حلقه مفقوده استفاده از ابزارهای دیجیتالی در مطالعات شهری
4 جوان خوش ذوق و کاربلد(سارا سلجوقی، رعنا صفاری، سارا کلانتری و آرش سهرابی) در سال 97 دور هم جمع شدند و شرکتی به نام وضعیت صفر رو پایه گذاری کردند. زمینه اصلی کار آنها مربوط به شهر و شبکه هست. وضعیت صفریها همزمان بر دو موضوع متمرکز هستند تولید ابزار تحلیلــی با اســتفاده از دادههای پویــا و همچنین استفاده از این ابزارها و نقشههای پویا، برای تحلیل پیچیدگی شهری امروز.
با توجه به چالشهایی که انطباق ناحیه نوآوری با نواحی شهری دارند، وضیعت صفرها به دنبال این هستند تا این چالشها را به حداقل برسانند.
اولین سوال ما این است که چه تفاوتی بین نواحی نوآوری با بقیه مناطق شهر وجود دارد؟
لازم است کمی به عقب برگردیم و ببینیم که چه شد به اینجا رسیدیم و چرا «محدودههای نوآوری» به عنوان یک موضوع در ادبیات دانشمحور جهان مطرح شد. آنچه این روزها میشنویم درمورد نسلهای سوم و چهارم دانشگاهها، فصلهای جدیدی از همان قصهی توسعه است. نسل اول دانشگاه، نسلی بوده که توجه و تمرکزش صرفا بر آموزش بوده است. آموزشی که از آن حرف میزنیم به 1088 میلادی برمیگردد با دانشگاه بولونیا و سیستم اسکولاستیکی کلاسیک؛ آموزشی که صرفا هدف و منزلگاهش کشف حقیقت بوده است و محتوای آن نیز عمدتا مطالبی بوده که از سوی کلیسا یا نظام حاکمیتایدئولوژیک آن زمان «حقیقت» محسوب میشده. در بزنگاه رونسانس و زمانی که خردورزی انسان اهمیت بیشتری پیدا کرد، کم کم با نسل دوم دانشگاه مواجه میشویم؛ دانشگاهی که در آن دانشجو، به جای آنکه صرفا پذیرنده مطالبی جهتدادهشده باشد، خود نیز نقشی جستجوگر دارد. از اولین نمونههای نسل دوم دانشگاه، میتوان به دانشگاه همبویت آلمان اشاره کرد. علوم طبیعی، شیمی و بیولوژی از موضوعات اصلی آموزش و پژوهش در این نسل بوده است. از قرن هفده به بعد که درهای توسعه یکی پس ار دیگری بر پاشنهی صنعتیسازی میچرخند و همپای نسل دوم ماشین، فرآیند تولید، سرعت و شتاب بیشتری میگیرد، مسئلهی پژوهش در نظام آموزش دانشگاهی نیازمند این میشود که توسط بازار»ارزشگذاری» شود. بدین معنا که در رقابت سرعت و تولید انبوه در مقیاس جهانی، پژوهش دانشگاهی میباید همراستا با نیازها وخواستههای بازار – بخوانید تولید صنعتی- جهت مند شود. بازاری که دارد به شدت چرخههای صنعتی شدن را میچرخاند؛ بازار تولید انبوه، بازار صنایع سنگین، بازار انرژی ومانند اینها. این زمانی است که نسل سوم دانشگاهی با سردمداری دانشگاه کمبریج در انگلستان پدید میآید. تکنوکراسیِ مبتنی بر تولید و سرمایه، دانشگاه را به سمت تخصصیسازی و هدفمندسازی پژوهش میبرد. از اواخر قرن نوزده و نیمهی اول