت انتخاب مجدد بایدن) بتوانند به سرعت مجموع اقدامات را احیانا تجمیع کنند و با پشتوانه یک قطع‌نامه جدید شورای امنیت را به کُرسی بنشانند. طبیعتا اگر انتخابات آمریکا منجر به پیروزی یک نامزد جمهوری‌خواه شود، قضیه کاملا فرق خواهد کرد، اما در این صورت نیز زمینه‌های یک توافق طبق این فرمول تا حد قابل قبولی مهیا شده است. البته اگر آقای ترامپ مجددا انتخاب شود، حتما شرایط بسیار متفاوت خواهد بود چراکه با توجه به مشارکت او در شهادت سردار سلیمانی، زمینه‌ای برای مذاکره ایجاد نخواهد شد. این نکته نیز شایان ذکر است که عوامل بیرونی نیز - مانند سرنوشت جنگ اوکراین، سرنوشت آشتی ایران و عربستان، تحرکات اسرائیل، موضوع عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان، بحث دستیابی عربستان به حق غنی‌سازی، موضوع بریکس و شانگهای - هریک می‌تواند بر فرایند مذاکرات تأثیر مثبت یا منفی بگذارد که می‌شود در فرصت دیگری به آنها پرداخت. در اینجا، تصویری که ترسیم شد صرفا بر اساس معلومات و داده‌های فضای امروز است که به احتمال قوی تا سال آینده تغییر خواهد کرد.

‌جالب است در حالی که امیدواری‌ها نسبت به احیای برجام به کمترین میزان خود رسیده است رئیس‌جمهور فرانسه می‌گوید ما می‌خواهیم در مورد فعالیت‌های هسته‌ای ایران شفافیت داشته باشیم و برجام را توافق خوبی قلمداد می‌کند. آیا در این بازه زمانی امیدی برای هرگونه مذاکرات نسبت به تداوم احیای توافق هسته‌ای ایران وجود دارد؟

قطعا احیای برجام به شکل قبلی برای اروپایی‌ها - که در بحران اوکراین به سر می‌برند - کم‌دردسرترین و «ثبات‌آورترین» گزینه است و برای ایران نیز حالت ایده‌آل است. در واقع، اگر برجام به شکل قبلی ادامه پیدا می‌کرد - یا سال گذشته طرفین در احیای آن موفق می‌شدند - در اکتبر ۲۰۲۵ (یعنی حدود دو سال دیگر) پرونده ایران به کُل از شورای امنیت خارج می‌شد و بحران هسته‌ای بعد از یک نسل به پایان می‌رسید و شرایط کشور به شرایط عادی بازمی‌گشت! اما متأسفانه اسرائیل و جریان‌های تندروی مخالف برجام در واشنگتن اجازه تحقق این سناریو را ندادند و در داخل کشور نیز قدر این فرصت آن‌طور که باید دانسته نشد. حال، به نظر می‌رسد به جایی رسیده‌ایم که لازم است - با وجود موانع زیاد پیش‌رو - توافق جدیدی منعقد شود که مواردی غیر از موضوع هسته‌ای را نیز ناگزیر دربر خواهد گرفت.

‌ یعنی با اهتمام به این موضوع که کمتر از ۱۵ ماه تا زمان برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا باقی مانده است و با توجه به انتقادهای بی‌شمار سناتورها و نمایندگان مجلس آمریکا از هرگونه توافقی با ایران، کاخ سفید ممکن است ریسک توافق با تهران را بپذیرد؟ این احتمال تا چه اندازه شدنی است که طرفین (ایران و آمریکا) بدون امضای توافق‌نامه‌ای خود رأسا بندهایی از آن را اجرا کنند؟ یعنی با پذیرش بندهای یک توافق نانوشته، هریک تعهداتی را پذیرا باشند؟

به نظرم اگر منطق تنش‌زدایی در دو پایتخت حاکم شود و سیاست کُلی به این سمت حرکت کند، این امکان وجود دارد که گام‌های خاموش از سوی هر طرف برداشته شود، بی‌آنکه تشریفات حقوقی و سیاسی مرسوم به اجرا گذاشته شود. در نهایت نیز مجموع این گام‌ها می‌تواند در قالب یک قطع‌نامه شورای امنیت تجمیع و تثبیت شود. البته، برای تداوم هرآنچه توافق شده هم لازم است این «منطق تنش‌زدایی» در هر دو کشور در بلندمدت تداوم داشته باشد.

