این رسم میهمانی نبود!
اتفاقی نیست که در ناملایمات ایام از همه جای ایران به این خانه پدری بازمیگشتند. جز جنگهای اول و دوم جهانی و قحطیها و گرسنگیهای گسترده، در همین جنگ هشتساله بعثیها با ایرانیان، شاهد بودیم که چگونه تهران آغوش خود را گشود و همگان را در این خانه پدری با روی گشاده پذیرفت. البته به جاهای دیگر هم رفتند. عجیب اینکه در همین پایتخت با دانشجوی دختر کُرد ۲۲ساله ناپدرانه رفتار میکنند و فاجعه میآفرینند.
وقتی خبر بهکمارفتن مهسا امینی را شنیدم، بسیار متأثر شدم. چون در ایام اربعین بود، به مجلس روضهخوانی نزدیک خانه رفتم. آنجا کسی نوحه قدیمی تهرانیها را خواند: «ای زمین کربلا این رسم میهمانی نبود»... ذهن من ناخودآگاه به دنبال این میهمان صاحبخانه یا صاحبخانه میهمان میرفت؛ چراکه در همین تهران کردها، تباری ریشهدار دارند. مشهورترین معلم اخلاق پایتخت در نیمقرن اخیر، مرحوم آقا مجتبی تهرانی است. در شناسنامه آنها نامخانوادگی شهید کلهری به چشم میخورد. آقا مرتضی تهرانی هم که از مشایخ و بزرگان تهرانی است، همین نسب را دارد. مساجد تاریخی میرزا موسی و مسجد جامع بازار تهران با چنین نسبی بسیار آشنا هستند. بنابراین اگر تهران را خانه پدری این دانشجوی ۲۲ساله کُرد بنامیم، راه دوری نرفتهایم. ولی آیا در خانه پدری چنین اتفاق تلخ و ناگواری پذیرفتنی است؟ تا آنجا که من با بزرگان تهران و علمای دین آشنایی دارم، همه آنها تعدی به زن را تقبیح کردهاند. بارها و بارها شنیدهایم و خواندهایم که آن بزرگان و بزرگواران درباره تنگناهای معیشتی مردم سخن گفتهاند. حتی فراتر تأکید داشتهاند که در دیپلماسی و گفتوگو با دشمن نیز با ادب و سنجیده سخنگفتن و لحن آرام را رعایت کنیم.
نوحهخوان هرچه میخواند «در شما یک ذره خلقوخوی انسانی نبود/ سهم ما اینگونه حال و این پریشانی نبود»، نمیدانم چرا باز یاد این دختر هموطن مظلوم افتادم که نه در سرزمین بیگانه بلکه در پایتخت کشورش به سلامت آمد، اما مظلومانه جان داد.
وقتی مداح خواند «با برادر آمدم من بی برادر میروم»، به یاد دل پرخون آن برادر داغدار افتادم که تنها همراه این دختر در این خانه پدری بود. با تلخی گریستم.
نوحهخوان میگفت: «آسمان ای آسمان بر ما بریز خوناب غم/ غربت ما را ببین ای داد از این سیلاب غم...». اربعین حسینی تسلیت باد.
منبع: شرق