پاشنه آشیل ترامپ و جانسون آشکار شد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از شفقنا؛ فارین پالیسی نوشت: «درباره نوع واکنش و عکسالعمل کشورهای مختلف در قبال بحرانهای اجتماعی و نمونه متاخر آن بحران شیوع کرونا در ماههای اخیر بسیار گفته شده؛ و تحلیلگران بسیاری با مقایسه واکنش کشورها و رهبران مختلف دنیا در قبال کرونا به درسها و دستاوردهایی اشاره کردهاند که کرونا برای دنیای امروز به ارمغان آورده و باعث شده کارامدی و ناکارامدی بسیاری از شیوههای حکمرانی به بوته آزمایش و محک تجربه گذاشته شود.
این گزارش افزوده است: در این بین آنچه نباید به هیچ قیمتی فراموش شود این است که به نظر میرسد دیگر راهها و روشهای غیراخلاقی برخی از کشورها در دستکاری واقعیت و دادن آمارهای جعلی در زمینه موفقیتشان در مواجهه با بحرانهای پیرامون جواب نمیدهد و به عبارت بهتر این روش مواجهه با بحران به بنبست رسیده است. جیمز تزاب نویسنده فارینپالیسی این امر را «شکست پروژه دستکاری واقعیت» نامیده که اغلب توسط رهبرانِ پوپولیستِ غیردموکرات دموکراسیهایی مانند آمریکا، هند، برزیل و بریتانیا به کار گرفته شده و حالا این روشها در مواجهه با کرونا با شکست و سقوط روبرو شدهاند.
فارینپالیسی در توضیح این دستاورد بزرگ به جلسه ماه گذشته دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده اشاره میکند که با اینکه از طرفدارانش خواسته بود در این سخنرانی که قرار بود در آن واکنش خدمات بهداشت و درمان عمومی به همه گیری کووید ۱۹ به چالش کشیده شود، شرکت کنند، اما در کمال تعجب هیچ یک از طرفداران ترامپ در آن جلسه حاضر نشدند تا مشخص شود که چیزی در این میان در هم شکسته یا شروع به شکستن کرده است و آن هم چیزی نیست مگر سیاستگذاریهای واقعیت جایگزین یا به بیانی بهتر دستکاری واقعیت که باعث شده بود ترامپ و سایر پوپولیستهای غیرلیبرال در بسیاری از کشورهای آزاد در سالهای اخیر به قدرت برسند.
در ادامه مقاله فارینپالیسی آمده: از خیلی وقت پیش معلوم و مشخص شده بود که رهبران خودکامه با دستکاری واقعیت قدرتشان را حفظ میکنند. رهبرانی که از میان آنها و از مشهورترینشان میتوان به دونالد ترامپ، بوریس جانسون بریتانیایی، ژایر بولسونارو برزیلی و ناراندرا مودی هندی اشاره کرد که همه در سالهای اخیر با استفاده از واقعیتهای دستکاری شده به قدرت رسیدهاند. در حقیقت آنها نه بر پایه دروغ (که در جوامع دموکراتیک زود افشا میشود) بلکه بر اساس واقعیاتی که دستکاری شدهاند و برخی از وجوهش از نگاهها دور نگاه داشته شده مسیر موفقیت را پیمودهاند. در روند موفقیت آنها این سوال پیش آمده بود که آیا واقعیتی وجود دارد که بتواند بازی آنها را افشا کند؟ تحلیلگران بر این باور بودند که تنها واقعیات دردناک و وحشتناک به این درد میخورند، چیزهایی که چشم اندازی از بیماری و حتی مرگ پیش چشم مردم باز کند و قلب و روح آنها را تسخیر کند. حالا به نظر میرسد کرونا این وظیفه را بر عهده گرفته و دموکراسیهایی را که به دام افراد پوپولیست غیردموکرات افتادهاند، رسوا میکند.
نکته بسیار بسیار آموزندهای است که سه دموکراسی بزرگ دنیا، آمریکا، برزیل و بریتانیا، که توسط پوپولیستهای غیرلیبرال رهبری میشوند، در جدول تلفات و مرگ و میر کرونا مقام اول تا سوم را در جهان در اختیار دارند. دیگر دموکراسی بزرگی که در سالهای اخیر به آغوش رهبران غیردموکرات افتاده هند است که این کشور نیز با این که در جدول تلفات کرونا کمی از سه کشور بالا عقب مانده، اما آن نیز در بالای جدول است و در هفتههای اخیر نیز به سمت صدر جدول پیش رفته است. نکته آموزنده مهمتر اینجاست که به نحو طعنهآمیزی رهبران این کشورها در ابتدای شیوع کرونا سعی داشتند بیماری را کماهمیت جلوه دهند و حتی برخی مانند رئیسجمهور برزیل به کلی آن را کتمان میکردند.