قرن بیستم و خصوصا جنگ دوم، به دوران عطف محاسبات و کمیات میرسیم که در نیمهی دوم قرن بیستم با به وجود آمدن «شبکه»، ما را به روزگار « دادهسالاری « سوق میدهد. با ظهور شبکه، شکل دیگری از نیاز به وجود میآید: فرآیندِ یک سویهی «نیاز از بازار و پاسخ از دانشگاه» باید تبدیل به یک چرخهی پویا شود که در آن دانشگاه صرفا پاسخ دهندهی نیازهای بازار نباشد؛ دانشگاه تولید کنندهی نیازهای جدید برای بازار باشد و اینجا است که «نوآوری»، هم در تولیدِ راهحل و هم در تولیدِ «سوال» اهمیت مییابد. به بیان دیگر، گفتمانِ دوسویه میان دانشگاه و بازار مطرح میشود و به دنبال آن، شکل استقرار و سازمانیافتگیِ کالبدی و عملکردیِ دانشگاه، دیگر از شکل «نهاد آموزشی» کلاسیک در آمده و نیازمند یک همزیستی حرفهای خارج از محیطهای بستهی دانشگاهی میشود؛ یک همزیستیِ تولید و تقاضا، عرضه و پاسخ؛ یک همزیستی تجربهمحور، منعطف و تحولپذیر که «بقا» را ممکن میسازد: اکوسیستم یا زیستبوم؛ عبارتی که از علومطبیعی وام گرفته شده است.
زیستبومِ آموزش و نوآوری، مولد نسل چهارم دانشگاه است. یعنی افراد دانشگاهی دیگر فقط در دانشگاه نیستند؛ سرمایهگذارها، شتابدهندهها و توسعهدهندگان کسب و کار میآیند و در دانشگاه مستقر میشوند و افراد دانشگاهی میروند و در حوزههای سرمایهگذاری مستقر میشوند. فضای باز و شبکهمحور پدید میآید که در آن هم صاحب سرمایه، هم تولیدکننده و توزیع کننده، هم صاحب دانش و پژوهش و هم دانشجویان و اساتید در سطوح مختلف علمی در کنار هم حضور دارند. شاید بتوان سیلیکونولی را مشابه این مدل دانست و به صور کلی مدل دانشگاهها و مراکز تکنولوژی-آموزشی آمریکا. نکته بعدی این است که پرسشهایی که از این فرآیند همزیستی حاصل میشوند، دیگر تکخاستگاهی نیستند و تعاملی بینرشتهای شکل میگیرد. مجموعه اینها چیزی میشود که به آن «زیستبوم نوآوری» میگویند.
چرا نگاه برنامه ریزی شهری به این فضاها باید متفاوت باشد؟ آیا مثلا یک اکوسیستم نوآوری می تواند در هر منطقه از شهر شکل بگیرد؟ آیا لزومی دارد که فضای متفاوت شهری داشته باشد؟
نگاه متفاوت به نواحی نوآوری خود نتیجهی یک تفاوت رادیکال در کالبد و عملکرد این نواحی است. به این معنی که دیگر با یک محوطهی دانشگاهی مواجه نیستیم. دیگر با یک دانشگاه دربسته که به عنوان یک نقطه در شهر مشخص است مواجه نیستیم. بلکه با یک محدوده مواجه هستیم که هم در سطح و هم در حوزه تاثیرگذاری فعالیتهای جاری در آن، با دانشگاهِ کلاسیک فرق دارد. مهمترین دلیل این تفاوت را باید در خاصیت اصلی نواحی نوآوری است که همان «شبکهمندی» است جستجو کرد؛ خاصیتی که ذاتا با بستهبودن و مرزبندیهای سنتی دانشگاه همسو نیست.
