چهره اقتصادی مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی در هفت دوره به مناسبت سالگرد ارتحال او؛ سیمای مردی استخوانخرد کرده
به گزارش اقتصادنیوز رویه اقتصادی هاشمی چه بود و در این حوزه چه کرد؟ چرا مخالفاناش، این رویه را تخریب میکنند و موافقاناش سعی میکنند سیاستهای اقتصادی خود را بر آنچه او پایه نهاده بسازند؟ چرا بعضی از همینهایی که بر تابوت او اشک ریختند، روزگاری بر سیاستهای اقتصادیاش تاختند و روزگاری او را تحسین کردند؟ اینها سؤالاتی است که حالا و در روزگار بعد از آیتالله شاید با پاسخهای راحتتر و صریحتری همراه باشد. اما واقعیت این است که هاشمی، همانطور که در دنیای سیاست، دو چهره از خود نشان داد، در اقتصاد هم روزگار را بر اساس روزگار گذراند؛ نه آنکه بادی به هر جهت باشد، که برای هر دوره از زندگی سیاسیاش، تحلیلی از اقتصاد داشت و بر همان اساس هم تصمیم گرفت.
دوره اول؛ پیش از انقلاب
دوران سرمایهداری و دستگیری
کمتر کسی است که نداند، خانواده اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی، خانوادهای متمول بود که حتی در دورههای سیاه اقتصادی ایران، دستش به دهانش میرسید. اکبر هاشمی بر میراث پدرش، میرزاعلی تکیه زد و همین اتفاق از او در دوران حکومت پهلوی، مردی با پشتوانه مالی قابل توجه ساخت. هاشمی که در دوران تحصیل در کلاسهای بنیانگذار انقلاب نشسته و در قم، همسایه ایشان شده بود، با آغاز دوران مبارزه علیه شاه، به جمع سیاسیون نزدیک آیتالله خمینی پیوست. به پشتوانه همین تمول بود که در دوران مبارزه و تسلط نگاه غربزدگی، هاشمی رفسنجانی بارها به کشورهای خارجی و حتی ۲۰ ایالت از ایالتهای آمریکا سفر کرد. هاشمی، حالا در کنار امام بود و نقشی محوری در ساماندهی مخالفتها علیه برنامههای شاه و خصوصاْ انقلاب سفید ایفا میکرد؛ نقشی که سرانجام او را روانه زندان کرد تا یکی از اولین زندانیهای راه مبارزه با پهلوی باشد. امام که تبعید شد، هاشمی، نقش پررنگتری در سیاست و اقتصاد انقلابیون ایفا کرد تا آنجا که در دوران دوری آیتالله خمینی، او بود که ارتباط با گروههای مختلف انقلابی را مدیریت میکرد. اما این، تمام نقش هاشمی در پیش از انقلاب نبود. او در دوران تبعید امام، نقش مهم مدیریت مالی مبارزات را بر عهده داشت. نقشی که برای آنروزهای انقلابیون، حیاتیتر از آنچیزی بود که تصورش میشد. هاشمی در تمام این سالها فعالیتهای اقتصادیاش را هم ادامه داد. مشهور است که او در دهه ۵۰ و در شرایطی که مبارزات به روزهای بلوغ خود نزدیک میشد در کنار تمام فعالیتهای سیاسیاش، حتی خانهسازی هم میکرد. سرمایه هاشمی در آن دوران نقشی مهم در روند پیروزی انقلاب بر عهده داشت. سرمایهای که حتی گاهی منبعی برای قرض به چهرههای کلیدی انقلاب و دستگیری از آنها بدل میشد.
