هوادارانِ دونالد ترامپ از چه اقشاری هستند؟
به گزارش اقتصادنیوز؛ علی آزادی -روزنامهنگار- در مطلبی با عنوان «پایگاههای اجتماعی ترامپیسم» در شماره ۲۹ هفتهنامه صدا، به بررسی هویت اقشار حامی ریاستجمهوری دونالد ترامپ پرداخته است. در ادامه این مطلب آمده است:
«اگر نه همه، که بسیاری از سیاستها، مواضع و تصمیمات او با هدف حفظ و تقویت پایگاه رأی و جلب رضایت حامیانش بوده است. با این حال اقداماتی که منجر به رضایت عمومی پایگاه اجتماعی ترامپ میشوند، با آنچه مقامات ارشد حزب جمهوریخواه را برای حمایت از وی متقاعد میکند، الزاماً همسو نیستند. ترامپ به حمایت هر دو گروه به یک اندازه نیاز دارد و بر این اساس باید تعادلی میان مطالبات این هر دو برقرار سازد. به عنوان مثال وی باید سیاستهایی را در پیش گیرد که از یکسو پایگاه حزب جمهوری خواه در میان ثروتمندان را مستحکم کند و از سوی دیگر خدشهای به اعتماد اقشار کمبرخورداری مانند یقهآبیها و کشاورزان روستایی (که برخلاف دورههای پیشین نسبت به کاندیدای جمهوریخواه گرایش بیشتری پیدا کردند) وارد نشود. و یا چالش سیاست خارجی که از یکسو باید بر مبنای الگوهای رایج و رویکردهای سنتی جمهوریخواهان باشد تا رضایت نئوکانها و محافظهکاران تندرو را جلب کند و از سوی دیگر نمیتواند به وعدههایی چون پایان دادن به جنگهای بیپایان پشت کند.
استراتژی ترامپ برای جلب حداکثری آراء
دادههای آماری نشان میدهد که پیروزی ترامپ در انتخابات پیشین محصول جذب حداکثری پایگاه رأی سنتی جمهوریخواهان به همراه جلب نظر بخشی از آرای خاکستری به خصوص در ایالتهای مردد بود؛ به عبارت دیگر ترامپ علاوه بر ارتقای میزان حمایت از یک کاندیدای جمهوریخواه در بین اقشار و مناطقی که بطور سنتی حامی فیلها هستند، توانست همراهی قابل توجهی از دیگر گروههای اجتماعی آمریکا را برانگیزد. به این ترتیب بیزنسمن-شومن نیویورکی شگفتیساز شد و بهرغم حدود ۳میلیون رأی مردمی کمتر نسبت به هیلاری کلینتون، به کمک آرای الکترال ایالتهای کلیدی از حدنصاب ۲۷۰ کالج انتخاباتی مورد نیاز عبور کرد و راهی کاخ سفید شد.
در انتخابات ریاستجمهوری پیشین دونالد ترامپ در قالب شعارهای محوری خود نظیر «اول آمریکا» و «عظمت را به آمریکا بازگردانیم»، ضمن طرح چند مسئله فرعی در وعدههای انتخاباتیاش، توانست قشر هدف خود را تحت تأثیر قرار دهد. وی با بزرگنمایی مسائل خرد و تقلیل مسائل کلان، و به نوعی وارونهنمایی واقعیات، استراتژی تبلیغات انتخاباتیاش را برمبنای عوامفریبی طراحی کرد. هسته این استراتژی، ناسیونالیسم و پوستین آن پوپولیسم بود و در قالب شعارهای نامتعارفی مطرح میشد، از جمله؛
- اولویت دادن به مسائل داخلی آمریکا (بخصوص مسائل اقتصادی مثل بیکاری، میزان درآمد، مالیات، هزینههای بینالمللی و ...)،
- خروج از توافقنامههای بینالمللی، و نادیدهانگاری مسائل جهانی مانند تغییر اقلیم
- موضعگیری (و حتی تهدید) علیه متحدان سنتی در اروپا و خاورمیانهای (که بهزعم وی به اندازه کافی پول خرج نمیکنند) و در عوض مواضع دوستانه در قبال کسانی چون ولادیمیر پوتین،
