پاسخ عجیب روزنامه حامی رئیسی به این پرسش که چرا در ناآرامی های فرانسه یک نفر کشته شد و در ایران، تعداد زیاد؛ همه اش تقصیر سلبریتیها بود؟
به گزارش اقتصادنیوز روزنامه جوان نوشت: خشونت در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ ایران و فرانسه شباهت زیادی دارد. هزاران خودرو و ساختمان در فرانسه نابود و صدها مغازه غارت شد. آیا این به کشتهشدن یک نوجوان مرتبط است؟ بین کشته شدن یک نفر و غارت چه رابطهای وجود دارد؟ باز به تبعیض و فقر و فاصله طبقاتی میرسیم که گریبانگیر غرب است، اما نمای بیرونی خود را در حد مدینه فاضله رتوش نمودهاند و باور کاذبی را برای این سوی جهان مخابره میکنند که البته این هنر رسانهای آنهاست.
اما سه تفاوت عمده بین اغتشاشات در ایران و فرانسه وجود دارد؛ اول نقش اپوزیسیون و هجمه رسانهای آنان و غرب، و دوم تلفات انسانی (کشته). گرچه در شورش جلیقهزردهای فرانسه ۲۲ نفر کشته شدند، اما در حوادث اخیر گزارشی در اینباره وجود ندارد. برخی معتقدند نبود یا کمبود تلفات انسانی در فرانسه به آموزشدیدگی پلیس مرتبط است. آنان حرفهای عمل میکنند که دستگیری و مجروحیت زیاد، اما کشته نیست. نمیخواهیم بگوییم پلیس ما حرفه ایتر از پلیس فرانسه است و شاید هم نباشد، اما حوادث ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ نشان میدهد که تلفات انسانی در ایران از عامل مهمی نشئت میگیرد و اینجاست که نبود اپوزیسیون در فرانسه و وجود و یارگیری آن در ایران رخنمایی میکند.
اپوزیسیون وابسته به گروههای برانداز در ایران اندک است، اما کافی است یک یا دونفر آموزش دیده و برنامهریز وارد تجمعی شوند و از جهت نوع شعار و مسیر حرکت، جمعیت را منحرف سازند. انحراف در مسیر، پدیدهای عجیب در ایران است که راز تلفات انسانی در آن نهفته است.
هدایت جوانان به سمت مراکز نظامی-انتظامی عامل اصلی تلفات انسانی در ایران است. در سال ۱۳۸۸ بیش از ۲۵ نفر در مقابل بسیج محمدعلی جناح و مسجد لولاگر کشته شدند که دنبال دستیابی به سلاح بودند. در ۹۶ عمده افراد در جلوی کلانتری کشته شدند. در سال ۱۳۹۸ به ۱۰۵ کلانتری و بسیج و سپاه حمله شد و در سال ۱۴۰۱ به جز شهرهای شمال غرب که بعضاً درگیری مسلحانه بود، باز عمده افراد در مقابل سپاه (مازندران) یا کلانتری (زاهدان) کشته شدند؛ بنابراین متغیری که اغتشاشات در ایران و فرانسه را متمایز میسازد، جهتدهی اپوزیسیون و هجوم به محل نگهداری سلاح است که موجب تلفات است.
در ایران راهبرد کشتهسازی برای تهییج بیشتر نیز برنامه است. به همین دلیل حواشیای که امروز در صفحات حوادث روزنامه و خبرگزاریها میبینیم در ایام اغتشاش در کانتکس کشتهسازی آورده میشد که میتوان به امثال نیکا شاهکرمی، سارینا اسماعیلزاده و دختر اردبیلی اشاره کرد.
تفاوت سوم نقش تهییجکنندگی و معرکهگیری سلبریتیها در ایران است که دوگانه مردم و حاکمیت میسازند و خود را جایابی میکنند.
در فرانسه سلبریتیها عمدتا آرامساز و توصیهکننده به حفظ اموال عمومی بودند؛ بنابراین عمده ماهیت اغتشاش مشابه است، اما ادراکی که ساخته میشود ایران را یک استثنا معرفی میکند و این مأموریت اپوزیسیون و غرب درباره حوادث ایران است. محیط پرچمدار دموکراسی غرب (فرانسه) نشان میدهد که آنان چیزی متمایز از ایران ندارند الا تصویری که از ما ساخته میشود و از آنها ساخته نمیشود. دخالتی که آنان در امور ما میکنند و ما نمیکنیم. اکنون میتوان گفت جامعهشناسان فرانسوی و ایرانی میتوانند اتاقفکر مشترک برگزار کنند و مشترکات حوادث را بهرغم تفاوت ماهوی در ماهیت حکومت و فرهنگ و اجتماع، بررسی نمایند.