از تب طلا تا تب بورس/ بیشتر چه طبقه ای وارد بورس شدند؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، محسن سلگی نوشت:
ایده اصلی من این است که رفتار بورسی اخیر مردم مبتنی بر عقلانیت نیست. اگرچه رفتارشان مبتنی بر سود است اما پشتوانه عقلانی ندارد و حتی سودخواهی هیجانی در این ماجرا، همراه با محاسبه دقیق یا سود-زیان سنجیده نیست. شرط محاسبه دقیق، لحاظ کردن تمامی جوانب و حالات سود و زیان است.
سخن من به بیان دیگر این است که رویای یک شبه پولدار شدن و برخی انگیزه های روانی دیگر محرک هجوم مردم به بورس است نه رویکردی عقلانی و علمی.
انگیزه های فرعی دیگر را می توان مواردی از قبیل زیان صفر(نظریه بازی) دانست؛ بنا بر زیان صفر، دیگر از ریسک پذیری بهعنوان شرط اقتصادی عقلانی خبر چندانی نیست.
در این مطلب نشان می دهیم که رفتار هیجانی مردم ایران در مورد بورس و هجوم آوردنشان به آن در دنیا هم اتفاق افتاد و اتفاق می افتد. در ماجرای غارت فروشگاه ها در غرب به ویژه جاروکردن قفسه های دستمال توالت شاهد رفتار غیرعقلانی و هیجانی شهروندان بوده ایم.
گفته می شود بورس فرهنگ ریسک پذیری را بهعنوان محرکی در اقتصادهای پیشرفته را ایجاد می کند. تردیدی نیست بورس بر بانک آن هم نسخه فعلی بانک در ایران ترجیح دارد. حساب کردن روی سپرده بانکی سوای فرهنگ ربوی غلط، افراد را به بیکاری و رکود و یکجانشستن ترغیب می کند. در مقابل، بورس در شکل عقلانی و منظم اش، افراد را به عقلانیت دعوت می کند. از چه طریقی این دعوت صورت می گیرد؟ از این طریق که افراد مدام در حال محاسبه سود و زیان هستند و قطعا این بر بانک ما که سودی معین و قطعی می دهد برتری دارد؛ بهویژه این که قاعدتاً سرمایه گذاری در بورس باید به تولید منجر شود. البته در این مورد هم بورس ممکن است بدل به قیفی برای بلعیدن سرمایه توسط بانک ها شود.
سرمایه گذاری در بورس به این معنا که افراد خانه نشین شده و پای گوشی های هوشمندشان کار کنند، با فرهنگ تولید و رونق تولید چندان سازگار نیست. بنابراین بورس ذاتاً خوب است و این که افراد زیادی در بورس باشند لزوماً بد نیست. اما این که مردم به بورس هجوم بیاورند و همه بخواهند در بورس باشند هرگز به درستی و مزیت کار مولد و مستقیم نیست. هجوم مردم و دولت به بورس بدون سنجیدن جوانب فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و روان شناسی بوده است. به ویژه دولت در این باره شتابزده و غیرعقلانی(شرط عقلانی بودن دولت در جمهوری اسلامی، ملاحظه تمام وجوه و نه صرفاً وجه نقد است) عمل کرد. مردم هم همسو با دولت این شتابزدگی را تشدید کرده اند. بورس با تمام بدی هایش از انبارکردن دلار و طلا بهتر است اما به راستی این نحو ورود مردم و این سیل خروشان هیجان زده شما را به شک وانداشته است؟
نه تنها مبتنی بر عقل و اسلام، که بر مبنای «نظریه بازی ها» در علم اقتصاد هم می توان بر هجوم مردم به بورس و این ادعا که بورس در این شرایط هم مردم را ریسک پذیر و در نتیجه عقلانی می کند، تردید وارد کرد. شما چند نفر را می شناسید که با علم به احتمال زیان وارد بورس شده باشند؟ اگر این احتمال را تعداد زیادی در نظر می گرفتند، شاهد این هجوم سرسام آور نبودیم. پس مردم فکر می کنند سودشان در بورس قطعی و حتی گزاف است و با این فرض وارد آن شده اند. بعدها هم اگر زمین بخورند شروع می کنند به انتقادات ناروا و روا علیه دولت اعتدال و جاهای دیگر غیر از خودشان.
