چند نکته درباره ادعاهای عجیب بادامچیان درباره ثروت مرحوم بازرگان
جدای جنبههای سیاسی و از حیث بیان واقعیت های تاریخی و البته از منظر اخلاقی این ۷ نکته را میتوان دربارۀ ادعای آقای بادامچیان طرح کرد:
۱. آقای بادامچیان علاقه دارد هر از گاهی از مرحوم رجایی یاد کند و مستقیم و غیر مستقیم او را به مؤتلفه نسبت دهد و این ادعا را در این راستا هم میتوان ارزیابی کرد. او زمانی که بر جایگاه دبیر کلی ننشسته و عضو ارشد آن به حساب می آمد نیز اصرار داشت شهید رجایی را به مؤتلفه منتسب کند.
این در حالی است که شهید رجایی در سال ۱۳۵۸ به همراه ۱۰ نفر دیگر از عضویت در نهضت آزادی ایران استعفا کرد و به حزب جمهوری اسلامی هم نپیوست و اگر عضو مؤتلفه بود، دبیر کل وقت مؤتلفه (مرحوم عسگر اولادی) در انتخابات ریاست جمهوری با او رقابت نمی کرد.
در این فقره هم نام بردن از رجایی را می توان این گونه تفسیر کرد. وگرنه مقایسه رجایی با بازرگان چه وجهی دارد؟ در حالی که می دانیم شهید رجایی علاقه خاصی به مرحوم بازرگان داشت و هر چند بعد از اختلاف با اولین رییس جمهور به حزب جمهوری اسلامی گرایش یافت اما همواره احترام بازرگان را نگاه می داشت و از دکتر سحابی به عنوان پدر خود یاد می کرد.
۲. مهندس بازرگان در دورۀ نخست وزیری، حقوق بازنشستگی دانشگاه تهران را دریافت میکرده است و اساسا حقوقی بابت نخست وزیری نمیگرفته که ۲۰ هزار تومان باشد یا کمتر!
به احتمال زیاد مرحوم رجایی هم چنین بوده و حقوق معلمی میگرفته است ولی چون بحث بر سر بازرگان است با قاطعیت می توان گفت مرحوم بازرگان بابت نخست وزیری حقوق نمیگرفته است و این ادعا از اساس نادرست است.
۳. می توان حدس زد ادعای آقای بادامچیان بر اساس دریافتیهای مهندس بازرگان در اجرای «لایحۀ قانونی رفع آثار محکومیت های سیاسی مصوب شورای انقلاب اسلامی» بوده است.
در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ مدیریت موقت دانشگاه تهران در نامه ای به مهندس مهدی بازرگان به عنوان «استاد دانشکدۀ فنی» و نه «نخست وزیر» به او اطلاع میدهد:
«در اجرای لایحه قانونی آثار محکومیت های سیاسی مصوب شورای انقلاب اسلامی بدین وسیله ابلاغ تعلیق از خدمت جنابعالی موضوع حکم ..... تاریخ ۴۲.۵.۱۳ لغو میگردد و از تاریخ ۴۲.۵.۹ با سمت استادی دانشکدۀ فنی ابقا میشوید و ماهی ۲۵۰۰۰ ریال حقوق پایه ۱۰ استادی جنابعالی از تاریخی که قطع شده بود از محل اعتبارات مربوطه پرداخت خواهد شد.»
چنانچه اشاره شد استادیِ او را معلق کرده بودند و با پیروزی انقلاب در سال ۵۷ در صدد جبران برآمدند. منحصر به بازرگان هم نبود و همه کسانی را که به دلیل فعالیت سیاسی یا محکومیت در رژیم گذشته محروم شده بودند دربرمیگرفت.
۲۵ سال است که بازرگان درگذشته و اگر زنده بود احتمالا باید از آقای بادامچیان عذر میخواست که چرا از استادی دانشکدۀ فنی معلق و بدون عقب نشینی از مواضع از زندان آزاد شده بود در حالی که آقای بادامچیان و رفقا با باز شدن فضای سیاسی به خاطر روی کار آمدن کارتر در آمریکا و با جشن سپاس از زندان آزاد شدند. با این توجیه که وجود آنها در بیرون مفیدتر است و موج گرایش جوانان به کمونیسم را می توانند مهار کنند.