در واقع در نسل اول و دوم ما با یک محفظهی بسته مواجه بودیم به اسم دانشگاه که در آن همهی اتفاقهای علمی، آموزشی و تحقیقاتی در جریان بود. ولی در نسل سوم و چهارم اتفاقی که افتاد این بود که بین دولت، دانشگاه و صنعت ارتباط ایجاد شد. کشور هلند در نظام آموزش دانشگاهی، از پیشگامان این نسل است. در نسل چهارم و پنجم دانشگاه، جامعه و اکولوژی هم مطرح میشوند. یعنی چرخهای بین دانشگاه، دولت، صنعت مردم. منابع طبیعی شکل میگیرد. درواقع در حضور مردم، این تبادل اطلاعات و علم اتفاق میافتد. برای همین ما نیاز داریم که فضاهایی داشته باشیم که فضاهای شهری تعاملی دانش باشند. محفظهی بستهی دانشگاه و پیرامونش، قدری باز شود. هم مردم از فضای دانشگاه استفاده کنند و هم دانشگاه در بافت شهری خودش را رها کند و فضاهای عمومی ایجاد شود که متاثر از گرانش حضور مردم و حضور دانشگاهیان و حضور صنعتپیشهها باشند. تفاوت این فضای شهری با دیگر بخشهای شهر این است که لزوما فقط بحث کافهنشینی و حرف زدن درمورد اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز نیست، اینجا تولید دانش هم میشود. هم مردم میفهمند که در کجای این فرآیند ایستادهاند و هم اینکه به عنوان بازار مصرف میتوانند نیازها را به دانشگاهیها منتقل کنند که ببینند به چه شکلی میتوانند آنها را بهینه کنند. به بیان دیگر، به دلیل نفوذپذیری کالبدی نواحینوآوری، این نواحی هم از جامعه تاثیر میگیرند و هم تاثیر میپذیرند. مردم از پتانسیلهای آنجا و آنها هم طبیعتا از پتانسیلهای مردم استفاده میکنند و این همپوشانی برای تکمیل فرآیند چندسویهی نوآوری بسیار بااهمیت است.
آیا در ادبیات جهانی، ضوابطی برای ساماندهی نواحی نوآوری وجود دارد؟
یکی از چالشهایی که ما از ابتدا با آن مواجه بودیم این بود که در طرح مسئله گفته شد «ناحیه» نوآوری شریف. برای اینکه کمی با ادبیات جهانی همبیان شویم، باید به گزارشی اشاره کنیم که در یکی دو سال اخیر توسط مرکز پژوهشهای شهرهای آینده در لندن به چاپ رسیده و مانند دستورالعملی کالبدی-عملکردی، خصوصیات محدودههای نوآوری را شرح داده است. نکتهی جالب توجه این است که عنوانی که این محدودههای نوآوری میگیرند بر اساس خصوصیاتی که دارا هستند تعیین میشوند و این یک نامگذاری سلیقهای نیست. مثلا اگر بخواهیم از ناحیهی نوآوری صحبت کنیم، باید در یک ناحیهی صنعتی یا پسا صنعتی مستقر شویم مثل جاده مخصوص کرج یا منطقه 18 و 21 که واحدهای صنعتی بیشتری متمرکز هستند. ولی زمانی که جنس آن شهریتر میشود، اسم آن را محلهینوآوری میگذارند. اگر در کنار دانشگاه باشیم، با پردیس نوآوری مواجه هستیم. اگر بین دو یا سه شهر را بخواهیم از این منظر ساماندهی کنیم، با «تونل» یا «مثلث» نوآوری مواجه هستیم. هرکدام از اینها هم ضوابط فیزیکی و استانداردهای ساماندهی متفاوتی دارند. برای همین در ادبیات جهانی نمیتوانیم بگوییم که با «ناحیهی نوآوری شریف» مواجه هستیم. مولفههای موثر در تعیین نوع و هویت جهانی این پدیده، به طور خلاصه، مساحت، ظرفیت کسب و کارهای مستقر، تعداد نیروی انسانی مشغول در کسب و کارها، فاصله از مرکز شهر، خصوصیات اکولوژیکی و عملکردی پیرامون محدوده و مانند اینها هستند.
