توهم نقدینگی
سیل نقدینگی نیز بارها چنین درسی را به ما آموخته است که اگرچه میتوان در مدت کوتاهی با ورود بیسابقه کالاهای وارداتی، تثبیت نرخ ارز، افزایش نرخ واقعی سود بانکی و بهبود انتظارات، آثار آن را برای مدت کوتاهی به تعویق انداخت، ولی هنگامی که این غول از چراغ جادو خارج شود، هیچ کس را یارای مقاومت در برابر آن نیست و همچنان که تجربه میانه دهه ۵۰ و ابتدای دهههای ۷۰ و ۹۰ نشان میدهد، سیل نقدینگی آنچنان قیمتها را بالا میبرد که دولتها سراسیمه به مصداق جمله معروف «الغریق یتشبث بکل حشیش» به هر شاخه خشکیدهای چنگ میزنند تا خود را از شر این سیل خروشان نجات دهند و در این میان حتی از تنبیه آحاد اقتصادی نیز که خود درماندگان این سیل خانمان برافکن هستند، فروگذاری نمیکنند.
رفتار دولتها پس از سیل نیز مشابه رفتار آنان پس از بحرانهای اقتصادی است که در مدت کوتاهی کمیتههای حقیقتیاب تشکیل میشود و کارشناسان جلسات مختلفی تشکیل میدهند و پروژههای میلیاردی تعریف میشوند؛ ولی پس از مدتی نتایج حاصله به بایگانی راکد سپرده میشود و باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه.
برای آنکه بتوان این سیکل معیوب را توصیف کرد، مایلم استفاده دولتها از ابزار نقدینگی را به استعمال مواد مخدر یا داروهای توهمزا تشبیه کنم. قیاسی که اگرچه ممکن است معالفارق بهنظر برسد، ولی به دلایلی که تشریح خواهم کرد، کاملا پذیرفتنی است.
۱- هر دو به کاربران خود شور و شعفی وصف ناشدنی در هنگام استفاده میدهند، مواد مخدر به فرد لذت نشئگی میدهد که تمام مشکلات خود را فراموش شده میبیند و به آنها احساس «دم غنیمت است» دست میدهد. سیاستمدارانی نیز که میتوانند به مدد افزایش نقدینگی بسیاری از پروژههای کلان را افتتاح کنند، با یارانههای عمومی و خاص محبوبیت کسب کنند و وعدههای غیرممکن انتخاباتی را محقق سازند، با همین احساس «دم غنیمت است» روبهرو هستند.
۲- همانگونه که استعمال مکرر و طولانی مواد مخدر متابولیسمهای حیاتی فرد را نابود میکند، رشد نقدینگی نیز با تورم افسارگسیخته، سطح دستمزدها، تراز سیستم بانکی، دخل وخرج دولت و... را به ساختار معیوب و در حال احتضاری مبدل میسازد که دولتها به سختی راه نجاتی برای آن مییابند.
۳- سومین و جالبترین شباهت مطابق ضربالمثل معروف ما ایرانیان است که «ترک عادت موجب مرض است.» بسیاری از معتادان ترک اعتیاد را آنچنان دشوار میبینند که گاه خودکشی را بر آن ترجیح میدهند و پزشکان در دوران بازپروری دست و پای آنان را به تخت میبندند و به گریهها و نعرههای آنان توجه نمیکنند تا بتوانند این دوران سخت را پشت سر بگذارند. پس از ترک نیز بسیاری از معتادان فراق یار را تحمل نمیکنند و دوباره به مواد آلوده میشوند.
برای دولتهایی نیز که سالها به رشد نقدینگی برای تحقق آمال و آرزوهای دستنیافتنی خود خو گرفتهاند، رهایی از این ابزار سیاستگذاری بسیار دشوار است و به قول یکی از وزرای اقتصاد در ایران، سیاستهای انقباضی در نطفه خفه میشوند. چنین است که برای رهایی از این سیاست توهمزا از یکسو با اصرار کارشناسان و از سوی دیگر با انکار سیاستگذاران روبهرو هستیم. چنین است که حتی دولتهایی که مدتی توانستهاند راه امساک را در پیش گیرند، دوباره همچون معتادان وسوسه میشوند و سیاستهای پولی پیشین را در دستور کار قرار میدهند.
