پیامدهای جنگ اوکراین برای نظم جهانی!
به گزارش اقتصادنیوز اما اشفورد، تحلیلگر مسائل بینالملل و عضو ارشد ابتکار تعامل جدید آمریکا در مرکز استراتژی و امنیت اسکوکرافت، با انتشار یادداشتی در پایگاه تحلیلی نشنال اینترست با عنوان « اوکراین و بازگشت جهان چند قطبی» استدلال کرده جنگ در اوکراین حاکی از ادامه جهان تکقطبی نیست، بلکه در عوض، حد فاصل جدایی بین دورهای است که ایالات متحده کل جهان را به عنوان حوزه نفوذ خود میدید و دنیای جدید و چند قطبیتر که در آن قدرت ایالات متحده محدود و مقید است.
هلسینکی یا یالتا؛ حوزه نفوذ در زبالهدان تاریخ
اکوایران در ادامه ترجمه خود از این متن اورده است: در دسامبر 2021، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، مذاکراتی را در مورد استقرار نظامی گسترده روسیه در نزدیکی مرز اوکراین مطرح کرد. او بار دیگر تاکید کرد ایالات متحده نگرانیهای روسیه در مورد عضویت اوکراین در ناتو را مورد بررسی قرار نمیدهد و استدلال کرد که «هیچ کشوری حق اعمال حوزه نفوذ را ندارد. این تصور باید به زباله دان تاریخ منتقل شود».
درست چند روز قبل از تهاجم اخیر، در کنفرانس امنیتی مونیخ، این ادعا توسط سیاستگذاران مختلف، از جمله وزیر امور خارجه آلمان، آنالنا بائربوک، تکرار شد، که استدلال کرد اروپا با یک انتخاب جدی روبرو است: «هلسینکی یا یالتا... به عبارت دیگر، انتخاب بین سیستم مسئولیت مشترک امنیت و صلح ... یا سیستم رقابت قدرت و حوزههای نفوذ.»
حوزه نفوذ زنده است!
بنابراین به راحتی میتوان فهمید چرا بسیاری از جنگ در اوکراین -و موفقیتهای غیرمنتظره ارتش اوکراین در عقب راندن حمله اولیه روسیه- به عنوان نفی حوزههای نفوذ در امور جهانی و تأکید مجدد بر مفهوم نظم بینالمللی لیبرال به رهبری آمریکا استقبال کردهاندکه در آن زور و قدرت کمتر از هنجارها و ارزشها اهمیت دارد.
اما هیچ چیز بیشتر از چنین تصوری نمیتواند اشتباه باشد. حوزه نفوذ نه یک مفهوم هنجاری است و نه چیزی که یک دولت از روی ادب یا ترحم به دیگری واگذار میکند. در عوض یک واقعیت ساده وجود دارد: جایی که یک قدرت بزرگ مایل نیست یا نمیتواند استقلال دولت دیگری را به رسمیت بشناسد. در این راستا، بحران اوکراین به خودی خود ایده حوزههای نفوذ را نقض نمیکند، بلکه نمونه بارز نحوه عملکرد آن در عمل است.
شاخص دوران پس از جنگ سرد
اوکراین هم شاخص روشنی از محدودیتهای حوزه نفوذ جهانی آمریکا در دوره پس از جنگ سرد است و هم نشاندهنده میزان توانایی روسیه برای دفاع از آنچه به عنوان حوزه منطقهای خود میبیند. بنابراین، جنگ در اوکراین ادامه لحظه تک قطبی را نشان نمی دهد، بلکه در عوض، حد فاصل جدایی بین دورهای است که ایالات متحده کل جهان را به عنوان حوزه نفوذ خود میدید و دنیای جدید و چند قطبیتر که در آن قدرت ایالات متحده محدود و مقید است.
تغییر در موازنه قدرت جهانی
به بیان دیگر، جنگ در اوکراین سه چیز را در مورد تغییر موازنه قدرت جهانی نشان داده است. اولاً، در حالی که آمریکا ممکن است هنوز مدعی حوزه نفوذ جهانی باشد، در عمل حاضر نیست برای محافظت از اوکراین خطر جنگ هستهای با روسیه را به جان بخرد. تسلیحات، اطلاعات و امور مالی آمریکا بدون شک به ایجاد تعادل در درگیری کمک کرده، اما نیروهای آمریکایی در آن شرکت نمیکنند.
ثانیاً، حوزههای نفوذ به ندرت بدون مناقشه هستند و روسیه تاکنون ثابت کرده که قادر به تحمیل اراده کامل خود بر اوکراین نیست و نتوانسته به اهداف نظامی اولیه و ثانویه خود در این جنگ دست یابد. به این ترتیب، مرزهای حوزه نفوذ بالقوه روسیه ممکن است در عمل بسیار کوچکتر از آن چیزی باشد که قبل از 24 فوریه تصور میشد و ممکن است به کمی فراتر از مرزهای روسیه محدود شوند.
ثالثاً، در حالی که بسیاری از واکنشها به جنگ در اوکراین به شکل دوقطبی تنظیم شده –که تمایل دارد درگیری را به عنوان مبارزه بین روسیه و غرب نشان دهد- پاسخ به جنگ چندان واضح نبوده و در خارج از اروپا، اکثر کشورها رویکرد ظریفتری نسبت به بحران اتخاذ کرده اند.
کشورهای فقیرتر آفریقایی و آسیایی به بیانیه سازمان ملل در محکومیت روسیه رای مثبت دادند، اما به تحریمها علیه این کشور نپیوستند. هند از جانبداری در این زمینه خودداری کرده است -تصمیمی که ریشه در وابستگی نسبی این کشور به صادرات نظامی روسیه دارد و ضمنا از واردات نفت روسیه با نرخ پائینتر سود برده است. کشورهای خلیج در بیشتر موارد بیطرفی خود را با ظرافت پیش برده و از افزایش تولید نفت امتناع کردهاند و یا حتی از نام بردن این درگیری با عنوان جنگ خودداری کردهاند. در همین حال، پکن سیاست حمایت محتاطانه از مسکو را دنبال کرده است، اما در برابر هرگونه مداخله جدی سیاسی یا اقتصادی مقاومت کرده است.
آغاز یک جهان جدید
هیچکدام از اینها دال بر این نیست که ما به لحظه تک قطبی پس از جنگ سرد برمیگردیم، یا به سمت یک رویارویی جدید به سبک جنگ سرد با روسیه، یا حتی با روسیه و چین پیش میرویم. در عوض، این نشان میدهد که جهان به طور فزایندهای در حال حرکت به محیط پیچیدهتر و چندقطبیتر است، محیطی که در آن ماجراجوییهای طولانیمدت در سیاست خارجی آمریکا و نفوذ بیش از حد ممکن است آن را بیش از این آن را گسترش دهد.
با وجود همه پیروزیهای روایت سیاست خارجی واشنگتن در مورد اوکراین، برای سیاستگذاران ایالات متحده احمقانه است که فرض کنند این جنگ اثبات کننده نظم لیبرال و یا رد سیاست قدرت و حوزههای نفوذ است. در عوض، نشان می دهد که آنها باید یاد بگیرند که در دنیایی که به سیاه و سفید تقسیم نمی شود، بلکه به سایههای خاکستری زیادی تقسیم شده است، حرکت کنند.