مسئلهی فاصله از مرکز تجاری شهر یا همان (CBD) نیز بسیار مهم است. در مورد شهر تهران، میتوانیم متصور باشیم که قلب تپنده فعالیتهای اقتصادی شهر، همچنان محدوده تهران ناصری و پیرامون آن است.کوچکترین واحد نوآوری، «قطب نوآوری» است، یعنی ساختمانی که در کمتر از یک کیلومتر از CBD قرار گرفته و یک ساختمان منفرد است با کمتر از 50 شرکت مستقر. هرچه مساحت و فاصله از CBD بیشتر میشود با انواع دیگری مواجه میشویم. مثلا اگر محدودهای با کمتر از 5 کیلومتر از CBD، نزدیک یک ترمینال شهری داشته باشیم با حدود 300 شرکت مستقر و کمتر از 30 هکتار مساحت، با «محلهی نوآوری» سروکار داریم. به همین ترتیب اگر نزدیک به یک دانشگاه باشیم با کمتز از 25 کیلومتر از مرکز شهر و کمتر از 1000 شرکت و حداکثر 30 هکتار، «پردیس نوآوری» داریم. اگر بین 3 تا 10 کیلومتر از مرکز شهر باشیم با 300 تا 1500 شرکت در محدودهای صنعتی یا پساصنعتی با حدود 300 هکتار مساحت، با «ناحیهی نوآوری» مواجه هستیم. مدلهای بزرگتر هم هستند که در لبهی شهر یا خارج از شهر و یا در حدواصل بین دو یا سه شهر شکل میگیرند، مانند «پارک نوآوری» تونل یا کوریدور نوآوری، « منطقهی نوآوری» و مثلث نوآوری که پیشتر اشاره شد.
دقیقاً چیزی که شما می گویید برمبنای گونه های مختلف، نگاه ما هم از نظر شهری متفاوت می شود .
نگاهها تغییر میکند و نیازهایی که باید به آنها پاسخ دهیم از نظر کیفی و کمی، تغییر میکنند و در واقع بازخورد فضایی این حساسیت در نامگذاری، بایدهای و ملزومات برنامه فیزیکی و عملکردی را تعیین میکند. پیشبینی هزینه و درآمد، گردش مالی و همه اینها تغییر میکند. در مورد محدودهی نوآوری شریف، ما پتانسیل تعامل با محلهی طرشت را داریم. همچنین نزدیکی به پایانهی آزادی، نزدیکی به دانشگاه و وسعت محدوده که ما را با هیبریدی از محله، پردیس و ناحیه مواجه میکند.
نکته ای که در صحبت های همه شما عزیزان وجود داشت بحث مردم بود، خیلی وقت ها بحث بر سر این است که این فضاها به جریان زندگی مردم لطمه می زند و حتی ممکن است بافت شهری را خراب کند، در این مورد چه می توان گفت؟
در محدودهی نوآوری شریف مهمترین مسئله این است که با یک عرصه سکونتی با سابقهی قابل توجه تاریخی، به اسم روستای طرشت مواجه هستیم. یک بافت مسکونیِ عام و متاخر هم اطراف این عرصه را در بر گرفته است و میان بین این دو بافت، بیش از پنجاه باغ وجود دارد که کسب و کار محلی با سابقه تاریخی طرشت آنجا اتفاق میافتاده است. امروز البته تمام این باغها فعال نیستند. دانشگاه آمده و کنار آن شکل گرفته است. پیرامون دانشگاه در دهههای گذشته استارت آپها شکل گرفتند و دانشگاه خودش را توسعه داده و خوابگاه و برج فناوری ساخته است. چالش در مواجههی مبانی اجتماعی و مبانی اقتصادی است. اتفاقی که افتاده این است که در روستای طرشت مردم داشتند زندگیشان را میکردند و در باغ هم کارشان را میکردند. توسعهی صنعتی و اقتصادی شهر اتفاق افتاد و به دوره مدرن رسیدیم. به دوره مدرن که رسیدیم دیگر از آن باغها نسبت به کسب و کارهای جدید، پولی در نمیآمد. مردم میدیدند که دانشگاهی آمده و آنجا مستقر شده، اداراتی پیرامونش است، استارتآپهایی در دهههای بعد آنجا شکل گرفتند که کسب و کارشان از کسب و کار سنتی آنها ارزش افزوده بیشتری ایجاد میکند. باغهای آنها در خطر خارج شدن از چرخه توسعه و درآمدزایی قرار گرفتند. از طرف دیگر ضوابط شهری به آنها میگوید که شما در باغ هایتان نمیتوانید کاری کنید و من (مدیر شهری) میخواهم فضای سبز را نگه دارم و اکولوژی شهر برای من خیلی مهم است و هیچ اتفاق درآمدزایی در این باغها نمیتواند بیفتد. از آن طرف هم همزمان دارند میبینند بیگانگانی که به نسبت خودشان سبقه کمتری در این محله دارند، در اینجا مستقر شدهاند و درآمد بیشتری از استقرارشان در این محله کسب میکنند. این وضعیت مولد چالشی است چندسویه، که در آن بدنهی صلب ضوابط شهری، زمینهی اجتماعی و نفع اقتصادی مردم محدوده و دانشگاه، نقشآفرین هستند.
