گمشده الکاظمی در تهران!
مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق از سیاستمداران عراقی با پیشینهای امنیتی است که با قواعد بازی سیاسی در کشورش و فوت و فن رقابت نفسگیر منطقهای و بینالمللی در آن آشناست و هر چند گرایش و سلایق سیاسی وی بر اهل مداقه پوشیده نیست، اما در این یک سال و نیم نخستوزریاش به شکلی ماهرانه سیاستورزی میکند که خود را به عنوان سیاستمداری بیبدیل و فراملی در این اوضاع پرآشوب در سپهر سیاست، هم در عراق و هم در سطح منطقه و جهان مطرح کند؛ سیاستمداری که میکوشد رفته رفته چنان وجههای کاریزماتیک در داخل و خارج پیدا کند که به آسانی حذف شدنی از گردونه سیاست نباشد.
همین الکاظمی در این مدت کوتاه دوبار به ایران سفر کرده است؛ اما این سفرها و اظهارات وی موجب ناخرسندی بازیگران منطقهای و بینالمللی رقیب و مخالف نفوذ ایران در عراق و منطقه نشده است که این هم دلایلی همچون وجود اعتماد به او و نوع رفتار سیاسیاش دارد که به نحوی بوده است که اصطلاحا بهانه دست کسی نمیدهد و حتی مخالفان سرسخت داخلیاش که عمدتا از گروههای متحد ایران هستند، چندان مجال عمل بر ضد او را پیدا نکنند. این الکاظمی همسو با این شکل سیاستورزی خاص خود در صحنه پرتناقض سیاست عراق و منطقه، یکشنبه گذشته به عنوان اولین شخصیت عالی رتبه خارجی مهمان دولت جدید ایران میشود که به سیاست خارجی مکمل و همسو با میدان در سطح منطقه باور دارد؛ میدانی که خود نخست وزیر عراق میانه خوبی با آن در کشورش ندارد.
سفر یک روزه الکاظمی به تهران از جهات متعدد حائز اهمیت است. این سفر با دستور کاری مشخصی انجام شده است که به اعتقاد نگارنده بر پایه شنیدههایش از منابع معتبر عراقی و ایرانی پنج محور عمده داشت؛ نخست روابط دو جانبه به ویژه بحث آب و کاهش صادرات گاز در هفتههای اخیر که عراق را با مشکلات زیادی روبرو کرده است و مسائل مالی و بانکی فیمابین و اموال بلوکه شده ایران. دوم مساله حضور نیروهای آمریکایی در عراق و اطمینان بخشی به تهران درباره مذکرات راهبردی با واشنگتن و خروج نیروهای رزمی، سوم مساله انتخابات عراق، چهارم پرونده میانجیگری منطقهای میان ایران با عربستان و امارات و پنجم هم رد و بدل کردن پیام میان ایران و آمریکا.
اینها محورهای سفر و دیدارهای الکاظمی در تهران بودند، اما داوری درباره سطح موفقیت و یا ناکامی وی در رسیدن به اهدافش به نتایجی بستگی دارد که اندکی زمان نیاز است تا چه ایجابا چه سلبا خود را نشان دهد؛ البته ناگفته نماند که خود الکاظمی امیدوار است که هر چه زودتر خروجی مثبت و روشنی از این سفرش پدیدار گردد. دلیل آن هم انتخابات حساس و پراهمیتی است که عراق حدود یک ماه آینده با آن روبرو است. از این رو، هر چند الکاظمی پیش از انتخابات ایران اعلام کرد که در اولین فرصت به تهران سفر خواهد کرد، اما نفس انجام همین سفر درست یک ماه پیش از رویداد انتخاباتی مهم عراق که از ماهها پیش زمان آن تعیین شده بود، قابل تامل است.
