مالی و ظریف در وقت طلایی؛

مأموریت ویژه نماینده بایدن در برجام

کدخبر: ۳۹۰۰۴۲
جو بایدن در مواجهه با نخستین چالش خود در پرونده ایران، با نادیده گرفتن مخالفان راستگرا، رابرت مالی را با یک دستورکار ویژه به عنوان نماینده امور ایران منصوب کرد.
مأموریت ویژه نماینده بایدن در برجام

به گزارش اقتصادنیوز؛ منازعه سیاسی بر سر انتصاب رابرت مالی به عنوان نماینده امور ایران از هفته گذشته، وقتی که Jewish Insider برای اولین بار گزارش داد که او گزینه بایدن برای این سمت است، بالا گرفت.

 تام کاتن، سناتور جمهوری‌خواه آرکانزاس، از نخستین چهره‌هایی بود که به رابرت مالی حمله کرد و نوشت که وی «سابقه‌ای طولانی در همدردی با رژیم ایران و دشمنی نسبت به اسرائیل دارد.» 

دنیس راس، فرستاده سابق دولت اوباما در امور صلح خاورمیانه نیز از نخستین چهره‌هایی بود که به دفاع از انتصاب مالی به این سمت پرداخت و در توئیتی نوشت: «من نظراتی را در مورد راب مالی دیده‌ام که صرفاً لجوجانه هستند. او یک صاحب‌فکر جدی است که می‌داند چه چیزی مهم است. او دگم و متعصب نیست و من می‌دانم که جوانب مثبت و منفی گزینه‌های مختلف را با دقت می‌سنجد و نسبت به دیگر دیدگاه‌ها نیز باز است. من احترام بسیاری برای او قائلم.»


مطالب مرتبط؛
مالی و ظریف در وقت طلایی| مأموریت ویژه نماینده بایدن درباره برجام
سیگنال آشتی جویانه بایدن به ایران
جنجال علیه اولین تصمیم بایدن درباره ایران
اتمام حجت ایران با کاخ سفید
نقشه‌راه عملیاتی برای احیای برجام


جو بایدن، مخالفت نئوکان‌ها و حتی برخی دموکرات‌های محافظه‌کار را نادیده گرفت و با ایستادگی بر تصمیم خود، عملاً اولین هزینه‌های سیاست بازگشت به برجام را به جان خرید؛ احتمالاً به ۲ دلیل عمده.

رابرت مالی

نخست اینکه دو قطبی مخالفان و موافقان انتصاب مالی، به سادگی در دسته‌بندی مخالفان و موافقان برجام قابل بازنمایی است و حتی می‌توان آن را در دستگاه روابط ایران و آمریکا به ۲ گروه تعامل‌گرا و تقابل‌گرا تفکیک کرد. اگرچه این یک تقسیم‌بندی کلی و نادقیق است، اما بایدن برای تشخیص اینکه مخالفان تصمیمش، بیش از آنکه منتقد خود رابرت مالی باشند، اغلب با برجام و سیاست بایدن برای احیای تعامل با ایران مخالف‌اند، نیازی به جزئی‌نگری ندارد.

دوم اینکه بایدن پیش از جنجال‌های اخیر واقف بود که انتصاب رابرت مالی، با واکنش تند و خشمگینانه راستگرایان و نئوکان‌ها روبه‌رو خواهد شد. با این حال رئیس جمهور آمریکا دلیل محکمی برای پافشاری بر تصمیم خود مبنی بر انتصاب مالی به عنوان نماینده امور ایران داشت؛ و آن اینکه برای یافتن راه‌حل‌های کارآمد و فوری جهت رفع یک بحران فزاینده هسته‌ای که به یک اولویت حیاتی در سیاست‌خارجی آمریکا تبدیل شده، رابرت مالی، احتمالاً با فاصله از سایرین، بهترین گزینه موجود است. در واقع سنجش هزینه-فایده این تصمیم در منطق پراگماتیک بایدن، نشان می‌دهد که مزایای حاصل از چنین انتخابی، بر تبعات و هزینه‌های سیاسی ناشی از آن می‌چربد.

به عبارت دیگر بایدن احتمالاً معتقد است که تبعات عدم حل مسئله و تداوم این بحران به مراتب پرریسک‌تر و پرهزینه‌تر از مواجهه با جمهوری‌خواهانی خواهد بود که فارغ از هر انتصابی با اصل سیاست بایدن در قبال برجام مشکل دارند.

اما هدف‌گذاری و استراتژی کوتاه‌مدت و بلندمدت تیم بایدن در پرونده ایران چگونه است و چرا رابرت مالی برای پیشبرد دستورکارها در این زمینه انتخاب شد؟

پاسخ به بخش دوم سوال کار سختی نیست؛ تجربه مالی در این حوزه قابل توجه است. همچنین به شهادت کسانی که سابقه همکاری با راب مالی را دارند یا با نحوه کارش آشنا هستند، مهارت‌های مذاکراتی، تخصص خاورمیانه‌ای و تبحر مثال‌زدنی وی در برخورد با موضوعات پیچیده سیاست خارجی، رابرت مالی را به یک نیروی اختصاصی و استثنایی برای این سمت تبدیل کرده است.