دوره دوم؛ سالهای آغازین انقلاب
تاثیرگذار در سیاست؛ همراه در اقتصاد
انقلاب که پیروز شد، نقش مهم هاشمی اهمیت بیشتری یافت. حالا او نه تنها چشم و گوش امام بود که در شکلگیری یا احیای بسیاری از ارکان انقلاب هم تأثیری قابل توجه داشت. حضور در شورای انقلاب و ایفای نقش به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اعضای این شورا، حضور در بین اعضای مؤسس جامعه روحانیت مبارز به عنوان یکی از مهمترین و اثرگذارترین تشکلهای سیاسی آن دوران، حضور در جمع اعضای هیات مؤسس حزب جمهوری اسلامی و عامل اصلی انحلال این حزب و قرار گرفتن در جایگاه مشاورت، همراهی و همفکری با آیتالله خمینی، او را به یکی از تاثیرگذارترین چهرههای سالهای ابتدای انقلاب تبدیل کرد؛ آنقدر که نخستین قانون انتحابات پس از انقلاب با مشارکتاش تدوین شد و بر اساس همین قانون هم توانست در جریان اولین انتخابات مجلس، به عنوان نماینده تهران به پارلمان کشوری برود و به اولین رئیس مجلس جمهوری اسلامی تبدیل شود. حالا هاشمی یکی از قوای مهم کشور را در دست داشت. قوهای که میتوانست تکلیف اقتصاد ایران را هم روشن کند. اما دیری نپایید که بحران، ایران را فرا گرفت. جنگ آغاز شد و سیاستهای ایران تغییر کرد. حالا وقت آن بود که تمام ایران، به اقتصاد کشور حواس جمع باشد. شاید به همین دلیل هم بود که بعد از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، نخست وزیر امام که قرابت او با بنیانگذار انقلاب هم کم نبود، سیاستهای اقتصادی چپگرایانه به منظور رسیدن به ثبات مالی و رسیدگی به شرایط جبههها را اجرا کرد. هاشمی در آن دوران، گرچه هر از گاهی نشان میداد که موافق تمام و کمال این سیاستها نیست اما به دلایل مختلف از اینکه مدل اقتصادی دیگری را مطرح کند پرهیز میکرد. شاید یکی از مهمترین دلایل هم فقدان چارهای دیگر برای مرد با کیاست دنیای سیاست ایران در سالهای آغازین انقلاب بود. هاشمی در دل با کوپنی شدن و قرار گرفتن تمام ارکان اقتصاد در دستان دولت مخالف بود اما در ظاهر رضایت خود از سیاستهای اقتصادی میرحسین موسوی را اعلام میکرد تا مبادا یار دیریناش که حالا رهبری کل جامعه و البته جنگ را بر عهده داشت، خم به ابرو بیاورد. موافقاناش میگویند هاشمی، آن روزها مجلس را پشتیبان سیاستهای دولت کرد تا به قدرت ایران در صحنه نبرد آسیبی نرسد و رزمندگان، مشکل مالی نداشته باشند.
دوره سوم؛ چهار سال اول ریاستجمهوری
اعتلافی با سیاستهای نوین
سال ۶۸ سال خوبی برای ایران نبود؛ آیتالله خمینی دار فانی را وداع گفت. هاشمی در تعیین جانشین رهبری، نقشی بیبدیل ایفا کرد. خودش هم یک ماه بعد، رئیس جمهوری شد. او حالا قدرتمندترین قوه کشور را به دست داشت و میتوانست سیاست اقتصادی ایران را تبیین و اجرا کند. سفرهای اخیر هاشمی در این دوره به کارش آمد. او کشوری مانند چین را با اقتصادی در حال ظهور دیده بود و میدانست از چه الگویی استفاده میکنند. جنگ، تمام شده بود و اقتصاد کوپنی دیگر ضرورتی نداشت. علاوه بر این رحلت امام و معرفی