خاتمی سال 80 با اشک آمد نه با لبخند/ چرا رئیس دولت اصلاحات نمی توانست آمدن دوباره را مشروط کند؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از عصرایران، «سال 80 به آقای خاتمی گفتم نمیخواهد شما بیایید. شرط بگذارید و بعد وارد شوید. اما ایشان در عمل نپذیرفت و آمد و آن واکنش را هنگام پایان دولت نشان داد. اصالت دادن به حضور در قدرت بدون الزامات حضور در آن اشکالاتی را به وجود می آورد.»
این جملات را عباس عبدی روزنامه نگار کهنهکار و حرفهای و تحلیلگر متفاوت سیاسی در گفتوگو با خبرگزاری اصولگرای تسنیم بر زبان آورده و اگرچه ارادت خود به او و نگاه و مشی مستقل و مناعت طبع او را انکار نمیکنم و هرچند حدس میزنم احساس کرده تسنیم به دنبال نقد ریس جمهوری پیشین ایران است و با این بیان انتقاد کرده که درواقع متوجه شخص او نیست و معطوف به ساختار رسمی قدرت است اما این یادداشت را در رد گزارۀ آقای عبدی مینویسم و در تأیید آن آمدن.
با این توضیح که نمی دانم جملۀ « نمی خواهد شما بیایید» همان «نمیخواد بیاین» است یعنی ضرورت ندارد یا «نمیخواهند» است و در انتشار به «نمی خواهد» تبدیل شده و مراد از «نمیخواهند» هم ارادۀ هستۀ اصلی قدرت. از این رو بر سر «نمیخواهد» یا «نمیخواهند» بحث نمیکنیم:
اول این که یادمان هست که خاتمی در سال 80 با اشک آمد نه با لبخند. بحرانهایی چون قتلهای زنجیرهای در سال 77، حمله به کوی دانشگاه تهران در تابستان 78، توقیف فلهای مطبوعات در بهار 79 و بازداشت ملیمذهبیها در زمستان 79 همه حاوی این پیام بود که این راه هموار نیست و پرسنگلاخ است و بهتر است دوباره کاندیدا نشود و نوبت قبل هم از دستشان در رفته بود!
در این فضا اگر شرط میگذاشت طبعا مورد قبول قرار نمیگرفت چون تمام آن کارها برای این بود که نیاید.
شرط موقعی معنی دارد که متضمن اقدام در صورت رد باشد. در دوران جنگ لطیفه ای را به یکی از بزرگان نسبت میدادند که اگر تا فلان روز این کار انجام نشود، پس کی انجام می شود؟!
هر چند حساسیت به کاندیداتوری دوبارۀ یک رییس جمهوری وجود ندارد و نسبت به بازگشت او پس از هس ال و بارعایت فاصلۀ قانونی این حساسیت ابراز میشود اما هنگامی که از منجنیق فلک بلا میبارید یعنی نیا و طبیعی است که وقتی آرزو نیامدن است شرط هم پذیرفته نخواهد شد.
دوم: وقتی نامزد انتخابات 80 شد چهرههای مشهور ملی مذهبی زندانی بودند اما پیام دادند منصرف نشود. مثل حالا نبود که سلبریتیها میداندار باشند. سیاسیون اشتهار و مرجعیتی داشتند. از این رو کاندیداتوری دوبارۀ او اقدامی اخلاقی بود و اگر شانه خالی میکرد فضا تنگتر میشد و به مثابه تنها گذاشتن دیگران. چرا که یک رییس جمهوری بهتر میتوانست پی گیر آزادی آنان باشد تا یک رییس جمهوری سابق. کما این که میبینیم سه رییس جمهوری سابق چگونه از متن حذف شدهاند.
سوم: آمد و به گواه همۀ کارشناسان اقتصادی بهترین دورۀ اقتصادی بعد از انقلاب همین دورۀ دوم خاتمی - از 80 تا 84 - بوده است.
خیلیها در این چهار سال صاحب خانه و ماشین شدند و ازدواج کردند و سفر خارجی با دلار زیر هزار تومان دیگر رؤیا نبود و برای همه ممکن و محقق شد. بانک های خصوصی وام مسکن بیشتر از بانک مسکن دادند و از هر که بپرسید از آن دوره راضی است. بله، در دوران ریخت و پاش نفتی احمدی نژاد هم خیلی ها منتفع شدند اما از طبقۀ متوسط و حقوق بگیران کارمند و کارگر میگوییم نه حاشیه نشینان. همین تحریم هم برای برخی خوب است و نان هایی را روغنی اما نان دیگران را آجرکرده است!