‌در صورت احتمال اجرای بندهای یک توافق نانوشته، چه مواردی می‌تواند در آن لحاظ شده باشد و طرفین به دنبال اجرای چه تعهداتی از سوی طرف مقابل باشند؟

تبادل زندانیان بین دو کشور؛ حفظ یک سقف برای فعالیت‌های هسته‌ای ایران و احیای سازوکارهای نظارتی آژانس؛ اخذ تضمین‌های امنیتی برای نیروهای آمریکایی در منطقه؛ آزادی برخی دارایی‌های ایران و عدم اجرای برخی از تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا می‌تواند از موضوعات «توافق خاموش» باشد. با توجه به اینکه بهانه «سیاست‌های منطقه‌ای بی‌ثبات‌کننده ایران» نیز در عمل با عادی‌سازی روابط ایران و عربستان تا حدود زیادی از واشنگتن گرفته شده و در عمل بلاموضوع شده است به نظر می‌رسد این موارد، موارد اصلی باشد.

‌ با وجود این قطعا مخالفت‌هایی از سوی افرادی که منافعشان را در توافق میان ایران و آمریکا نمی‌بینند ابراز خواهد شد. آیا برای جلوگیری از ابراز مخالفت ناهیان هرگونه توافقی میان تهران و واشنگتن، روشی اندیشیده‌شده است و آیا توافق موردنظر می‌تواند تأثیری بر موضوعاتی چون معیشت مردم و اقتصاد ایران داشته باشد؟

حقیقت این است که اتخاذ روش‌های پیچیده مذاکراتی در همه سال‌های گذشته بیش از هر چیز به خاطر ملاحظات سیاست داخلی بوده است. طبیعی است ایران کنترل چندانی بر فضای سیاست داخلی آمریکا ندارد؛ اما در داخل، در نهایت آنچه منجر به بهبود وضعیت معیشت مردم می‌شود یک آسیب‌شناسی صادقانه و یک درک مشترک از مسائل است. شخصا معتقدم لازم است همه جریان‌ها به این نتیجه برسند که رفع تحریم برای توسعه و بهبود معیشت مردم بسیار مهم است و دست‌کم این یک مورد را از دستور کار بازی‌های جناحی خود خارج کنند! این نکته را نیز لازم است درک کنند که موضوع رفع تحریم

به هیچ عنوان نافی تلاش‌های دوراندیشانه برای خنثی‌سازی اثر تحریم‌ها در قالب پیمان‌هایی مانند بریکس نیست. در بلندمدت، به احتمال زیاد تلاش‌ها برای مصون‌سازی اقتصاد از تحریم ثمربخش خواهد بود؛ اما موضوع معیشت مردم یک موضوع فوری و امروزی است و واقعیت این است که در میان‌مدت «رفع تحریم» مهم‌ترین عامل بهبود کیفیت زندگی مردم خواهد بود.

در واقع، رفع تحریم و خنثی‌سازی تحریم با یکدیگر مغایرت ندارند؛ چه‌بسا با رفع تحریم، فضا برای ایجاد یک اقتصاد قوی و مصون‌تر نسبت به تحریم بهتر مهیا می‌شود. نکته دیگر اینکه رفع تحریم - یا حتی خثنی‌سازی تحریم - صرفا به این معنی نیست که دولت امکان فروش نفت پیدا کند! متأسفانه برخی در داخل کشور رفع یا خنثی‌سازی تحریم را به امکان فروش نفت تقلیل می‌دهند! حال اینکه زمانی می‌توان از رفع یا خنثی‌سازی تحریم صحبت کرد که هر شرکت خصوصی کوچک یا حتی هر شهروند ایرانی بتواند از محل دفتر یا منزل خود کالا و خدماتش را به همتایان خود در سایر کشورها آزادانه ارائه کند و بابت آن - بدون هیچ هزینه حقوقی - حق‌الزحمه‌اش را در حساب بانکی‌ خود دریافت کند. اینها نکات مشترکی است که به نظرم لازم است بر سر آنها در داخل کشور توافق کرد. آن‌گاه دست دولتمردان و دستگاه دیپلماسی نیز برای اتخاذ و اجرای یک دیپلماسی شفاف بازتر خواهد شد و دست‌کم مذاکره‌کنندگان تهران - مانند مذاکره‌کنندگان واشنگتن - در محذوریت‌های سیاست داخلی قرار نخواهند داشت.