رهبر جدید، ایجاد تغییراتی مهم در چارچوب قانون اساسی و فروپاشی نظام شوروی سابق، عملاً کاری کرد که نظام سیاسی و اقتصادی ایران با تغییراتی مهم همراه شود. در این بین، شاید یکی از مهمترین تحولات را بتوان در پایان نگاه سنتی به اقتصاد و آغاز روند اقتصاد باز و توسعهای دانست؛ امری که هاشمی رفسنجانی، منتظرش بود. نزدیکی او به امام و آشنایی و تاثیرگذاریاش در رهبری آیتالله خامنهای باعث شد تا هاشمی رفسنجانی در این دوره قدرت قابل توجهی برای پیشبرد اهدافاش داشته باشد؛ قدرتی که آزادی عمل خوبی هم به او میداد. در چنین شرایطی شاید بتوان مهمترین پیامد روی کار آمدن او را تغییر فاز اقتصادی ایران از اقتصادی مکتبی و ایدئولوژیک به اقتصادی مشابه اقتصاد جهانی دانست. هاشمی در این دوره برنامههای اقتصادیاش را بر سه محور استوار کرد. تلاش برای رسیدن به اقتصاد آزاد، کسر دخالت دولت در امور اقتصادی و افزایش تعاملات بینالمللی به منظور توسعه اقتصادی. هاشمی در این دوره گرچه سیاستی متفاوت از قبل را اجرایی کرد اما به دلیل کمبود نیروهای متخصص مدنظرش، بعضی از افراد کابینه را ابقاء کرد اما به گونهای برنامه ریخت که این افراد در نهایت به راهی که او میخواهد قدم بگذارند. شاید بر همین اساس هم بود که اولین برنامه توسعهای ایران با استراتژی آزادسازی اقتصاد و بازسازی کشور، یک سال بعد از پایان جنگ، نوشته شد و به تصویب رسید. برنامهای که سعی در عادی سازی وضعیت اقتصاد ایران و اجرای سیاستهای آزادسازی داشت و به همین دلیل شاید بتوان آن را در چارچوب سیاستهای تعدیل جایگذاری کرد. دوره اول ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی همزمان شد با سیاستهای تعدیل اقتصادی. سیاستی که بر اساس آن باید در اقتصاد ایران، تعادل ایجاد میشد؛ مثلاً میان بودجه و دخل و خرج دولت. این سیاست، عملاْ دست دولت را از اقتصاد کوتاه میکرد و تلاش داشت تا حجم فعالیتهای اقتصادی دولت را کم و راه را برای فعالیتهای بخش خصوصی باز کند. با این حال نباید فراموش کرد که خارج شدن اقتصاد ایران از اقتصادی متکی به نفت و تلاش برای ادغام در بازرگانی بینالمللی از مهمترین تلاشهای این مدل از اقتصاد بود. هاشمی در این دوره توانست با اتکاء به همین سیاست، رونق اقتصادی را به کشور باز گرداند. مدیرانی که در طول سالهای گذشته در مکتب او علم آموخته بودند حالا کمکم به تکنوکراتهایی تبدیل میشدند که به اعتقاد بسیاری، میتوانستند با عمل کردن خود به عنوان چارهای برای توسعه اقتصادی به حساب آیند. هاشمی اما بیشتر از اینها، خرسند بود از اینکه شرایط کشور را از روزگار سیاه جنگ به روزهای آرامش و ثبات رسانده است. اما نمیدانست که هستند بعضیها که برای نقد همین سیاستها چرتکه میاندازند و میگویند که تعدیل، باعث افزایش نرخ بیکاری و قیمت مسکن، کاهش ارزش پول ایران و افزایش تورم، افزایش فشار به اقشار کمدرآمد و حقوق بگیر جامعه، کاهش قدرت خرید مردم، افزایش هزینه واردات، کاهش درآمدهای دولت و در نتیجه افزایش استقراض خواهد شد.