اگر قرار است ناحیه نوآوری در آنجا سامان پیدا کند و این استارتآپها مستقر شوند و جریانی از رونق اقتصادی اتفاق افتد، اهالی محلی نیز از نظر اقتصادی باید منتفع شوند. باید این آگاهسازی اتفاق بیفتد که توسعهی اقتصادی طرشت از جنس فروش زمین و تراکم نیست و نباید باشد. یعنی اینگونه نیست که هرچقدر ساخت و ساز بیشتری کنند بتوانند درآمد بیشتری داشته باشند، به ویژه اینکه اصلا نمیتوانند ساخت و ساز داشته باشند. یک رویکرد راهگشا میتواند این باشد که در عرصههای کسب و کارِ سابق، یعنی همان باغها و محدودهای اطراف آنها، فعالیتهایی وارد شوند با هویت سبز، که بتوانند برای باغها مزیت باشند. به بیان دیگر، فعالیتهایی وارد باغها شوند که با نوآوری در زمینهی انرژیهای سبز و پایداری اکولوژیک، اساسا نیاز به استقرار در فضاهای طبیعی را دارند و اینگونه نه ساخت و ساز خارج از ضابطهای صورت بگیرد و نه ماهیت نوآورانهی کسب و کارهای نوپا در قلب طرشت، تعارضی با هویت تاریخی-اکولوژیک آن داشته باشد. علاوه بر این به رونق اقتصادی صاحبان باغها نیز کمک شود.
دانشگاه صنعتی شریف یک نقش کلیدی در ناحیه نوآوری شریف دارد . برخی اوقات خیلی از نگاه ها این است که چه حرکتی در ناحیه نوآوری شریف باید انجام دهیم و چه حرکتی را نباید انجام دهیم . برای همین این سوال را می پرسم که تکلیف آن مسائل دانشگاه چیست و چه نقش آفرینی را در ناحیه نوآوری باید داشته باشد؛ ناحیه ای که حداقل اطرافش توسط شرکت های نوپا تا قدری شکل گرفته و خودش هم تا مدتی اصلا خبر نداشته است .
در کوتاه مدت و میان مدت لازم است که دانشگاه از تصدیگری برای توسعه کالبدی خودش رها شود و در عوض، و به تولیگری ادامه دهد. به بیان دیگر، فرآیندهای کالبدی موجود را با فعالیتهای نوآورانه همافزا کند. مثلا در داستان باغها میشود تعامل بین مالکان باغها و فعالان کسب و کار اتفاق افتد. دانشگاه باید هر دو گروه را تفهیم کند که شما از تعامل با یکدیگر در اینجا، آوردهی اقتصادی خواهید داشت و نه از تخریب و نوسازی. دیگر لازم نیست دانشگاه برود و باغ بخرد و کلاس آموزشی بسازد. حتی میتواند زمینهایی را که خریده و اتفاقی روی آنها نیفتاده است به شهر برگرداند یا آن را به فعالان حوزههای کسب و کار واگذار کند که بیایند و این کار را انجام دهند یا به عنوان تسهیمگر در اختیار NGOها قرار دهد که این اتفاقات بیفتد.
