کوره های پوپولیسم
کورههایی که با آجر و ساروج ساخته میشدند و چهار تا پنج متر ارتفاع داشتند و آتش درون کوره میتوانست فلزات دورریختنی مردم را ذوب و تبدیل به شمش فولاد کند. فکر ایجاد کورهها حتی به کاخ محل سکونت مائو هم رسوخ کرد و نگهبانان او هم در محل زندگی مائو کوره ساختند و وسایل فولادی خود را در آن انداختند.
با ادامه این وضع، مردم مجبور شدند ظروف و حتی ادوات کشاورزی خود را در کورهها بریزند. پس از مدتی بحران سوخت نیز به مشکلات قبلی اضافه شد و حتی تلاش مردم برای سوزاندن میز و صندلی و سازههای چوبی منازل هم نتوانست کورههای فولادی را روشن نگه دارد. گذشته از آن، فولاد تهیه شده در کورههای خانگی آن قدر بی کیفیت و نازل بود که به درد هیچ کاری نمیخورد.
زمان زیادی لازم نبود تا بیارزش بودن این ایده بر مائو و حزب کمونیست چین ثابت شود، اما هزینه سنگین آن را مردمی پرداختند که دوست داشتند به کشور و رهبر خود کمک کنند. بگذریم از اینکه در اثر سیاستهای مائو حداقل 20 میلیون نفر از همین مردم از گرسنگی مردند. نظیر آنچه مائو در چین بر سر مردم و اقتصاد کشورش آورد، رابرت موگابه در زیمبابوه، فیدل کاسترو در کوبا، هوگو چاوز در ونزوئلا و... بر سر اقتصادشان آوردند.
جهان پر است از تجربه سیاستمدارانی که ابتدا قصد داشتند برای مردم، دنیای بهتری بسازند؛ اما در نهایت با سادهانگاری مسائل و نادیده گرفتن تجربه دیگران و بیتوجهی به یافتههای علمی، زندگی را بر خود و دیگران سخت کردند. با این حال منصفانه نیست اگر فکر کنیم سیاستمدارانی که نام بردیم، نیت خیر نداشتند و برای تخریب آمده بودند. آنها آمدند تا در اقتصاد کشورشان انقلاب ایجاد کنند. شغل بیافرینند. سرمایهگذاری را رونق ببخشند و فقر را کاهش دهند، اما در عالم واقعیت ایدههایی که داشتند به سرانجام نرسید و جز فقر و بدبختی بیشتر مردم نتیجهای بهدنبال نداشت.
روی کاغذ خیلی کارها شدنی است. میشود برای حل همزمان بیکاری و مسکن مردم، دستور داد تا در تمام بیابانهای کشور، شهرهای جدید احداث کنند. میشود دستور داد که بیابانهای اطراف تهران بهطور کامل به واحدهای کشاورزی مدرن تبدیل شود. میشود آب خلیج فارس را به بیابانهای خراسان و کرمان برد و کشاورزی را رونق داد.
میشود وعده توزیع عادلانه منابع داد. میشود به همه وعده شغل و زندگی بهتر داد. همه این ایدهها مانند ایده مائو برای ایجاد کورههای خانگی فولاد شدنی هستند. شدنی از این جهت که دولتها میتوانند منابع مالی و توان اجرایی کشور را بسیج کنند تا چنین ایدههایی را عملی کنند، اما نتیجه چه خواهد شد؟
ایدههای کاغذی و رویاهای بعضا خیرخواهانه سیاستمداران کم نیستند، اما راهحلهای اقتصادی بسیار اندکند. آن قدر اندک که معدود راههای موجود حوصله سیاستمدار را سر میآورد. آن گونه که در برابر عقلانیت علم اقتصاد قیام میکنند. تجربه به حاشیه راندن منطق اقتصادی و جایگزینی رفتارهای احساسی و عوامپسندانه تا امروز هزینههای گزافی به کشور تحمیل کرده است.
باید امیدوار باشیم و این مساله را مطالبه کنیم که در تداوم رقابتهای انتخاباتی، نامزدها نسبت به طرح شعارهای خیالی حساسیت بیشتری داشته باشند. اقتصاد ایران پیش از این چند بار در آتش کوره پوپولیسم سوخته و قطعا بیش از این تحمل شوکهای ناشی از عوامگرایی در سیاستگذاری را ندارد.