دوره چهارم؛ چهار سال دوم ریاست جمهوری
تشدید تورم؛ آغاز انتقادات جدی
حالا دیگر وقت آن رسیده بود که هاشمی تغییری در سیاستهای خود اعمال کند. انقلاب ۱۵ ساله شده و افرادی که باید امور مدیریتی و مهم دولتی را بر عهده میگرفتند از آب و گل در آمده بودند. هیجانات خوابیده و همه چیز برای آغاز دوره جدیدی از فعالیتها فراهم بود. طرفداران هاشمی، دیگر او را به نام مستعارش میشناختند؛ سردار سازندگی. از این جمع، آنهایی که دستی بر آتش تاریخ داشتند اما او را امیرکبیر زمانه میخواندند. حالا، تکنوکراتهایی به واسطه هاشمی رفسنجانی وارد جریان تصمیمگیری کشور شده بودند، راه و چاه را میدانستند و وقت آن رسیده بود که تصمیماتشان را شکوفا کنند. اما دوره دوم ریاستجمهوری هاشمی، شد مبدعی برای تندترین انتقادها به او و کابینهاش. هاشمی در دوره دوم خود که همزمان بود با دومین برنامه توسعه،بیشتر به سراغ ثبات اقتصادی رفت. برقراری نظام ارز شناور مدیریت شده، تسهیل تجارت خارجی و تعیین تعرفههای گمرکی در بخش تجارت خارجی، منطقی کردن نرخ سود بانکی، انتشار اوراق مشارکت و سرمایهگذاری، توسعه اعتبارات بانکهای تخصصی و حفظ ارزش پول ملی در بخش پولی، تنظیم قوانین جدید مالیاتی برای افزایش درآمد مالیاتی دولت، ایجاد تعادل منطقی در دخل و خرج دولت و هدفمندی یارانهها در بخش مالی و سیاست قیمتگذاری کالا و خدمات و کاهش هزینه تولید در بحث قیمتگذاری موضوعاتی بود که هاشمی و تیم اقتصادیاش برای چهارسال دوم در ذهن داشتند. سیاستهایی که بعضیهاشان شد و بعضیهای دیگر نه. حالا اما هاشمی برای آنکه سیاستهای خود را اعمال کند، تیم خود را داشت. کارگزاران، ساخته شده بود و افرادی که در آن حضور داشتند، تکنوکراتهایی بودند که هر کدام برای خود به عنوان بازویی مهم در اقتصاد به حساب میآمدند. هاشمی هم با تکیه بر همین افراد، خود را یک سیاستمدار میدانست که به دنبال فعالیتهای سیاسی است و تیماش را عملگراهایی خواند به دنبال ثبات اقتصادی. حالا هاشمی، انگار میخواست ره صد ساله را در مدت زمانی کوتاه طی کند؛ یک شبه. نگاهی به آنچه در طول این مدت رخ داد، حکایت از آن دارد که در بعضی مواقع، دولت هاشمی رفسنجانی، حتی جلوتر از برنامه توسعه حرکت میکرد. حرکتی که به اعتقاد بسیاری، ساختاری سیاسی، اقتصادی و حتی اجتماعی ایران، برایش آماده نبود. در حوزه سیاسی، بروز این اتفاق را میتوان در عهد اخوت دولت هاشمی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و به طور خاص قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا دانست. اتفاقی که امروز و در شرایطی که اقتصاد ایران تا حد زیادی از این نهاد نظامی تأثیرپذیر است، نقد به آن دوران را بیشتر میکند. شاید هاشمی آن روزها، به این نتیجه رسیده بود که برای رسیدن به اهدافاش باید سپاه را در کنار خود داشته باشد. نهادی که کمتر از دو دهه پیش خودش تلاش برای تاسیساش را انجام داده بود. اما این تمام داستان نیست. به اعتقاد خیلی از آنهایی که به دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نقدی جدی وارد میکنند، سیاستهای اقتصادی او در شرایطی اجرایی شد که اقتصاد ایران، تواناش را نداشت. کمتر کسی است که نپذیرد بسیاری از زیرساختهای توسعهای ایران در دوره هاشمی رفسنجانی ساخته شد. حتی منتقدان او بر این باورند که پروژههای بزرگ عمرانی مثل راهسازی، سدسازی، ساخت نیروگاه، توسعه فرودگاهها و ساخت کارخانههای بزرگ صنعتی همگی در دوران هاشمی رخ داد اما تاکید میکنند که ثمره این دوران بیعدالتی اقتصادی و ایجاد فاصلهای معنادار بین طبقات مختلف جامعه بود. البته آنها برای باورپذیر کردن حرفشان آمار هم رو میکنند؛ تورم نزدیک به ۵۰ درصدی در سال ۷۴، چهار و نیم برابر شدن قیمت دلار در بازار آزاد و رسیدن آن به مرز ۴۵۰ تومان و کاهش نرخ رشد اقتصادی و افزایش قرضهای ایران به کشورهای مختلف. آنها حرف خودشان را میزنند و مدافعان هاشمی هم حمایت خودشان را تا آنچه از هشت سال ریاستجمهوری او و سیاستهای اقتصادی باقی میماند، تصویری خاکستری از عالیجنابی باشد که میخواست به تبعیت از کشوری با پرچم سرخ، ایران را از بحران بعد از جنگ، خارج کند.