۴. آن گونه که بهزاد نبوی روایت می کند مرحوم رجایی حقوق وزرا را از ۱۰ هزار تومان به ۷ هزار تومان کاهش میدهد و بعد از شهادت او و در دولتهای بعد البته باز به همان ۱۰ هزار تومان بازمیگردد. بنا بر این هیچگاه بحث ۴ هزار و ۳۰۰ تومان مطرح نبوده و احتمالا ۳۰۰ تومان را همگفته اند تا خیلی دقیق در نظر آید!
۵. ادعای "ثروت عظیم" بازرگان، هم از آن دست حرف هاست که از عهدۀ هر کسی بر نمیآید. درست است که بازرگان فرزند یک تاجر متمول بود و زندگی متوسط رو به بالا داشت اما ثروتمند نبود. ثروتمند به کسی گفته می شود که املاک فراوان دارد یا سهامدار شرکت های بزرگ سودده است و مواردی از این دست.
اگر میخواست البته میتوانست ثروتمند باشد اما زندگی خود را وقف فعالیت فرهنگی و سیاسی کرد. اگر دنبال پول بود ۱۰۰ اثر مکتوب از او بر جای نمی ماند و سال های مهمی از عمر خود را در زندان و تبعید نمیگذراند و بعد از انقلاب هم بر حرف خود استوار نمیماند. تا جایی که از انتقاد از ادامۀ جنگ هم ابایی نداشت.
اگر یک خانه مسکونی و ویلایی در نزدیکی یکی از سدها و حقوق بازنشستگی دانشگاه تهران و یک اتومبیل پژو ۵۰۴ سبز رنگ نمره تبریز و ده ها جلد کتاب و درآمد حاصل از سال ها کار و تلاش و مبارزه به معنی ثروت است، ثروت های چند هزار میلیارد تومانی حاصل از زد و بندهای نامشروع که این روزها می شنویم چیست؟!
اضافه بر این می توان گفت اگر اهل ثروت بود نزدیک ترین دوستان روحانی او سید محمود طالقانی و مرتضی مطهری نبودند که از اقتصاد سرمایه داری دفاع نمیکردند و در عین احترام به مالکیت مانند خود بازرگان هواخواه سرمایهداری مولد نبودند. جدای همۀ اینها بر سر سلامت مالی بازرگان تا کنون کسی تشکیک نکرده است.
۶. یک بار که با همسر شهید رجایی گفت و گو میکردم احساس کردم در میان سیاسیون از دو تن بیش از دیگران رنجیده است و اتفاقا هر دو کسانی هستند که زیاد از رجایی نام می برند: اولی محمود احمدینژاد بود که البته بعد از سال ۸۴ از اصرار بر شبیه نشان دادن خود دست برداشت و اگرچه رشحاتی در هواداران باقی ماند اما خود او ادامه نداد و رفتار خود را تغییر داد.
دیگری اما همین آقای بادامچیان بود و ظاهرا در دوره ای که هر دو نمایندۀ مجلس بودند (خانم رجایی یا صدیقی و بادامچیان) نیز این نارضایتی را ابراز کرده بود و و صداقت او را در بیان این خاطرات زیر سؤال میبُرد.
۷. با هر متر و معیار اسدالله بادامچیان و مهدی بازرگان در یک ردیف قرار نمیگیرند. نه به لحاظ بضاعت علمی، نه تقوای دینی، نه سابقۀ مبارزه، نه جلب اعتماد عمومی، نه نوع خروج از زندان، نه عضویت در شورای انقلاب نه آثار تألیفی، نه تخصص علمی و نه سن وسال و نه هیچ معیار دیگر. همین بس که بازرگان، اولین و آخرین نخست وزیر ایران بود که از مردم، رأی اعتماد گرفت. اگر این تفاوت و فاصله را در اظهار نظرها لحاظ کنند مزید امتنان خواهد بود.
منبع: عصرایران