نکته دیگر اینکه مالی احتمالاً  از معدود مقامات آمریکایی است که طرف‌های ایرانی کمتر نسبت به او بدبین هستند و چنین انتخابی را بعنوان یک سیگنال مثبت تلقی می‌کنند که حاکی از جدیت رئیس جمهور جدید آمریکا برای بازگشت به برجام و تعامل با ایران است.

اما پاسخ به بخش اول پرسش درباره هدف‌گذاری‌ها، سیاست‌گذاری‌ها و استراتژی‌های تیم بایدن برای حل پرونده ایران، کمی پیچیده است. تیم باتجربه بایدن پس از ۴سال حکمرانی دونالد ترامپ با واقعیت‌های جدیدی در حوزه‌های داخلی و خارجی مواجه شده است که در ترکیب با عوامل دیگر، دولت آمریکا را مجاب به شیفت راهبردی و تغییر اولویت‌ها کرده است. به نوشته پالیتیکو دولت بایدن در راستای ضرورت‌های جدید و اولویت‌های سیاست‌خارجی آمریکا مایل است با رهایی هرچه سریعتر آمریکا از باتلاق‌های سیاسی و نظامی خاورمیانه، برای نبرد نهایی با چین آماده شود. گزارش‌ها حاکی از این است که جیک سالیوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید در حال تغییر ساختار شورای امنیت ملی بر مبنای همین راهبرد تمرکز منابع برای رویارویی با چین و مهار قدرت فزاینده آن است. 

بر همین اساس پرونده ایران نیز ذیل دستورکار حل و فصل مسائل برای بازیابی منابع از خاورمیانه تعریف می‌شود. همچنین به نظر می‌رسد از نگاه تیم بایدن کارآمدترین راه موجود برای حل پرونده هسته‌ای، بازگشت به برجام به عنوان مبنایی برای تعامل گسترده‌تر است.

با این حال از ظاهر ماجرا اینگونه برمی‌آید که وعده بایدن برای بازگشت به توافق هسته‌ای در همین ابتدای کار با یک بن‌بست مواجه شده است و در حالی که ایالات متحده و ایران هر دو آشکارا بازگشت به توافق هسته‌ای را ترجیح می‌دهند ، هر دو اصرار دارند که دیگری باید گام اول را بردارد.

البته آنطور که تریتا پارسی، بنیانگذار و رئیس سابق شورای ملی ایرانیان آمریکا (NIAC) در ریسپانسیبل استیت‌کرفت نوشته است،  چالش "اول چه کسی؟" یک مشکل متداول در تمام روندهای دیپلماتیک درباره برنامه هسته‌ای ایران بوده است، بنابراین آرامش خود را حفظ کنید.

بایدن

واشنگتن و تهران سازوکاری مشترک را برای احیای برجام پذیرفته‌اند: انطباق در ازای انطباق. همانقدر که به نظر می‌رسد، ساده و سرراست است؛ هر دو طرف بدون هیچ پیش شرطی به سادگی به تمام تعهدات خود ذیل برجام عمل کنند. تهران اصرار خود برای دریافت غرامت ناشی از نقض توافق توسط آمریکا را نادیده می‌گیرد و واشنگتن استفاده از تحریم‌های دونالد ترامپ به عنوان "اهرم فشار" برای گرفتن امتیاز از ایران پیش از بازگشت به توافق خودداری می‌کند. هنگامی که پایبندی طرفین به تعهدات راستی‌آزمایی شد، مذاکرات درباره اختلاف نظرهای دیگر و اعمال تغییر در توافق می‌تواند آغاز شود.

به همین سادگی! فقط یک اختلاف جزئی باقی می‌ماند؛ "چه کسی باید اولین قدم را بردارد؟"

بحث درمورد اینکه چه کسی باید گام اول را بردارد ممکن است بیشتر حالت ظاهری و نمایشی داشته باشد. تیم بایدن هنوز کاملاً مستقر نیست و حتی ممکن است در موقعیتی نباشد که قدم اول را بردارد. اما نمایش "تأخیر" به عنوان یک موضع سخت مذاکراتی ممکن است مصرف داخلی داشته باشد. جای تعجب نیست که حتی اگر هر دو کشور به یک میزان نیازمند احیای برجام باشند، باز هم هیچ یک از طرفین نخواهد خود را چندان محتاج و مشتاق نشان دهد. بنابراین، بعنوان بخشی از تعاملات عمومی، مانور قدرت و نمایش موضع سختگیرانه در شرایط حاضر می‌تواند برای هر دو طرف مفید باشد.