دوره پنجم؛ سالهای دولت اصلاحات
دفاع از آنچه شد؛ آنچه کرد
شرایط برای هاشمی بعد از تحویل ریاستجمهوری، شرایط خوبی نبود. حالا او با انبوهی از منتقدان مواجه بود. راستهای سنتی که در دوره هاشمی لااقل سیاستهای اقتصادیشان تحتالشعاع نگاه نئولیبرالیستی هاشمی قرار گرفته بود، حالا راحتتر نقد میکردندش. از دیگر سو هم چپها با تکیه بر قدرت تازه به دست آمدهشان، هاشمی را به رگباری از انتقادات میبستند. قدرت هاشمی روز به روز کمتر میشد. برادرش معاون اجرایی رییسجمهوری جدید بود اما سردار آن روزها، تبدیل شده بود به شاه اینروزها. حالا مردم به دنبال انتقام از هاشمی بودند. برای مردی که روزگاری همه چیزش را داده بود تا اوضاع کشور را سامان دهد، شاید این روزها، بدترین روزهای تاریخ باشد. هاشمی در این دوران تنها یک کار کرد؛ دفاع از دوره خودش. او با کمک اندک افرادی که همچنان معتقد بودند بهترین سیاست اقتصادی در آن دوران سیاست اکبر هاشمی بهرمانی رفسنجانی بوده، به نشر اقداماتاش در دوره ریاستجمهوری پرداخت. رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در این شرایط بیشتر از هی چیز به یک اتفاق میاندیشید. اینکه برای ماندن در دنیای تصمیمگیریهای سیاسی انقلاب باید چهرهای مردمی از خود به نمایش گذاشت اما سال ۷۸ برای او سالی بود که دور شدن مردم از خود را با پوست و گوشت و استخوان باور کرد. وقتی به سختی به عنوان آخرین نفر تهران وارد محلس شد و شاید همین اتفاق هم او را تشویق کرد تا پیش از مراسم تحلیف، استعفا کند. حالا، کار دست چپگرایانی بود که روزگاری زیادی بر هاشمی تاخته بودند و هنوز هم ادامه میدادند؛ اما دیری نپایید که بسیاری از سیاستهای اقتصادی هاشمی، بار دیگر در کشور حاکم شد. سردار دیروز و شاه امروز، عملاْ جز در مجمع تشخیص مصلحت نظام، جایی برای عرض اندام سیاسی و اقتصادی نداشت، اما آنچه کاشته بود، حالا بارور میشد. دولت اصلاحات کم کم به پایان دورهاش نزدیک میشد اما هاشمی همچنان تنها یک کارویژه برای خود متصور بود. دفاع.
دوره ششم؛ سالهای دولت احمدینژاد
بازگشت سردار؛ همدلی مردم
سال ۸۴ فرا رسید. خیابانها دوباره شور انتخابات به خود گرفت. در بین تمام کاندیداها نام هاشمی رفسنجانی، مصطفی معین و مهدی کروبی بیشتر از سایرین بر قامت رییسجمهوری شدن مینشست. اما در دور اول اتفاق، جور دیگری رقم خورد. هاشمی رفسنجانی ۶ میلیون و ۲۱۱ هزار رای آورد تا اول شود و محمود احمدینژاد ۵ میلیون و ۷۱۱ هزار رای آورد تا بعد از او در جایگاه دوم بنشیند. هیچ کدام از آنها آنقدر رای نداشتند که پیروز انتخابات شوند. رای مردم دوباره مهم شد. اینبار اما بازی به نفع هاشمی نچرخید. احمدینژاد ۱۷ میلیون و ۲۸۴ هزار رای آورد تا در مقابل هاشمی با ۱۰ میلیون و ۴۶ هزار رای، برنده میدان باشد. مردم به هاشمی آشنا نه گفتند و احمدینژاد غریبه را پذیرفتند تا بار دیگر نشان دهند هاشمی برایشان مقبول نیست. همان زمان، خیلیها بر این باور بودند که ثروت هاشمی کار دستاش داد. البته بودند افرادی که کارنامه او را عاملی برای شکستاش عنوان میکردند. هر چه بود در این زمان، اکبر هاشمی تبدیل شد به مردی که چهره سیاسیاش بیشتر به کارش میآمد تا چهره اقتصادی. چهرهای که در جریان انتخابات ۸۸ باعث شد عالیجناب پیشین، دوباره در سیاست جایگاه گذشتهاش را پیدا کند. در این دوره، هاشمی کار چندانی با اقتصاد نداشت؛ اما تا توانست شرایط را فراهم کرد تا برای آینده تیم درست و قابل اعتمادی بچیند که به واسطه آن سیاستهای اقتصادی مدنظرش اجرایی شود. البته نباید از این موضوع هم غافل ماند که آنچه محمود احمدینژاد و تیم اقتصادیاش انجام دادند که ثمرهاش هنوز به عنوان شری برای کشور به حساب میآید، هاشمی را برای رسیدن به آنچه انتظارش را میکشید کمک کرد.