‌با توافق موردنظر آرایش نیروهای نظامی ایران و آمریکا در منطقه بر چه هدفی متمرکز خواهد شد؟

تنش نظامی میان ایران و آمریکا سابقه طولانی دارد و الزاما به صورت مستقیم مربوط به پرونده هسته‌ای نیست. گاهی تنش نظامی با یک اتفاق - مانند توقیف یک کشتی تجاری - به صورت موردی رقم می‌خورد و گاهی محصول نگاه راهبردی کلان‌تر آنها به مناسبات بین‌المللی است. مثلا در مورد اخیر استقرار نیروهای مسلح آمریکایی در کشتی‌های تجاری یا ارسال ناوبر به منطقه، به نظر می‌رسد دولت بایدن تصور می‌کند با اعزام نیروی جدید به خلیج فارس از یک‌ سو به کشورهای عرب منطقه نشان می‌دهد آمریکا آماده برخورد نظامی با ایران است و با وجود سرخوردگی آنها از حمایت نظامی آمریکا، از این اتفاق ابایی ندارند؛ و از سوی دیگر، عربستان را به عادی‌سازی روابط با اسرائیل ترغیب و تشویق می‌کند، با لحاظ این نکته که یکی از شروط عربستان برای این «عادی‌سازی» بهره‌مندی آن از حمایت نظامی آمریکا (معادل با حمایت مندرج در ماده ۵ اساسنامه ناتو) بوده است. گاهی حتی تنش‌های نظامی توسط دولت‌های آمریکا ناشی از ملاحظات انتخاباتی است و کارکرد داخلی دارد. طبیعتا، با پیشرفت سیاست تنش‌زدایی از هر طرف، این قبیل اقدامات نیز به احتمال زیاد کم‌رنگ‌تر خواهد شد، اما معتقدم «دیپلماسی ناوجنگی» آمریکا - Gunboat diplomacy - ریشه‌دارتر از این است که آمریکا با یک توافق به کل از آن صرف‌نظر کند! در هر حال، مزیت رقابتی آمریکا «توان نظامی» است و در هر رقابت یا منازعه‌ای تلاش می‌کند طرف مقابل را به این عرصه بکشاند.

با این حال به نظر می‌رسد طرفین به توافقی هم در زمینه جلوگیری از ایجاد تنش در منطقه خلیج فارس دست پیدا کرده‌اند؟

اینکه توافق مشخصی در این زمینه صورت گرفته باشد یا اینکه تعدیل تنش‌ها ناشی از «منطق تنش‌زدایی» حاکم بر مناسبات دوجانبه باشد مشخص نیست. اما در هر حال، اتفاق مبارکی است!

‌ گفته می‌شود با تغییرات صورت‌گرفته در تیم مذاکره‌کننده آمریکا و کنارگذاشتن راب مالی از روند این مذاکرات، دولت بایدن این بار علاوه بر فرستاده ویژه ایالات متحده در امور ایران، «برت مک‌گرگ» هماهنگ‌کننده امور غرب آسیا و شمال آفریقا در کاخ سفید را هم در روند مذاکرات با ایران دخیل کرده است. از دیدگاه شما تعیین فردی در این جایگاه چه پیامی برای این سوی میز مذاکرات (ایران) دارد؟

آقای مک‌گرگ نزدیک به رئیس شورای امنیت ملی آمریکا – جک سولیوان – است و از این رو حضور او نقش گسترده‌تری به سولیوان در روند مذاکرات خواهد داد. به همین خاطر، موضعی که او اتخاذ خواهد کرد از موضع مالی که به جریان مدافع احیای برجام در ساختار سیاست خارجی آمریکا نزدیک‌تر است، سرسختانه‌تر خواهد بود.

‌آیا می‌توان به سرانجام رسیدن این دست از مذاکرات خوش‌بین بود؟

قطعا باید امیدوار بود. اصولا امر دیپلماسی با امید پیوند خورده است. ضمن اینکه صحنه بین‌المللی صحنه‌ای است با بازیگران متعدد که مترصد تغییرات غیرقابل‌ پیش‌بینی است. چه کسی یک سال پیش تصور می‌کرد نزاع ایران و عربستان سعودی به آشتی بینجامد؟ این ماهیت سیاست و نظام بین‌المللی است که در آن هر اتفاقی امکان‌پذیر است. البته اتفاقات نامطلوب هم امکان‌پذیر است؛ اما آنچه اهمیت دارد این است که جدا از ملاحظات جناحی و سیاسی، همه شهروندان و بازیگران عرصه سیاست به نهادی مانند وزارت امور خارجه، که نهادی تخصصی است، اعتماد داشته باشند و حتی انتقادات را هم با هدف تقویت و نه تضعیف این دستگاه مهم حاکمیتی انجام دهند. اعتماد عمومی به دستگاه دیپلماسی در هر دولتی که باشد، یک ضرورت است و به امنیت روانی جامعه بسیار کمک می‌کند.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    اخبار بیشتر در سرویس اقتصادی
    کارگزاری مفید