- اعلان جنگ تجاری-تعرفهای علیه چین به بهانه آسیب رساندن به اقتصاد آمریکا (و القای این گمانه که اقدامات چین منجر به کاهش درآمد اقشاری چون کشاورزان روستایی شده است)،
- کاهش و یا قطع کمکهای مالی آمریکا به نهادهای بینالمللی (از جمله ناتو، ساف، یونسکو و ...)،
- اتخاذ رویکرد درونگرایی و انزواگرایی (برخلاف هژمون آمریکا)،
- دگرگونی پارادایمهای رایج در دکترین سیاستخارجی آمریکا (که از زمان هری ترومن به این سو به سنت دیپلماسی آمریکا بدل شدهبود) مثل کاهش سلطه بر خاورمیانه
- موضع خصمانه نسبت به پدیده مهاجرت و برجستهسازی تبعات منفی حضور مهاجران مثل تهدیدات امنیتی (تروریسم) و اقتصادی (پر شدن مشاغل توسط مهاجرانِ کمتوقع و سلب فرصتهای شغلی از آمریکاییهای اصیل)،
- اظهارنظرهای غیرموجه علیه زنان، اقلیتها، شخصیتهای برجسته و دشمنی صریح با چپها، ترقیخواهان و سیاستهای لیبرالی
- برانگیختن احساسات ناسیونالیستی، شووینیستی و سفیدبرترپنداری، با شعارهای رادیکال و لحن تهاجمی،
افزون بر اینها، شهرت رسانهای، تجربه بیزنسمنی و توانایی شومنی دونالد ترامپ توانست توجه اقشار مختلفی از جامعه آمریکا را به خود جلب کند. به عبارت دیگر ترامپ با درک صحیح از نوع اولویتهای عمده، الگوی رفتاری و تأثیرپذیری توده جامعه آمریکا، عملکرد موفقی در اجرای استراتژی عوامفریبانه خود داشت.
حامیان اجتماعی و متحدین سیاسی ترامپ
فارغ از اینکه پیروزی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ بسیار مقتدرانهتر از سال ۲۰۱۲ بود، مقایسه نتایج همین انتخابات ۲۰۱۲ (باراک اوباما و میت رامنی) و انتخابات ۲۰۱۶ یک نکته حائز اهمیت را یادآور میشود؛ اینکه شکست کلینتون در مقابل ترامپ بیش از آنکه متأثر از افزایش درصد آرای کاندیدای جمهوریخواه باشد، محصول کاهش درصد آرای کاندیدای دموکرات بوده است.
با توجه به افزایش ۰.۸ درصدی مشارکت مردمی (نسبت به انتخابات ۲۰۱۲)، ریزش رأی دموکراتها نشان میدهد که بخشی کوچک (اما تعیینکننده) از رأیدهندگان به اوباما در انتخابات ۲۰۱۲ پس از چهار سال به کاندیدای جمهوریخواه گرایش پیدا کردهاند و بخش دیگری از آنان یا حاضر به شرکت در انتخابات نشدهاند یا به فردی جز کلینتون و ترامپ رأی دادهاند.
به عنوان مثال حمایت میانهروها و مستقلین از کاندیدای دموکرات در سال ۲۰۱۶ کاهش محسوسی داشت. کلینتون با عقبه محافظهکارانه کاندیدای محبوبی برای میانهروها نبود و بسیاری از مستقلین که در انتخابات درونحزبی حامی برنی سندرز بودند، دل خوشی از کلینتون نداشتند.
مقاله مرتبط:
انشقاق در جبهه مترقی دانکیها با تقابل علنی رفقای سوسیالیست
هفتمین مناظره نامزدهای حزب دموکرات در آیووا -نخستین آوردگاه انتخابات مقدماتی- برگزار شد
همچنین میزان آرای هیلاری کلینتون ۲۰۱۶ در میان مردان و زنان مجرد به ترتیب ۱۰ و ۵ درصد نسبت به اوبامای ۲۰۱۲ کاهش چشمگیری یافت. به همین ترتیب در میان گروههای سنی، میزان حمایت افراد زیر ۴۰ سال از کاندیدای دموکرات به شکل محسوسی ریزش کرد و به همان اندازه آرای کاندیدای سوم در میان این گروه سنی رشد داشت. یکی از دلایل این اتفاق، کمپین پرشور و جوان برنی سندرز بود که پس از پیروزی هیلاری در دور مقدماتی سرخورده شده و در دور نهایی کلینتون در جلب نظر آنان ناکام بود.