چرا می‌توان به احیای برجام خوشبین بود؟

حتی اگر این مجادله علنی «اول چه کسی» فراتر از نمایش ظاهری باشد، چشم‌انداز خوش‌بینانه همچنان قابل توجیه و ترسیم است. در مذاکرات برجام نیز درام «اول چه کسی» فراوان بود.

اما به لطف ۲ عامل کلیدی، این درام‌ها از بن‌بست خارج می‌شد؛ نخست اینکه طرفین از اراده سیاسی کافی برخوردار بودند. و دوم اینکه هر دو دولت زمان کافی برای رسیدن به راه‌حل‌های خلاقانه در راستای رفع موانع موجود را داشتند.

اکنون، عامل نخست یعنی اراده سیاسی بنابر ضرورت‌های ۲ کشور پابرجاست. اما عامل دوم یعنی زمان کافی، با توجه به نزدیک بودن انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در ژوئن و احتمال بالای تشکیل یک دولت تندرو، در حال تبخیر است.

برای واشنگتن، برجام نه تنها مسیرهای ایران برای رسیدن به تسلیحات هسته‌ای ادعایی را مسدود می‌کند، بلکه گامی ضروری در راستای اولویت‌های جدید سیاست‌خارجی و امنیت ملی ایالات متحده برای رهایی از باتلاق "جنگ‌های بی‌پایان" خاورمیانه و در جهت افزایش قوا در شرق آسیا است.

علاوه بر این، تا زمانی که اختلاف هسته‌ای به عنوان نقطه اصلی تنش بین ایالات متحده و ایران پابرجا باشد، تلاش‌های دیپلماتیک برای تنش زدایی درگیری‌های منطقه‌ای -از سوریه تا یمن- نمی‌تواند به طور جدی آغاز شود.

برای تهران، برجام نه تنها راهی برای رهایی از تحریم‌هایی مخرب اقتصادی است، بلکه مسیر تقویت اعتبار سیاسی و اقتصادی تهران را در منطقه و جهان بازگشایی می‌کند و توان پاسخگویی سیستم در قبال خواسته‌های مردمش را افزایش می‌دهد.

بنابراین دلایل کمی وجود دارد که باور کنیم هر یک از ۲کشور فاقد اراده سیاسی هستند. اما زمان، داستان متفاوتی است. فارغ از انتخابات ماه ژوئن و شکل‌گیری فضای انتخاباتی ایران از ماه مارس، مخالفان سیاسی روحانی در مجلس ایران، قانونی را تصویب کرده‌اند که اگر تا پایان ماه فوریه واشنگتن نتواند تحریم‌های ایران را بطور قابل توجهی لغو کند، ایران باید غنی سازی 20 درصدی اورانیوم را احتمالاً دور از نظارت بازرسان آژانس آغاز کند.

بنابراین، اگرچه که اراده سیاسی وجود دارد، اما زمان برای رابرت مالی، جواد ظریف و تیم‌های‌شان جهت یافتن راه‌حل‌های خلاقانه به سرعت در حال عبور است.

با این حال همچنان یک دلیل بسیار ساده برای خوشبین ماندن وجود دارد: ممکن است این آخرین فرصت برای احیای توافقی باشد که منافع و امنیت آنها را تا حدود زیادی تأمین می‌کند و چنانچه از دست برود، خطرهای ناشی از آن بسیار مخرب است.

راب مالی و جواد ظریف در وقت طلایی

رابرت مالی و جواد ظریف هر ۲ از مسئولیت تاریخی خود آگاهند و فرصت‌های اندک و خطرات فراوان این مناقشه را نیک می‌شناسند. به رغم همه موانع داخلی و خارجی، مالی و ظریف در وقت طلایی باقیمانده احتمالاً از هیچ تلاشی برای حفظ تعامل فروگذار نخواهند کرد.

درحالیکه ظریف احتمالاً آخرین ماه‌های حضور خود در این سمت را تجربه می‌کند، روزهای سخت رابرت مالی احتمالاً پس از ماه ژوئن تازه آغاز می‌شود، خواه پیش از آن موفقیتی حاصل شده باشد یا خیر.

راب مالی، پیش از انتخاب به عنوان نماینده امور ایران، در آخرین اظهارات خود درباره توافق هسته‌ای ایران، در اوایل ماه ژانویه به وبگاه خبری Axios گفته بود: رسیدن به توافق پایدار با ایران ابتدا با بازگشت به توافق قبلی امکان‌پذیر خواهد شد. همچنین دستیابی به توافق مقدماتی تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران در ماه ژوئن، آسان‌تر خواهد بود. 

به نظر می‌رسد در صورتیکه روند بازگشت کامل ۲کشور به کُندی و بصورت گام‌به‌گام طی شود یا طرفین در این مسیر دچار اختلاف نظر شوند، احتمالاً هدف کوتاه‌مدت آمریکا، به جای بازگشت کامل به برجام، رسیدن به یک تفاهم همکاری موقت -چیزی شبیه تفاهم‌نامه‌های ژنو و لوزان- خواهد بود. 

مذاکرات ایران و آمریکا

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید