روسیه چه در سر دارد؟/ گزینههای غرب برای مهار پوتین
به گزارش اقتصاد نیوز، تحلیلگران روس در باب بسیاری موضوعات اختلاف نظر دارند، اما مهم ترین تفاوت به تفسیر آنها از ریشه های حملات مستمر روسیه مربوط می شود. یک طرف استدلال می کند که تاریخ و فرهنگ سیاسی روسیه زمینه ساز چنین فعلی شده - یا به بیان ساده تر، ویژگی های منحصر به فرد روسیه عامل حمله روسیه است. طرف دیگر براین باورند که علت ها منحصراً روسی نیستند، بلکه نمونه رفتار انواع خاصی از دولت ها، رژیم ها، جوامع و رهبران زمینه ساز چنین کنشی شده است.جای تعجب نیست که مورخان روسیه و اوکراین تمایل دارند در اردوگاه اول قرار بگیرند، در حالی که دانشمندان علوم سیاسی با گرایش مقایسه ای در اردوگاه دوم تعریف شده اند.به همان اندازه جای تعجب نیست که اردوگاه اول هیچ راه حل آسانی برای رفتار فعلی روسیه نمی بیند، دقیقاً به این دلیل که این فقط ادامه یک الگوی قدیمی رفتار روسیه است که از روح تغییر ناپذیر این بازیگر الهام گرفته شده است.به هر حال، ملتها و فرهنگها نمیتوانند از زنجیرهای درهم تنیده تاریخ و فرهنگ خود بگریزند، به این دلیل که انجام این کار به نفع آنهاست، به خصوص اگر به منحصر به فرد باشند.
چرا روس ها قابل مهار نیستند؟
دانشمندان علوم اجتماعی اغلب نسبت به چشم انداز تغییر روسیه تا حدودی خوش بین هستند. کشورهای دیگر قرن ها اقتدارگرایی را رها کرده اند، پس چرا روسیه نه؟ به باورشان تحقق این گزاره ممکن است آسان نباشد، اما مطمئناً با مجموعه ای از سیاست های مناسب و تحت شرایط مناسب امکان پذیر است.آلمان ویلهلمین به آلمان وایمار، آلمان نازی تبدیل شد و در نهایت در تصویر آلمان دموکراتیک را ترسیم کرد. به نوشته نشریه هیل،روسیه از دو سندرم تقویتکننده متقابل رنج میبرد: یک فرهنگ سیاسی امپریالیستی که امپریالیسم را ترویج میکند و رژیم امپریالیستی نئونازی که فرهنگ سیاسی امپریالیستی را با استفاده از زور و تبلیغات در اولویت قرار می دهد.حال سوال این است، چگونه می توان این دور باطل را شکست؟ از آنجایی که تاریخ روسیه تاریخ امپریالیسم و فرهنگ سیاسی امپریالیستی است، شکستن این دایره کار آسانی نخواهد بود. در حالت ایده آل، روسیه در جنگ خود علیه اوکراین شکست کامل تحقیرآمیز را تجربه می کند. شکست، رژیم و سیاستهایش را بیاعتبار میکند و فرهنگ را که جنگ را ممکن میسازد، از بین میبرد.
به جز شکست کامل، شکست جزئی ممکن است کمک کند، اگرچه رژیم و بسیاری از روسها احتمالاً ادعا میکنند که بقای آنها گواهی بر دوگانگی غرب، روسهراسی اوکراین، شکستهای موقتی سیاستگذاران روسیه و ضرورت نهایی یک امپراتوری است. اکثر همسایگان نزدیک روسیه می دانند که تمایلات امپریالیستی این کشور به این زودی ها از بین نخواهد رفت. آنها و جهان باید با همسایهای زندگی کنند که طمع قدرتدارد و برای بدست آوردن آن تلاش میکند. بنابراین، احتمال تداوم امپریالیسم در ذهن و سیاست روسیه به این معناست، مگر اینکه غرب مایل به دنبال کردن پیروزی کامل باشد.به باور ناظران،همسایگان روسیه - جمهوریهای غیرروسی شوروی سابق - باید از نظر نظامی مسلح شده و از نظر اقتصادی حمایت شوند تا به در قامت بازیگران محافظ کارعمل کنند. تصور راه حل ساده است، اما با توجه به عدم تمایل غرب به صرف منابع برای درهم تنیدگی های سیاست خارجی، باید تلاش های خود را در اولویت قرار دهد و تلاش های خود را صرف کشورهایی کند که بیشترین اهمیت را برای امنیت و بقای خود دارند: اوکراین، مولداوی و بلاروس.
اما ممکن است بارقهای از امید در یک تصویر افسردهکننده وجود داشته باشد. شاید پوتین از سوءمدیریت لئونید برژنف در اتحاد جماهیر شوروی پیروی کرده و به سرعت روسیه را به یک کشور، جامعه و اقتصاد غیرقابل دوام تبدیل کند و در نتیجه ظرفیت آن را برای گسترش و پیروزی در جنگ ها تضعیف نماید. این ممکن است پایدارترین راه حل برای حرکت امپریالیستی روسیه باشد: خود تبدیلی مادر روسیه به یک جمهوری موزی با صدای بلند با توهم عظمت.