در سوی دیگر ماجرا ترامپ با حمایت و تجمیع آرای اقشار گوناگونی نظیر سفیدپوستان نژادپرست، راستهای افراطی و نئوکانهای جنگطلب (محافظهکاران تندرو) و پروتستانهای متعصب و اوانجلیکنها (مسیحیان غیرکاتولیک و موعودگرا)، ناسیونالیستهای ضد مهاجر و ضد اقلیت، کمدرآمدها و کارگران یقهآبی در ایالتهای صنعتیزداییشده و مهاجرپذیر، کشاورزان روستایی و ساکنان حومهشهرها، غیردانشگاهیها و کهنهسربازها؛ موفق شد آرای الکترال ایالتهای کلیدی را به رنگ قرمز جمهوریخواهی درآورد. او همچنین در میان مردان و گروه سنی بالای ۴۰ سال مقبولیت فراوانی داشت.
مقاله مرتبط:
چالشهای پیش روی دموکراتها برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰
چرخش یقهآبیها و غیردانشگاهیها
دونالد ترامپ بخشی از پیروزی خود را مدیون بخشی از جمعیتی کارگران یقهآبی دانست که به سنت دورههای گذشته و شعارهای لیبرالی پشت کرده و به کاندیدای جمهوریخواه و وعدههای اقتصادی پوپولیستیاش گرایش نشان دادند.دست کم کارگران واحدهای صنعتی در ایالتهای کلیدی که اغلب در فرآیند صنعتیزدایی این مناطق شغل خود را از دست داده، و یا مهاجران با دستمزدهای کمتر جایگزین آنان شدند، شعارهای اقتصادی و وعده احیای کارگاهها و کارخانهها، و نیز مواضع تندی که ترامپ علیه مهاجران می گرفت، نظرشان را جلب کرد. به گفته بسیاری از کارشناسان، تغییر نسبت آرا در میان یقهآبیها نقش مهمی در پیروزی ترامپ ایفا نمود.
یکی دیگر از اقشاری که نسبت به انتخاباتهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ تغییر جهت داد، کمسوادها و افرادی بودند که تحصیلات دانشگاهی چندانی نداشتند. باراک اوباما با وجود اینکه سیاستمداری لیبرال و نخبهگرا بود، در عین حال توانایی برقراری ارتباط با اقشار غیرآکادمیک و غیرنخبه جامعه را هم داشت. رنگینپوست بودن اوباما این گمانه را تقویت میکرد که وی فردی خودساخته از طبقه غیرمرفه جامعه است (اگرچه اینچنین نبود) که توانسته تا این سطح خود را بالا بکشد و دغدغههای عامی آنان را بخوبی درک میکند. درست در مقابل هیلاری کلینتون که از نگاه آنان نماینده طبقه مرفه و جزئی از الیگارشی فاسد محافظهکاران حزب دموکرات بود که با دغدغههای الیت درکی از نیازهایشان ندارد.
- سفیدپوستهای دستراستی روستاها
یکی از ویژگیهای عمدتاً مشترک در میان اغلب گروههای حامی ترامپ، سفیدپوست بودن است. در تقسیمبندی نژادی، سفیدپوستان نزدیک به سهچهارم جمعیت رأیدهندگان آمریکایی را شامل میشوند. با توجه به دادههای جدول زیر در انتخابات ۲۰۱۶ حدود ۵۸ درصد از جمعیت سفیدپوستان (که بیش از ۷۰ درصد کل جمعیت رأی دهندگان را تشکیل میدهند) به ترامپ رأی دادند و بطور میانگین حدود ۶۸ درصد از جمعیت سایر نژادها (کمتر از ۳۰ درصد از کل رأیدهندگان) رأی خود را به نام کلینتون نوشتند.