فارینپالیسی در ادامه با اشاره به نادیده گرفتن و کتمان کرونا از سوی این رهبران پوپولیست به دیگر مسایل مهم دنیای این روزها اشاره دارد که باز هم با بیتوجهی و انکار این رهبران مواجه شدهاند. مثلا تغییرات اقلیمی و گرمایش جهانی، که تمام نشانههای آشکار و نهان حیرتانگیزش توسط این پوپولیستها انکار شده، اما این انکار تاثیری در حفظ قدرت آنها نداشته، شاید به این دلیل که طرفداران چنین سیاستمدارانی از جنس کسانی نیستند که اهمیتی برای تغییرات اقلیمی قایل باشند و این مسایل را به عنوان فجایع شخصی قلمداد کنند. نویسنده یادداشت البته با یادآوری اینکه «کرونا نیز در ابتدا چنین شرایطی داشت» مینویسد که «اما کرونا دنیا را وارد مرحله جدیدی کرد که باعث شد این بیماری همهگیر کشورهایی را که آن را انکار کرده یا برای مقابله با آن آمادگی نداشتند، تنبیه کرده و مجبور به پرداخت هزینه سنگینی بکند.
به هر حال آن رفتارهای آغازین و نادیده انگاشتن و انکار کردن بیماری رابطه معناداری میتواند با تعداد تلفات و مرگ و میرها داشته باشد و مردم (که طرفداران پوپولیستها هم در میان همین مردم حضور دارند) وقتی ببینند در کشور آنها و تحت رهبری سیاستمدار محبوبشان چه میزان مردم در اثر بیماری همهگیر از دست رفتهاند و در کشورهایی که واکنش بههنگام داشتهاند چه قدر؛ بعید نیست گزینههایی مانند ناکامی دولت و مسایلی مانند آن را نیز از ذهن بگذرانند و شاید برای دورههای بعدی انتخابات فکرهای دیگری هم بکنند. اتفاقی که پیامدهایش در چند ماه گذشته آشکارا رخ داده و رهبران و احزاب پوپولیستی شاهد کاهش شدید محبوبیت خود شدهاند. موضوعی که نشانههایش را میتوان در عقب ماندن ترامپ از بایدن در نظرسنجیهای انتخاباتی دید- که بسیار به این امر وابسته بوده، گرچه نمیتوان کتمان کرد که کشته شدن جورج فلوید هم در این امر بیتاثیر نبوده است. این امر در مورد بوریس جانسون هم رخ داده- که در چند ماه اخیر به شدت محبوبیت خود را از دست داده است. محبوبیت بولسونارو هم از آغاز سال جاری میلادی تا کنون کم شده است. این کاهش محبوبیت را نیویورک تایمز در شمارههای اخیر با عدد و رقم و با جداولی به صورت ملموس و محسوس توضیح داده است.
نویسنده فارینپالیسی در ادامه موضوع را به دیگر رهبران پوپولیست از جمله احزاب بزرگ جناح راستی اروپایی تعمیم داده و مینویسد کرونا باعث باز شدن دست اغلب آنها شده و به خصوص راستیها را که در سالهای اخیر با موج بیگانهستیزی و مهاجرهراسی و البته تاکید بر تهدیدهای اتحادیه اروپا برای استقلال کشورهایشان به محبوبیت رسیده بودند، دوباره سر جای اولشان بازگردانده. چنان که نتایج یک نظرسنجی اخیر نشان میدهد حزب آلترناتیوی برای آلمان در حال حاضر تنها از سوی تنها ۹ درصد از مردم این کشور حمایت میشود، که کمترین میزان حمایت در دو سال و نیم اخیر است. راستهای افراطی سوئد هم که پیش از کرونا از محبوبیتی کمابیش مشابه حزب حاکم دموکراتهای سوسیال بهره میبرد، در حال حاضر به شدت از اقبال مردمش فاصله گرفته است.
البته نظرسنجی همیشه هم صادق نیست و تنها فکر و نظر زمان نظرسنجی را واگو میکند و گاه در فاصله چند روز ممکن است با تغییراتی وسیع روبرو شود. پس اصلا بعید نیست که چند ماه دیگر ترامپ بتواند بایدن را در انتخابات شکست دهد. مودی و بولسونارو هم هنوز از حمایت اکثریت مردمانشان برخوردارند. به هر حال تجربه و تاریخ نشان میدهد که کاریزمای رهبران پوپولیست بسیاری از مواقع آنها را از تاوان اشتباهاتشان نجات میدهد. اما حداقل کارکردی که کرونا برای جوامع بشری داشته این بوده که نشان داده و ثابت کرده عوامفریبی میتواند خیلی جاها کشورها را دچار حاشیه کرده و از پاسخگویی مناسب به مشکلات بازدارد. یعنی برخلاف ترسهای فیلسوفی چون افلاطون دموکراسی اگر هم میتواند به ظهور رئیسجمهوری چون ترامپ بینجامد، اما در ذات خود این توانایی را هم دارد که خود را درمان کرده و اعتبار خود را حفظ کند.