البته این را هم باید در نظر داشته باشیم که تحقق آنچه گفته شد، خود ممکن است یک اثر جانبی هم داشته باشد و آن هم این است که ممکن است در طولانی مدت با یک مهاجرت اجتنابناپذیر از ناحیه طرشت مواجه میشویم. بهبود شرایط اقتصادی و ارتباطات گستردهتری که میراثِ رسیده به نسلهای بعدی اهالی طرشت خواهد بود، خود به خود آنها را به افقهای دیگری از مطالبات اجتماعی و رفاهی سوق خواهد داد که ممکن است انگیزهی مهاجرت از آنجا میشود. این البته از منظر صیانت از میراث اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی اتفاق خوبی نیست.
چیزی که در مورد فضای نوآوری بسیار گفته می شود این است که این شرکت ها اینجا می آیند که با هم ارتباط بگیرند، چقدر می شود فضای شهر را به نحوی طراحی کرد که به این ارتباط گرفتن و توسعه ی آن کمک کند؟
به دو طریق میتوان این مسئله را متصور شد. یکی این است که در ساماندهی وضع موجود، باغها یا فضاهای دیگری که وجود دارند تبدیل به شبکهای همپیوند از فضاهای سبز عمومی شوند که در آنها استارتآپها، هستههای نوآوری، مردم، صنعت و دانشگاه در تعامل باهم باشند. یعنی اینجا میدان جاذبه شود؛ جایی با گرانش بالای فعالیتها و تعاملهای نوآورانه و علمی که اصطلاحا به آن SFC یا فضای ارتباطی گفته میشود. تصور دیگر نیز، تولید شبکهای از تعامل هستههای نوآوری و مردم در فضای مجازی است که بر اساس مدلی جهانی ،»Tech Map” نام دارد. به بیان دیگر، ما دو لایه شبکهسازی میتوانیم داشته باشیم: در لایهی فیزیکی وکالبدی، شبکهای همپیوند از فضاهای عمومی شهری را در کنار باغها متصور شویم که عرصههای فیزیکی با خدمات پایهای شهری و زیرساختهای مخابراتی مانند وای فای داشته باشند و فضاهایی برای گفتگوهای حرفهای و تبادلایده بشوند. در لایهی دیجیتالی، شبکهسازی مجازی میتواند در این ناحیه باعث تقویت و تکمیل این ناحیه شود. چنانکه در لندن، آمستردام، بارسلون و نیویورک، مدل « Tech Map” باعث تقویت میزان تعامل محدودههای نوآوری با شهر شده است.
وضعیت صفر چه شرکتی است و چه کاری انجام می دهد؟
از یک دغدغه شروع کردیم و آن هم بهنگامسازی مطالعات شهری بود. درهمتنیدگی لایههای تعاملات دیجیتالی با مناسبات کلاسیک شهری، پیچیدگی شهر امروز را نسبت به سه دههی گذشته به سطح بسیار بالاتری سوق داده است. هر تصمیم و برنامهای در هر مقیاسی با موضوع شهر، نیازمند شناخت واندازه گیری این پیچیدگی است.
