وقتی با یک بلاگر زندگی می کنی یعنی اینکه زندگی مان باید جلوی چشم مخاطبان اینستاگرام من باشد!
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه ایران،قاضی در حال مطالعه پرونده بود وقتی سرش را بلند کرد با لبخند گفت: مهرداد و مهرسا ! اسمتان که به هم میآید اما انگار خودتان با هم کنار نمیآیید. پسرم چرا دادخواست طلاق دادی؟
مهرداد نگاهی به همسرش کرد و گفت: آقای قاضی زندگی ما در فضای مجازی خلاصه شده البته که همین فضای مجازی باعث ازدواج ما شد اما دیگر از حد گذشته است. من عکاس هستم و یک صفحه در اینستاگرام دارم. یک بار مهرسا در مورد یکی از عکسهای من اظهارنظر کرد و همین باعث آشنایی ما شد. کم کم بیشتر با هم صحبت و ملاقات کردیم و من عاشقش شدم.
مهرسا در فضای مجازی بلاگری و تولید محتوا میکرد. وقتی به خواستگاریاش رفتم و جواب مثبت گرفتم حدود 5 ماه بعد ازدواج کردیم. زندگی خوبی داشتیم تا اینکه....
در این موقع دختر جوان حرفش را قطع کرد و گفت: آقای قاضی زندگی خوبی داشتیم و الان هم از نظر من زندگی خیلی خوبی داریم اما این آقا تغییر کرده و من از حرفهایش چیزی نمیفهمم. جناب قاضی،من یک بلاگر هستم و در فضای مجازی از روزمرگیهای خودم فیلم و عکس میگذارم. از صبح که بیدار میشوم زندگیام را با دنبالکنندههایم شریک میشوم، از میز صبحانه تا کارهای خانه و خرید و میهمانی و گردش و ... در واقع کارم این است و محل درآمدم همین فضای مجازی است اما برای مهرداد قابل درک نیست.
قاضی گفت: مهرداد چرا رفتارت عوض شده مگر از اول نمیدانستی همسرت بلاگر است؟
مرد جوان گفت: من اصلاً فکر نمیکردم بلاگری یعنی اینکه از خصوصیترین مسائل زندگی ما باید بقیه هم اطلاع داشته باشند. من اصلاً نمیتوانم تحمل کنم آقای قاضی فکر کنید من بی خیال روی مبل نشستهام و دارم تلویزیون نگاه میکنم یا کتاب میخوانم یا چرت میزنم یک دفعه میبینم همسرم با گوشی تلفن همراه بالای سرم ایستاده و در حال فیلم گرفتن است و بعد هم هزاران نفر این فیلم را میبینند و اظهار نظر میکنند بعضی ها توهین میکنند بعضیها مسخره میکنند و خلاصه همه زندگی ما هر لحظه مقابل چشمان دیگران است و من خسته شدهام.از طرف دیگر همسرم مدام باید آرایشگاه باشد، لباس بخرد، زندگی لاکچری داشته باشد، رستوران برود، خانه و وسایل شیک میخواهد اینها مرا خسته کرده است. هر چه پول در میآورم خرج این مسائل میشود .می گوید اگر دنبالکنندههایم به فلان تعداد برسد وضع مالیام خوب میشود و درآمدزایی پیدا میکنم اما من که درآمدی ندیدم هرچه هم من به دست میآورم خرج میکند و گاهی لنگ اجاره خانه سرماه هستیم.
این حرفهای مهرداد باعث شد که مهرسا از جای خود بلند شود و با لحن تندی بگوید همین که هست من تغییر نمیکنم اگر ناراحتی طلاقم بده یا اینکه تو خودت باید تغییر کنی.