جام جهانی اختلاس
این درهمآمیختگی از سوی دیگری هم محدود شده است. هنگام مبارزات انتخاباتی برای کمک به احزاب سیاسی یا نامزدهای انتخاباتی سقف محدودی مشخص شده است و به این ترتیب سیاستمداران از وامدار شدن به صاحبان ثروت منع شدهاند تا نتوانند در آینده آنان را بازیچه امیال اقتصادی خود قرار دهند. اما در کشورهایی که یک دیکتاتوری خودکامه توانسته است لگام خود را توأمان بر قدرت سیاسی و اقتصادی مستحکم سازد، از همین ابزار هم برای قلع و قمع کردن مخالفان و هم برای سرکوب رقابت اقتصادی سود برده است. چه بسیار دیکتاتورهایی که از یک خانواده فقیر پا به عرصه جهان گذاشتهاند و بدون رقابت در یک بازی منصفانه و پایبندی به قواعد آن توانستهاند به قدرت سیاسی و اقتصادی افسانهای دست یابند. (جداول یک و دو). بد نیست به چند مصداق بارز از فساد ناشی از امتزاج قدرت سیاسی و اقتصادی اشاره کنیم:
خاندان سوموزا در دهه۴۰ میلادی در نیکاراگوئه قدرت را بهدست گرفته بود. در این کشور مجوزهای تجارت فقط در اختیار عوامل وابسته به دولت (مخصوصا نظامیان) قرار داشت و آنها قادر بودند بدون طی تشریفات قانونی اقدام به واردات کنند. نظامیان توانستند با در اختیار گرفتن مجوزهای خاص در طول دهها سال کنترل همه بنگاههای بزرگ و سودآور کشور را در اختیار بگیرند. از تولید و صدور پنبه، گوشت گوساله، میگو، خرچنگ تا صنایع غذایی، تصفیه شکر، تولید سیمان، مقوا، توتون و حملونقل دریایی و هوایی. خاندان سوموزا تا اواخر دهه۷۰ مالک تقریبا هرچیزی بود که در نیکاراگوئه ارزش مالکیت داشت.
این سیاست چاوز عملا به یغما بردن درآمدهای کشور بود که با ظرافت و تردستی خاصی انجام میشد؛ اما برای آن پوششی قانونی فراهم کرد. وی بخشهایی از بودجه اضافی را بین مردم پخش کرد تا آرای آنان را بخرد. بسیاری از مردم یارانهبگیر هم به این برنامه اعتراضی نداشتند؛ اما این سیاست خیانتی بزرگ به آیندگان بود.
منبع: دنیای اقتصاد