بر اساس نظریه بازی ها، مردم تمایل دارند به جای کار جدی و ریسک واقعی که زحمت زیادی هم دارد، کاری بی خطر و ساده را انجام دهند؛ کاری که گمان میکنند هزینه اش صفر است. در نظریه بازی ها به این «خطای ریسک صفر» گفته می شود.
* از تب طلا تا تب بورس
برای شما شاید این روزها زیاد پیش می آید که از جانب یک دوست، برای پیوستن به بورس تشویق شوید. این پدیده کمکم جای روبوسی را گرفته است: بوسه بر بورس. مهاجرت فرارگونه مردم به بورس شبیه رویای مردم اروپا و حتی شیلی و مکزیک و ...پس از کشف طلا در کالیفرنیای امریکا است؛ آن زمان هم بسیاری دیگران را تشویق به مهاجرت می کردند و وعده بهشت زمینی می دادند؛ رویای یکشبه پولدار شدن وتحقق طلای الدورادوی اروپا* اما در امریکا !خیلی ها را از راه زمین و دریا روانه کالیفرنیا کرد و جمعیت این شهر در نیمه قورن نوزدهم میلادی در مدت کوتاهی دوبرابر شد. این ماجرا به «تب طلا» معروف شد. شاید یاد فیلم «جویندگان طلا» افتادید که بارها پخش شده است. امروز هم بسیاری آشنایان و دوستان به ما زنگ می زنند که به سرزمین بورس برویم...
بیشتر چه طبقه ای وارد بورس شدند؟
مشاهدات نگارنده می گوید ورود مردم به بورس، بیشتر ورود مردمی از نظر مالی متوسط و متوسط به پایین بوده است. کسانی که توان خرید زمین و مسکن که استغفرالله، حتی چندان توان خرید دلار و طلا ندارند، به بورس هجوم آورده اند. در اینجا مطابق نظریه مطرح شده در کتاب «روانشناسیِ بیماری های همه گیر» می توان گفت ذهن افراد با توجه به «نماد امنیت» عمل می کند. بر اساس نماد امنیت بود که مردم در غرب بعد از کرونا(کوئید 19) دستمال توالت ها را غارت کردند. دستمال توالت کالایی قابل خرید برای همه و نماد امنیت در برابر ویروس بود. بورس هم گویا تنها جایی است که این روزها بیشتر مردم می توانند به سودکردن در آن و امنیت داشتن نسبی اش امیدوار باشند. ضمن اینکه مانوردادن در آن لزوما سرمایه زیادی نمی خواهد و این چنین می تواند نماد امنیت و فعالیت و حتی موفقیت برای مردم باشد. آن ها دنبال جایی هستند که در احساس سود و حتی بعضاً فرصت تحریم ها! بهره مند شوند.
مردم در این شرایط(هر جا می گویم مردم، منظورم همه مردم نیست) با سرمایه محدود تلاش می کنند بر زندگی شان و آینده مسلط شوند. تا اینجای کار روشن است که دست کم نمی توان قاطعانه گفت بورس مردم را ریسک پذیر یا عقلانی می کند. بلکه ابن بورس معقول و منظم و در شرایط قابل درک است که مردم را عقلانی و محاسبه پذیر و ریسک پذیر می کند.
باز هم کرونا!
شاید کرونا هم در این میان بی اثر نبوده است. اگرچه رونق بورس قبل از کرونا شروع شده بود. وقتی بازار واقعی جای خطرناکی برای حضور می شود و کرونا مدام قربانی می گیرد، کسب و کارهای اینترنتی و امثال بورس روی بورس می افتند؛ خانه خودت نشستی و لم دادی و بوسه بر بوس می زنی. بهتر از این مگر می شود؟ آیا این مضمونی نیست که این روزها بسیاری از ما را از تخصص ها و توانایی های اصلی مان هم دلسرد کرده است؟ یکی خبرنگاری نمی کند یا آن را در درجه دوم اهمیت می گذارد، چون بیشتر هیجان و تمرکزش سر بورس می رود. یکی دیگر تمایلی ندارد کرکره مغازه اش را بالا بزند و اجاره سنگین بدهد، در صورتی که او باطناً یک کاسب مشتریجذبکن است. سود اینترنتی در کنار خطر جانی حضور فیزیکی در بازار که محصول شیوع کرونا است، در حال خفه کردن بازار به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی بعد از خانواده و تعلیم و تربیت است.