دوره ششم؛ سالهای پایانی عمر
هاشمی در نمای نزدیک؛ روحانی تاثیرگذار
انتخابات ۹۲ بار دیگر صحنهای بود برای آزمون هاشمی. حالا خیلی از آنهایی که هشت سال قبل، گلو پاره میکردند تا هاشمی رای نیاورد در مقابل وزارت کشور ایستادند و فریاد درود بر هاشمی سر دادند. هاشمی احساس تکلیف کرد و آمد؛ شورای نگهبان اما بر اساس همین احساس، او را رد کرد. اما این رد صلاحیت، آغازی بود برای روشن شدن چهرهای که بیشترین شباهت را به هاشمی داشت. حسن روحانی در شرایطی پا جای پای مردی که حالا همه به او لقب «آیتالله» داده بودند گذاشت که به اعتقاد بسیاری از تفسیرگران سیاسی بهترین گزینه جایگزین هاشمی رفسنجانی بود. حالا، او روی کار آمده بود تا شرایط به گونهای رقم بخورد که همه انتظار بازگشت سیاستهای هاشمی در اقتصاد و سیاست را بکشند. اتفاقی که با انتخابهای روحانی برای وزارتخانههای محوری به روشنی مشخص شد. رییس جمهوری دولت یازدهم ایران افرادی را انتخاب کرد که بیشترشان همانهایی بودند که سالها پیش، هاشمی تربیتشان کرده بود. همان تکنوکراتهایی که بازی اقتصاد را با موافقان و مخالفان بسیار، به پایان رسانده بودند. همانهایی که هاشمی را مردی میدانستند که میتوانست و میتواند اقتصاد ایران را نجات دهد. روحانی که روی کار آمد، انگار هاشمی بر مسند قدرت نشسته است. بازیابی قدرتی که از سال ۸۸ پشتوانه بیشتری هم پیدا کرده بود. حالا زمان آن بود که راهنماییها و مشاورههای هاشمی بار دیگر به کار دولت بیاید. دولت هم از این اتفاق استقبال میکرد. هاشمی، هر روز تاثیرگذارتر از دیروز میشد و این نشان از بازگشت دوباره او به عرصه توجهات داشت. همین هم باعث شد تا در انتخابات مجلس خبرگان رهبری، همین مردمی که روزگاری به او رای ندارند تا با اقتدار به مجلس برود، به او رای دادند تا با اختلاف به خبرگان برود. هاشمی در این دوره، سیاستهای حمایتی خود را روز به روز افزایش داد تا آنکه بسیاری دوباره تلاش کنند شبیه روزهایی که او را دشمن اصلی خود میدانستند به دشمنی بیشتر با او بپردازند و آنهایی که او را ناجی اقتصاد کشور بعد از جنگ میخواندند، سیاستهایش را تنها راه خروج از بحران ناشی از انقلاب. در چنین شرایطی بود که شاید هیچ کسی تصورش را هم نمیکرد که روزی برسد که هاشمی نباشد. اما اتفاق، افتاد. در یک چشم به هم زدن، مردی که تاریخ، روایتهای چندگانهای از او دارد، دار فانی را وداع گفت تا از او آیتاللهی بماند که در فراز و نشیبهای انقلاب، استخوان خرد کرد و اقتصاد این کشور، هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد. مردی برای روزهای عجیب انقلاب.