اکنون که به سه مورد اشتراک اشاره کردیم، لازم است به ذکر یک مورد مهم افتراق نیز بپردازیم. درخصوص مضرات استعمال مواد مخدر اجماع قابلقبولی هم در سطح افکار عمومی و هم در سطح کارشناسی بهوجود آمده است که فرآیند درمانی و قانونی مبارزه با آن را هموار کرده است؛ ولی درخصوص رشد نقدینگی چنین تقاربی از آرا به چشم نمیخورد. برای آنکه قادر باشم این تمایز را بیشتر توضیح دهم، مثالی ملموس ارائه میکنم:
ابتدا یک فرزند خردسال سرطانی را تصور کنید که تصاویر وی با سرتراشیده بهطور مرتب از فضای مجازی منتشر میشود و از مردم درخواست میشود برای معالجه وی که ناتوان از پرداخت هزینه گزاف شیمیدرمانی است، اعانات خود را به حساب خاصی واریز کنند. در سوی دیگر، بیمارستان خیریهای را تصور کنید که برای اتمام کار ساختمانی یا خرید تجهیزات به کمکهای مردم نیازمند است و هیات امنای آن از طریق انتشار اطلاعیهای خواستار جذب کمکهای مردمی میشوند. سوال آن است که کدامیک از این دو اطلاعیه بیشتر با اقبال عمومی روبهرو میشوند و چرا ؟
بدون آنکه نیازمند تخصص یا نظرسنجی ویژهای باشیم با احتمال قریب به یقین میتوان گفت که درخواست کمک برای درمان طفل خردسال با استقبال بیشتری مواجه خواهد شد. دلیل آن نیز به لحاظ روانشناختی بسیار واضح و آشکار است. مورد اول یک مصداق معلوم، شناخته شده و قابلارزیابی است؛ در حالی که مورد دوم یک جمع مجهول، ناشناخته و دشوار برای ارزیابی است. در پزشکی و مهندسی هم روال به همین ترتیب است. هنگامی که پزشک برای یک بیمار نسخه مینویسد، یک فرد مشخص، شناختهشده و قابلارزیابی وجود دارد. وقتی مهندسی نقشه ساخت یک پل را طراحی و اجرا میکند، بازهم در مورد یک شیء معلوم، شناختهشده و قابلارزیابی صحبت میکنیم. ولی هنگامی که در مورد علوم انسانی همچون جامعهشناسی، اقتصاد کلان، فلسفه، مدیریت و... صحبت میکنیم، در مورد جامعهای داد سخن میدهیم که از افراد بسیاری تشکیل شده و ارزیابی صحت و سقم آنچه نقل میشود، حداقل برای شنوندگان عامی بسیار دشوار است. وقتی که در مورد تحولات فرهنگی جامعه، رشد درآمد سرانه، انسانشناسی و انگیزههای فردی در سازمان صحبت میکنیم، همه مصادیقی هستند که برای یک کل اجتماعی تعریف میشوند، بدون آنکه بتوان با یک مصداق مشخص حرف خود را به کرسی نشاند. به همین دلیل هنگامی که از تئوریهای علوم انسانی چه برای عامه مردم و چه برای سیاستگذاران یا مقامات کشور سخن گفته میشود، آنان با شک و تردید بسیاری به گوینده نظر میکنند.
در سال جدید سه موتور محرک میتوانند دوباره به سیل نقدینگی جدید دامن بزنند. از یکسو طرح ادغام ۵ بانک نظامی که بر چارچوب پایه پولی استوار است، میتواند همچون موسسات پولی غیرمجاز در سال گذشته زنگهای خطر را به صدا درآورد. تامین ۲ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برای کمک به سیلزدگان نیز با افزودن به داراییهای خارجی بانک مرکزی، بردار دوم تحریک پایه پولی در سال جدید خواهد بود. ضمن آنکه اگر بانک مرکزی برنامه کاهش نرخ سود بانکی را در پیش بگیرد، کاهش سهم سپردههای میانمدت بانکی، میتواند به شدت این لنگر ضد تورمی را تضعیف کند. به هر حال برای همه ما که نقشی در مسوولیت اجرایی کشور نداشته و نداریم و فقط برای خود مسوولیت اجتماعی تعریف کردهایم، راهی جز تاثیرگذاری بر اذهان مردم و سیاستگذاران کشور برای تغییر مسیر فعلی وجود ندارد. همان توصیهای که میلتون فریدمن در آخرین پاراگراف، آخرین مصاحبه قبل از مرگش در پاسخ به سوالی درخصوص بهترین توصیه شما برای کشورهای در حال توسعهای که میخواهند به سوی اقتصاد آزاد حرکت کنند، ارائه میدهد.