در حال حاضر، در بسیاری از مطالعات شهری، از نقشههای استاتیک و دادههای صرفا کالبدی استفاده میکنند. وقتی در جلسات مینشینیم همه مشغول به موبایل و شبکههای اجتماعی هستند، اما آن نقشهای که زیر دستمان است بعضا متعلق به چند ده سال پیش است که هنوز فقط عرصه و اعیانی را نشان میدهد و تفکیک کاربریها و پهنهبندی و مانند اینها. مختصری تحلیل کلاسیک ترافیکی و قدری هم تئوریهای اجتماعی و تمام. آن نقطهی عطفی که میتواند ما را همپا و همادبیات کند با تجربهی روز دنیا در شهرسازی و مطالعات شهری، همین موبایلی است که دستمان گرفتهایم و از آن برای هرچیزی غیر از مطالعات شهری استفاده میکنیم. اگر این لایههای دیجیتال را به آن نقشههای استاتیک ژوراسیکی وصل کنیم، آن وقت میتوانیم به جای تکرار تئوریهای تزئینی، «پژوهش» را با «تجربه»ی واقعی همراه کنیم و خروجیهای به روزتری بگیریم. برای شناخت پیچیدگی امروز، باید به تولید ابزار کارآمد بازگشت؛ و این بازگشتی اجتنابناپذیر به وضعیتی آغازین است؛ وضعیت صفر.
ما در وضعیت صفرآرزومندیم که بتوانیم در مسیر شناخت پیچیدگی شهر امروز و تولید ابزارهایاندازهگیری و نمایش این پیچیدگی اول خودمان بیاموزیم و سپس قدمهای کوچک اما موثر برداریم.
در چه سالی و با چه تیمی و از کجا شروع شد؟
تیم اصلی از آذر سال 97 به وجود آمد و هسته اصلی آن چهارنفر هستند با زمینهی مطالعات مربوط به شهر و شبکه. همکارانی هم در حوزههای برنامهنویسی بازی، اپلیکیشن و وب، دادهکاوی و دادهنمایی شهری با ما کار میکنند. وضعیت صفر همزمان بر دو موضوع متمرکز است: اول، تولید ابزار تحلیلی با استفاده از دادههای پویا مانند ترافیک، دادههای دموگرافیک، دادههای شبکههای مجازی و تراکنشهای مختلف. از این دادهها برای تولید نقشهها و تحلیلهای پویا یا همان نقشههایی که متغیر زمان در آنها تاثیرگذار است استفاده میکنیم. دوم، با استفاده از این ابزارها و نقشههای پویا، تلاش میکنیم برای تحلیل پیچیدگی شهر امروز و سناریوهای طراحی و توسعهی فضای شهری آلترناتیوهایی را ارائه دهیم.
درباره همکاری با منطقه 12 تهران هم توضیح می دهید؟
همانطور که گفتیم تولید ابزار تحلیلی با استفاده از دادههای پویا و تولید نقشههای پویا، از موضوعات اصلی کار ما است. یکی از این ابزارهای تحلیلی، بازی است که در حوزهی مطالعات شهری به آن بازیوارسازی شهری گفته میشود. بازیوارسازی شهر، کاربردی دوسویه دارد: هم تولید تعامل و رویداد میکند و هم در تعامل با شهروند، چرخهای از بازخورد را به وجود میآورد. الان همه زندگی ما دارد با بازی میگذرد مثلا «اسنپ» و «تپسی» بازی هستند، «اسنپ فود» یک بازی است، «دیوار» یک بازی است؛ ما همواره چیزی را به عرضه میگذاریم و دیگرانی آن را از ما مطالبه میکنند و در این میان جایزه و امتیاز مطرح است، لایک، فالوئر، ستاره، تخفیف و مانند اینها. مثلا چقدر این راننده را توصیه میکنیم و چند امتیاز به این راننده میدهیم، یا نتیجهی راستیآزماییمان از فلان تخفیف در دیجیکالا چگونه است؟ تمام اینها در بستری از بازی شکل میگیرند چه نام بازی را به آن بدهیم، چه ندهیم.
همکاری ما با منطقه 12، در پروژه بازیوارسازی قلب تاریخی تهران با هدف شناساندن مکانها و مکانرویدادهای تاریخی و فرهنگی مرکز شهر است. مکانهای تاریخی همان میراث کالبدی منطقه هستند و مکانرویدادها، قصههایی هستند که در کوچه پسکوچههای شهر اتفاق افتادهاند و شاید تا امروز فراموش شدهاند. یک اپلیکیشن بازی طراحی شده است که آدمها به شکل مجازی وارد فضاهای شهر میشوند، ماجراهایی را طی میکنند، امتیازاتی میگیرند و در جریان قصهی بازی با اتفاقات گذشته و پیشینهی تاریخی فضاها آشنا میشوند.
