واقعه دردناک

هنوز آمار و ارقام درستی از میزان خسارت و میزان خسرانی که اقتصاد در پی توقف فرآیند بندر شهید رجایی تحمل میکند، منتشر نشده است. اما به هر رو همه شاهدان این اتفاق میدانند آسیبی جدی ایجاد شده است و انتظار رفع آن را دارند.
اگر انفجاری رخ میدهد و بندری آسیب میبیند و همگان متوجه آن میشوند، در اقتصاد ما بسیاری از تصمیمگیریها بهصورت روزانه اتفاق میافتد و جمیع آنها کم از این اتفاق ندارد. مشکل فقط این است که انفجار، آنچه را که هست، نابود میکند و تصمیمهای ما، آنچه میتوانست از منابع کشور ساخته شود؛ اما بهخاطر ما انجام نشده است. انفجار محسوس است؛ چون آنچه را که هست، نابود میکند، سیاستهای غلط ما، آنچه را که میتوانست باشد، از بین میبرد. اولی را همگان درک میکنند؛ اما دومی بهطور فوری آشکار نیست. اولی چون بهعینه دیده میشود، مردم فوری انتظار جبران دارند و دومی بیشتر در بلندمدت ایجاد نارضایتی میکند.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. سیاستهای غلط، بعضا همراه با تغییری در سطح بنگاه و اقتصاد ملی است و همین تغییر باعث میشود تا بهانه کافی دست تصمیمگیرندگان باشد تا این سیاست را ادامه دهند. مثلا سناریویی را مدنظر قرار دهید که کارخانهای با اعتبار ترجیحی به یک صنعت خاص به وجود بیاید. صاحب آن کارخانه اگر میخواست در یک بازی عادلانه به وام برسد، باید با رقبای دیگر برای گرفتن وام رقابت میکرد و آن وقت بنگاهی به وام میرسید که طرح مدنظرش نرخ بازدهی داخلی بیشتری میداشت. بنابراین با نرخ ترجیحی کارخانهای بهوجود آمده که نرخ بازدهی کمتری داشته است. اما صاحب بنگاه با بیان تولیدات جدیدش و میزان کارگری که بهکار گرفته است، نشان میدهد که این کارخانه همانی بوده که اقتصاد میخواسته است. اما درواقع اینطور نیست و این کارخانه اصلا نباید احداث میشده است. کارخانهای بهتر و تولیدی بیشتر حادث نشده تا این کارخانه ایجاد شود. آیا این خسارت نیست؟ سیاستهای اشتباه، عمدتا چنین نتیجهای بهبار میآورند. سیاستهای مخالف چارچوب بازار و سیستم قیمتی این چنین منابع را هدر میدهند؟ اما آیا کسی اینها را میبیند؟ چهبسا وامدهنده و سازنده کارخانه مورد تشویق هم قرار گیرند! همین میشود که سیاست غلط اجرا میشود و بدتر آنکه ذینفعان آن هم مورد تشویق قرار میگیرند. انفجار ذینفعی ندارد؛ اما سیاست غلط دارد، این میشود که ذینفعان نمیگذارند خسران سیاست برای عموم باز شود. پس دیگر چه خواست عمومی برای تغییر سیاست غلط؟
این میشود که در اقتصاد ما هر روز انفجار و فاجعهای رخ میدهد؛ اما چیزی تغییر نمیکند. هر روز منابعی از دست میرود و کسی آه چندانی نمیکشد. هرچند نتیجه کار بعد از چند صباحی مشخص میشود و همه متعجب میمانند که کشوری با این همه منابع بالقوه چرا وضعیت معیشت مردمانش اینگونه است؟ چرا وقتی دو دهه پیش ایرانیان حاضر به مقایسه خود با همسایگان خلیجفارس نبودند، اکنون قضیه بالعکس شده است؟ سیاستهای غلط طول میکشد که تخریب خود را نشان دهند! حداقل اکنون که مشخص شده است، کسی به فکر تغییر باشد.