آینده پادشاهی سعودی پس از ملک سلمان
عربستان سعودی در دوران طولانی پادشاهی ملک فهد (2005-1982) وارد فضایی شد که میان پادشاه و ولیعهد به لحاظ سنی اختلاف چندانی وجود نداشت و این مسئله موجبات نگرانی از آینده پادشاهی عربستان در خصوص داشتن پادشاهی جوان و بهره مند از سلامتی شده بود.
این موضوع باعث شد تا در دوران ملک عبدالله با تاسیس نهادی به نام شورای بیعت، مقداری از ضرباهنگ این نگرانی ها کاسته شود. اما به دلایل مختلف از جمله ورود برادران پادشاه به چرخه بیماری و مرگ و میر که اوج آن در سال 2011 و 2012 با مرگ دو شاهزاده بسیار قدرتمند یعنی سلطان و نایف، نمایان شد، پادشاه را بر آن داشت تا به سمت جایگزینی نسل سوم شاهزادگان حرکت کند.
بدین منظور ملک عبدالله با تعیین این شاهزادگان از برادران مختلف به سمت های امیری و وزیری، فرزندان خود را نیز به پست های مهمی منصوب کرد که مهمترین آن تعیین «متعب بن عبدالله» به عنوان جانشین «مقرن بن عبدالعزیز« بود. اما با مرگ عبدالله در 2015 و روی کارآمدن سلمان، رویه های داخلی و به تبع آن منطقه ای عربستان به سمت فرآیندهای تهاجمی و هیجانی میل نمود که در موضوع جانشینی، تعیین دو شاهزاده از نسل سوم یعنی محمد بن نایف و محمد بن سلمان به ترتیب به عنوان ولیعهد و ولی ولیعهد نمونه ای از این تغییرات بود.
اما از همان آغاز صدارت ولیعهدی بن نایف مشخص بود که محمد بن سلمان رویای پادشاهی سعودی را در سر دارد و این را از مجرای قبضه قدرت در دربار، جانشین ولیعهدی، وزارت دفاع، شورای اقتصادی و فرماندهی جنگ یمن، بحران سوریه، ایران و ارتباطات عمیق با آمریکا برای خود و شاهزادگان مخالف و موافق، نهادینه کرد. این موضوعات که همزمان به منزله کاهش قدرت محمد بن نایف و به حاشیه رفتن او در بسیاری از دیدارها و ملاقات ها و سفرهای خارجی بود، باعث شد تا عملا زمینه های ذهنی برای تغییر چنین موضوعی اتفاق بیفتد، چه آنکه بسترهای آن به خوبی فراهم شده بود.
از سوی دیگر، نکته ای که از همان آغاز تاکنون برای سلمان و فرزندش مهم و کلیدی بوده، نهادینه کردن قدرت در شاخه سلمان است که با توجه به تجربه های گذشته پادشاهان سعودی (سعود، فیصل، خالد، فهد، عبدالله) که پس از مرگشان، منجر به حاشیه رفتن فرزندانشان شده بود، باید تا زمانی که پادشاه برقرار است، تکلیف ولیعهد و همچنین در صورت نیاز، کناره گیری به نفع ولیعهد صورت بگیرد. این نکته را باید در کنار یک واقعیت مهم دیگر در نظر داشت و آن میل به تمرکز قدرت در عربستان طول دهه های اخیر بوده است که عملا منجر به برکناری بسیاری از برادران و شاهزادگان از چرخه قدرت و صدارت شده است که در مقطع اخیر این اتفاق عملا با ولیعهدی بن سلمان و سپس پادشاهی او تکمیل خواهد شد.
بنابراین اگرچه نمی توان از موضوع کودتا در عربستان سخن گفت، چون اساسا سنت سیاسی در عربستان همچنان مبتنی بر اجماع و بیعت است و 31 عضو از 34 عضو هیئت بیعت به ولیعهدی او رای موافق داده اند، اما با توجه به شخصیت محمد بن سلمان، ترکیبی از پول و تطمیع و اقناع و نادیده گرفتن 10 برادر زنده سلمان و شاهزادگان ارشدتر، می توان گفت که نوعی قبضه قدرت در عربستان از سوی یکی از شاخه های خاندانی صورت گرفته که می تواند در سال های آینده موجد تغییرات اساسی در شکل و ماهیت قدرت در عربستان نیز شود.
از همین زاویه است که عربستان در شرایط کنونی با یک خلا اساسی مواجه است و آن فقدان یک مکانیسم مشخص برای دوران زمامداری بن سلمان و بعد از اوست. بدین معنا وقتی که سازوکار مورد اجماعی چون منشور عبدالعزیز وجود ندارد و از سوی دیگر نظام انتخاباتی و تحزب برای تعیین زمامدار نیز وجود ندارد، عربستان با دو گزینه مواجه خواهد بود:
گزینه اول که تا حد زیادی ریشه در واقعیت دارد، موروثی شدن قدرت در شاخه سلمان است که این بدعتی جدید و در عین حال پرچالش و پرهزینه برای خانواده سلمان و بطور کلی ساختار قدرت در عربستان است، مگر اینکه این خانواده موفق شود با ترکیبی از ابزارهای مالی، اقناعی و تطمیعی اجماع بین شاهزادگان را با این استدلال که عربستان نیاز به شاهزاده ای جوان و جسور دارد، برقرار سازد.
گزینه دوم؛ تعیین سازوکاری اجماعی همچون هیات شاهزادگان ارشد که بتواند سنت انتقال قدرت پس از محمد بن سلمان را میان دیگر شاهزادگان به گردش در بیاورد، که با توجه به روحیات محمد و همچنین پرچالش بودن از حیث رقابت میان شاهزادگان، عملا شانسی برای موفقیت آن وجود ندارد.