به یکی از دوستانم زنگ زدم گفتم بیا یک مقاله بنویس که هم فعالیت و مطالعه مفیدی کرده باشی، هم رزومه ات غنی شود و هم پولی دستت را بگیرد. او آمیخته به شوخی گفت: «من مشغول بورس هستم و وقت این کارهای مبتذل را ندارم!». من هم به چاشنی شوخی گفتم که تو اشتباهی به فرهنگ آمدی و خدا را شکر به اصالت خودت برگشتی. البته فروید بیچاره شاید راست گفت که نیمی از شوخی ها جدی است! یا شوخی ها، نیمی جدی هستند. نکته مربوط به ایده اصلی مطلب(بورس فعلی افراد را عقلانی نمی کند و حاصل رویکرد عقلانی نیست) آن است که خانه نشینی افراد، بازار به عنوان محل اصلی تعامل و جایی که افراد آنجا زندگی را می آموختند، تضعیف می کند. در بازار جوان تر ها از بازاری های قدیمی تر حتی درس های حکیمانه می گرفتند. دیگر اینکه هجوم افرادی که تخصصی در بورس ندارند و یا کار اصلی و جوهری شان چیز دیگری است، یک تهدید برای تقسیم کار موفق و متناسب به عنوان شراط اقتصاد عقلانی محسوب می شود. همواره نظمی صنف یا تقسیم کار یکی از مهمترین پایه های نظم اجتماعی در طول دوران تاریخی(تا 5هزارسال پیش) به ویژه دوران جدید بوده است. باید گفت رویکرد فعلی مردم و دولت به بورس به ناعقلانی شدن جامعه می انجامد نه عقلانی شدن آن.
از سیب زمینی تا بورس!
چه هجوم مردم ما به بورس و چه هجوم مردم در غرب به دستمال توالت همراه با سیاست های تشویقی بوده است؛ در ایران تشویق مستقیم و در غرب، تشویق غیرمستقیم. اما نوعی دیگر از رفتار غیرعقلانی در اقتصاد وجود دارد که تحت عنوان «تشویق معکوس» اتفاق می افتد.
اما ریشه این تعبیر کجاست؟ ماجرای تولد این تعبیر آن است که آنتوان آگوستین-داروساز فرانسوی- طی جنگ پروس و فرانسه دستگیر و به زندان افتاد. این همنامِ اگوستین قدیس طی زمانی که در زندان بود به ارزش غذایی سیب زمینی پی برد. وقتی آزاد شد، سیب زمینی همراه او به فرانسه مهاجرت کرد. یععنی راستش را بخواهید سیب زمینی را از آلمان به فرانسه آورد. اول همه مردم آن را خوراک فقیرها و بدبخت ها می دانستند و برای همین به سیب زمینی بی مهری می کردند. تا این که اگوستین دور مزرعه اش را سیم خاردار کشید و به مردم اعلام کرد نه تنها سیب زمینی هایش را نمی فروشد بلکه به کسانی که به مزرعه اش نزدیک شوند شلیک می کند. همین شد که مردم حتی به دزدی از مزرعه او اقدام کردند و باغدارها هم کشت سیب زمینی را در دستور کار قرار دادند. از آن زمان به این تکنیک «تشویق معکوس» گفته می شود.
حالا محض رضای خدا این مطلب باعث نشود برخی از مخاطبان عزیز به بورس هجوم بیاورند. از شوخی گذشته، اگر بورس می روید، امیداوریم سود سرشار نصیب تان شود اما در عین حال بدانید که امکان زیان هم وجود دارد. این آمادگی اولاً مانع از بلندپروازی و نوعی قمار بر سر سرمایه یا سر مایه می شود و ثانیاً انتظار ما از بورس را معقول ساخته و ما را در برابر زیان قوی می کند. بنا نیست کسی دچار افسردگی شود یا پایه های خانواده ای بعد از زیان سست شود.
پینوشت:
* الدورادودر اصل به معنای شخص زرین است و بعدها به شهر گمشده طلا اطلاق شد. کاشفان اسپانیایی و دیگر کاشفان اروپایی در پی آن افتادند. در آغاز این سر والتر رالی بود که در سال 1959 از شهری طلایی و گمشده خبر داد. صحت این ادعا در اثر جست و جوی الکساندر هومبولت در امریکای لاتین(میان سالهای 1799 تا 1804) رد شد.