اگر اغلب حامیان پیشین دونالد ترامپ در پی اقدامات بحثبرانگیز رئیسجمهوری از حمایت وی پا پس بکشند، در بسیاری از روستاهای ایالتهای کلیدی جمعیت سفیدپوستهای دست راستی (محافظهکار، ناسیونالیست و سفیدبرترپندار) گروهی هستند که احتمالاً تحت هر شرایطی به ترامپ وفادار میمانند، چرا که در تعریف هویت سیاسیشان دارای یک ویژگی بنیادین مشترک هستند؛ «ترس از غیرخودی» درد مشترک این گروه از سفیدپوستان آمریکایی است که از طریق تریبون دونالدترامپ فریادش میزنند و با بروز حس نفرت از مهاجران، دشمنی با اقلیتها (اعم از نژادی، مذهبی، جنسی و ...)، خشم نسبت به چپهای ترقیخواه و رویکرد خصمانه به سیاستهای لیبرالی تجلی مییابد. این حامیان در ایالات کلیدی آرای الکترال از وزن خوبی برخوردار هستند. در انتخابات ۲۰۱۶ مناطق روستایی ایالتهای آریزونا، میشیگان، فلوریدا، مینهسوتا و جرجیا آرای تاثیرگذاری به ترامپ دادند.
همدستی اوانجلیکنها و نئوکانها
دیگر گروهی که میتوان از آنان به عنوان طرفدار پروپاقرصِ ترامپ نام برد، پروتستانهای انجیلی یا اوانجلیکنها (مسیحیان تبشیری یا موعودگرا) هستند که اغلب عقاید مذهبی بنیادگرایانه دارند. مایک پنس، معاون ترامپ که خود یک اوانجلیکن متعصب است نقش مهمی در جلب اعتماد این فرقه داشت. اوانجلیکنها حدود ۲۵ درصد از جمعیت آمریکا هستند و در انتخابات ۲۰۱۶ حدود ۸۱ درصد از آنها به ترامپ رأی دادند.
با این وجود چندی پیش و پس از تصویب طرح استیضاح ترامپ در مجلس نایندگان، مارک گالی، سردبیر مجله «مسیحیت امروز» (یکی از رسانههای اصلی اوانجلیکنها و متعلق به کلیسای مسیحیان انجیلی)، در اقدامی که میتوانست به منزله پایان اتحاد آنان با ترامپ باشد، سرمقالهای علیه رئیسجمهور آمریکا نوشت و از قانونگذاران آمریکایی خواست «به خاطر مسیح» ترامپ را برکنار کنند.
مقاله مرتبط:
سناریوهای «استیضاح ترامپ»
تعمیق شکاف جناحین و تشدید دوقطبی سیاسی به نفع کدام حزب تمام خواهدشد؟
اقدامی که نگرانی شدید کاخ سفید را به دنبال داشت. با این وجود بسیار بعید به نظر میرسد که در پیوند محکم ترامپ با اوانجلیکنها، گسست مؤثری ایجاد شود. رالف رید، موسس ائتلاف آزادی و ایمان و رئیس این گروه میگوید: «تاکنون سابقه نداشته کسی اینگونه از ما دفاع کند و برای ما بجنگد. کسی مانند دونالد ترامپ نبوده که این همه ما را دوست داشته باشد.»
میزان محبوبیت ترامپ در میان پروتستانهای سفیدپوست اوانجلیکا ۲۵ درصد بالاتر از متوسط ملی بوده و مطابق مرکز تحقیقات پیو، در بازه زمانی ژوئیه ۲۰۱۸ تا ژانویه ۲۰۱۹ محبوبیت ترامپ در نزد پروتستانهای سفیدپوست اوانجلیکایی که دستکم هفتهای یکبار به کلیسا میروند به ۷۰ درصد میرسد. این در حالی است که این رقم برای پروتستانهای سفیدپوست اوانجلیکایی که کمتر به کلیسا میروند به ۶۵ درصد میرسد.»