در این راستا، به نظر میرسد الکاظمی که با اعلام عدم کاندیداتوری در انتخابات پارلمانی سعی دارد خود را در قامت بازیگری فراجناحی و ملی نشان دهد، در صرافت ماندن در قدرت از طریق تداوم نخستوزیری خود بعد از انتخابات است. از این جهت، انگیزه انتخاباتی وی از این سفر معطوف به جلب رضایت تهران بر سر تداوم نخست وزیریاش است. به نوعی در سطح منطقه و بینالمللی اجماعی نانوشته بر سر این مساله وجود دارد و پیداست که هم مثلث عربستان، اردن و مصر و هم قدرتهای بینالمللی و در راس آنها آمریکا و فرانسه متمایل به ادامه حضور الکاظمی در قدرت هستند و به نوعی اجماعی منهای ایران بر سر آن وجود دارد. برگزاری نشست اخیر در بغداد و سطح شرکت کنندگان در آن گویای این واقعیت است؛ اما مشکل عمده الکاظمی در این میان مخالفت احتمالی جمهوری اسلامی است که از سرناچاری نخست وزیری وی را پذیرفت و از دید میدان همچنان مظنون به دست داشتن در ترور سردار سلیمانی و به عنوان یک چهره نزدیک به آمریکا و عربستان مطرح است.
اما درباره دیگر محورها و اهداف سفر الکاظمی که تحقق مقتضای انگیزه انتخاباتی پیشگفته در این بازه زمانی به نوعی با نتایج احتمالی آنها گره خورده است، پس از ناکامی نشست اخیر بغداد در دستیابی به هدف نخست خود در برقراری سطحی از آشتی میان ایران و عربستان از طریق شرکت مقامات عالی دو کشور و کاهش سطح مشارکت دو کشور به وزرای خارجه و عدم انجام دیداری میان آنها، گویا در این پرونده با پیشنهاد جدیدی برای پیشبرد گفتگوها میان تهران و ریاض به تهران آمده است و تلاش دارد تا مقدمات دیداری میان وزرای خارجه دو کشور در بغداد را فراهم کند و این گونه پیداست که موافقت دو طرف را هم به دست آورده است. در کنار آن نیز، تلاش میکند که این میانجیگری بغداد بعد از ماهها برگردانی عملی همچون برقراری سطحی از روابط از طریق از سرگیری فعالیت کنسولگری پیدا کند.
اما میانجیگری عراق صرفا در این پرونده نیست، بلکه پس از کم رنگ شدن نقش مسقط به عنوان تنها میانجیگر منطقهای میان ایران و آمریکا ظرف چند دهه، بغداد در کنار دوحه با درجات متفاوتی به عنوان دو میانجیگر منطقهای دیگر و یا به عبارتی دیگر دو پیامرسان میان آمریکا و ایران طی سالهای اخیر نیز مطرح شدند که با وجود این که خط قطری فعالتر از عراق است، اما انگیزه عراقیها بیشتر است و آن هم معطوف به این باور آنهاست که وضعیت آشفته داخلی، استقلال از دست رفته عراق و بازیابی نقش منطقهای جز از طریق کاهش تنشها میان آمریکا و ایران از یک طرف و تهران و ریاض از طرف دیگر میسر نیست. در جریان مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید گویا هیات عراقی حامل پیامی از طرف آمریکا بود و پنج روز بعد فواد حسین برای دریافت پاسخ ایران دوباره به تهران سفر کرد، و حالا که خود الکاظمی با ارکان دولت بایدن از جمله ویلیام برنز روابط خوبی دارد، احتمالا خود نیز حامل پیامی از جانب واشنگتن بوده باشد.
اما با توجه به دشواریهای خاص میانجیگری میان تهران و واشنگتن و گره خوردن تنش میان دو طرف به پروندههای متعددی که ایجاد گشایش در آن از توان عراق خارج است، تمرکز بغداد بیشتر بر کاهش تنش میان تهران و ریاض است.
با این حال، واقعیت این است که بحرانهای منطقه چنان با بحران بزرگتری میان ایران و آمریکا در هم تنیده است که حل یکی مستقل از دیگری چندان امکانپذیر نیست، از این رو، این تحرکات دیپلماتیک که همسو با گفتمان دیپلماسی سکانداران جدید کاخ سفید برای کاهش تنشها در منطقه انجام میشود، علی رغم موفقیت احتمالی در کاهش موقت تنشها میان رقبای منطقهای، اما وضعیت امروز متفاوت از پیشابرجام است و برجام منطقهای میان عربستان و ایران به فرض ممکن بودن آن نه مقدمهای برای احیای برجام بلکه مکملی برای آن است. به همین خاطر، سرنوشت این تحرکات منطقهای به نوعی با سرنوشت مذاکرات وین گره خورده است.
صابر گل عنبری - کارشناس ارشد مسائل منطقه و بینالملل:
*منبع: روزنامه سازندگی