این پروژه با شهرداری منطقه 12 است؟
بله. اسم آن هم «بازمان» است که قرارداد آن را با شهرداری منطقه 12 بستهایم.
برنامه شما برای طراحی ناحیه نوآوری چیست؟ وضعیت صفر قرار است چه طرح و چه فعالیت هایی روی ناحیه نوآوری شریف داشته باشد؟
ما لایههای دیجیتالی، لایههای پنهانی که روی نقشههای سنتی دیده نمیشوند و لایههای پویا را استخراج میکنیم و به عبارتی میتوان گفت که سعی میکنیم شهر را امآرآی کنیم. یکی دیگر از رویکردهای وضعیت صفر این است که داریم روی «پروتکلهای طراحی تحلیلی» به عنوان یک روش تحلیل و طراحی کار میکنیم؛ یعنی به جای آنالیزهای منفرد و آنالیزهای پراکنده یا کلیشههای شرح خدمات که باید آنها را تیک بزنیم و ممکن است خیلی از آنها استفاده نشوند، مکانیزمی تحلیلی طراحی کنیم که به آن پروتکل گفته میشود. در واقع یک نگاه دیگری که ما را نسبت به روشهای سنتی برنامهریزی و طراحی شهری دچار تشکیک میکند، فرآیند تولید آن روشها است. یعنی به جای اینکه هربار یک نسخهی جدید برای شهر بپیچیم یا برعکس، یک نسخهی تکراری را برای هر موقعیتی تجویز کنیم، بتوانیم با استفاده از نگاه سیستمی و چندمتغیره، پروتکلهای طراحی را جایگزین روشهای سنتی و سلیقهای طراحی کنیم. یکی از بحثهای اصلی ما بحث شبکه و شهر است و معتقدیم که نگاه شبکهمند در فرآیند طراحی و برنامهریزی میتواند وجود داشته باشد. چطور میشود که با نگاه کلاسیک و منفرد فکر کنیم که طرشت برای خودش است، دانشگاه برای خودش است و انتظار داشته باشیم خروجی آن یک اکوسیستم شبکهمند باشد! وضعیت صفر در یکی دیگر از جاهایی که دارد نقش آفرینی میکند این است که این پروتکل تحلیل و طراحی را برای ناحیه نوآوری شریف طراحی کند تا به آن نگاه شبکهمند در فرایند طراحی یا برنامهریزی برسیم. در حال حاضر متولی بازبینی و بهروز رسانی طرح تفصیلی طرشت و ناحیهی نوآوری شریف، مهندسین مشاور همکارپارسبوم است که در موضوعات مدیریت شهری و طرحهای توسعه شهری بسیار باسابقه است. یکی از خروجیهای فرآیند تحلیلی وضعیتصفر، در این مورد، پیشنهاد لایههای افزودهی طرح تفصیلی طرشت است که علاوه بر پهنهبندی و معابر و فضاهای تثبیت شده و فضاهای سبز و پارکینگها و مانند آن، لایهی باغها با طیف فعالیتی و گرانشی، لایهی نوآوری با طیف فعالیتی و اقتصادی و لایهی تعاملات دیجیتالی در حوزهی نوآوری را میتواند شامل شود که شاید در مطالعات سنتی مهم دانسته نشوند اما نبض اصلی توسعه در قلب همین تعاملات دیجیتالی میزند و ما در مطالعات کلاسیک برنامهریزی شهری از پتانسیلهای آن غافلیم.
شما دارید یک قابلیت نامرئی را نشان می دهید و این خیلی مهم است.
ما هم در همان قصهی میمون و استخوان هستیم.