درست است که روزنامهنگاران بیکار شدند/شدیم اما کسب و کارهای دیگر بسیار پر رونق و اوضاع به سامان بود.
ظهور احمدینژاد در پایان 4 سال و در سال 84 هم نقض این مدعا نیست چون این تصور غالب شده بود حالا که اوضاع خوب شده چرا پول نفت را مستقیم سر سفره نمی گذارند و شعار دادند فقر و فساد و تبعیض، احمدی نژاد به پا خیز!
کما این که در سال های 55 و 56 که پای ایرانی ها به اروپا باز شد دیگر وضع خود را با همسایه ها - پاکستان و افغانستان و ترکیه و عراق- قیاس نمی کردند و می گفتند چرا مثل هاید پارک لندن آزادی نیست.
اما با این وصف در سال 84 هم در دورۀ اول باز هاشمی رفسنجانی اول شد واگر به توصیۀ همین آقای عبدی در مرحلۀ دوم کنار کشیده بود بی تردید در رقابت کروبی و احمدی نژاد اتفاق دیگری رقم میخورد و حتی اگر باز احمدینژاد پیروز میشد هاشمی رفسنجانی موقعیت خود را درون ساختار قدرت حفظ کرده بود چون نفر اول مرحله اول بود.
چهارم: در دورۀ دوم خاتمی بود که با تحریک مجاهدین خلق با گمان حمله پس از عراق یا به جای عراق پرونده هسته ای شکل گرفت اما توافق سعدآباد هم در همین دوره بود و اگر همان مبنا باقی میماند بسیاری از مشکلات بعد هم پدید نمیآمد. اگر از برجام دفاع میکنیم از سعدآباد 83 هم باید دفاع کنیم و اگر سال 80 نیامده بود کی سعدآباد شکل میگرفت؟
پنجم: اگر آمدن دوبارۀ خاتمی مورد پسند هستۀ سخت قدرت بود افراد متعدد و متنوع در رقابت با او به صف نمیشدند تا هر یک دستکم یک میلیون از 20 میلیون رأی پشتوانه بکاهند. جاسبی با دانشگاه آزادیها، احمد توکلی با آرای 72، سومی با آرای نیروهای انقلابی، شهاب الدین صدر و فلاحیان و دیگران هر یک به اندازهای تا تضعیف شود. اگر صرف حضور دوبارۀ او مطلوب بود چرا شورای نگهبان که معمولا بیش از 6 نامزد را نهایی نمی کند به گونه ای دیگر عمل کرد؟
ششم: رأی سال 76 سلبی بود. یعنی بیش از آن که آری به یکی باشد نه به دیگری و دیگران بود سال 80 اما فرصت رأی ایجابی و در تأیید فراهم آمد و 22 میلیون نفر بر کارنامۀ 4 ساله صحه گذاشتند.
هفتم و سرانجام این که مجلس ششم شکل گرفته بود و دیگر بر سر وزیران حسب ظاهر مانع نداشت. نیامدن 80 بی اعتنایی به آرای 29 بهمن 78 برای مجلس ششم و باز غیر اخلاقی بود.
با این اوصاف چرا نباید میآمد و به توصیۀ آقای عبدی عمل میکرد؟ تنها چون درپایان دوره آن سخن را گفت؟ حال آن که نگفت «تدارکاتچی بودم» بلکه گفت «تدارکاتچی میخواستند»و خیلی تفاوت است بین تدارکاتچی بودن و این که دیگران چنین نقشی را انتظار داشتند.
بله، به توصیۀ دیگر عباس عبدی باید عمل میکرد و نکرد و این نقد قطعاً وارد است.
این که هر سه نقش رییس «جمهوری» به عنوان عالیترین مقام رسمی پس از رهبری، رییس دولت به معنی قوۀ مجریه و هدایت جنبش اصلاحی را ایفا کند و قرار بود ماشین بوروکراسی دولت را محمد رضا عارف براند و انصافاً از عهدۀ این مهم برآمد تا او به دو موضوع دیگر برسد و نرسید و این نرسیدن موضوع این یادداشت نیست. چنانچه خبرگزاری اصولگرا باب آن را بگشاید ما هم بیدغدغه میتوانیم دربارۀ آن بنویسیم!