چگونه جنگ جدید ابرقدرتها روابط واشنگتن-تلآویو را تغییر داد؟
به گزارش اقتصادنیوز، تحولات اخیر در خاورمیانه آینده نظام قدرت در متطقه را با ابهام و پرسشهایی مواجه کرده است. از اساسیترین پرسشهای پیش رو این است که با توجه به این که آمریکا تمرکز خود را بر روی شرق آسیا و کنترل چین و حتی درگیری نظامی احتمالی با این کشور خواهد گذاشت، تکلیف متحدان آمریکا چه خواهد شد؟ آمریکا چطور خواهد توانست از آنها حمایت کند؟
خودت بمال!
به نوشته تایمزاسرائیل، برنامههای نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، برای دیدار از چین در اواخر سال جاری میلادی انتقادات بسیاری را در داخل و خارج اسرائیل برانگیخته است. اما به نظر میرسد که دیگر مهم نیست که آیا متحدان آمریکا از سفر نخستوزیر اسرائیل به پکن حمایت میکنند یا نه. زیرا امروز ما در دوره تجدید رقابت ابرقدرتها قرار داریم.
در واقع در این دوره، به جای درخواست وفاداری لفظی یا اقتصادی از متحدان و شرکای خود، آمریکا اصرار دارد که آنها به اندازه کافی در هزینههای دفاعی خود سرمایهگذاری کنند. درواقع آمریکا از متحدانش میخواهدکه امنیت خودشان را جدیتر بگیرند و برای تأمین آن، هزینه بیشتری کنند تا ارتش و اقتصاد آمریکا آزادتر شود و بتواند بر روی چین متمرکز شود.
احتمال وقوع جنگ میان آمریکا و چین
اکنون واضح است که احتمال وقوع جنگ چین و آمریکا در سالهای آینده بسیار واقعی است. پکن به طور فعال در حال آمادهشدن برای چنین درگیریای است؛ درگیریای که احتمالاً روی تایوان متمرکز است، اما از نظر خشونت و پیامدهایش بسیار فراتر از تایوان خواهد رفت.
چین به طور چشمگیری نیروهای نظامی متعارف و همچنین هستهای خود را ارتقا میدهد، تلاش میکند اقتصاد خود را ضدتحریم کند، و عزم خود را برای وادارکردن تایوان به اتحاد با سرزمین اصلی چین و مقابله با آمریکا نشان میدهد. هیچکس نمیداند که چنین جنگی ممکن است چه زمانی آغاز خواهد شد، اما خود شی جین پینگ به ارتش چین دستور داده است که تا سال 2027 برای حمله به تایوان آماده باشد.
تهدیدی بیسابقه برای آمریکا
این تهدیدی برای منافع آمریکا با ابعادی کاملاً متفاوت با آنچه ما به آن عادت کردهایم، است. چین اولین دولتی است که از قرن نوزدهم به این سو، در مقیاس اقتصادی با آمریکا برابری میکند و در خط مقدم فناوری مدرن با آن به رقابت میپردازد. به نظر میرسد جاهطلبیهای پکن ایجاد هژمونی منطقهای بر آسیا -یعنی بزرگترین بازار جهان- و نهایتاً ایجاد برتری جهانی است.
اگر قرار باشد چین با شکستدادن آمریکا در یک جنگ منطقهای، یعنی جنگ بر سر تایوان، بر آسیا تسلط پیدا کند، این مسئله ضربه سختی به منافع آمریکاییها -و درنتیجه اسرائیلیها- خواهد بود. هیچ کشور دیگری در جهان نمیتواند به طور منطقی چنین جاهطلبیهای سلطهجویانهای داشته باشد. حتی روسیه هم فقط یکدهم اندازه اقتصادی چین است.
ضعف عملکردی آمریکا
با این حال، آمریکا برای مقابله با این تهدید نظامی تشدیدشده از سوی چین، بسیار کم و آهسته عمل میکند. این روزها بیشترین کاری که آمریکا برای مقابله با این تهدید بیسابقه انجام میدهد این است که از اقتصاد خود ریسکزدایی میکند و یا به همراه سایر رهبران کشورهای متحدش دست به اظهارات نمادین میزند.
اما واقعیت این است که برای آمریکا چیزی جز نیروی نظامی نمیتواند حمله چین به تایوان و احتمالاً دیگر متحدان ایالات متحده در اقیانوس آرام را متوقف کند. بنابراین، آمریکا و متحدانش محتاجند که حمله چین به تایوان را به صورت نظامی دفع کنند، نه اینکه فقط تحریمهایی را علیه پکن اعمال کنند. برخلاف استدلال رایج، پکن با اقدامات آمریکا در اروپا یا خاورمیانه از حمله به تایوان منصرف نخواهد شد. اما با وضعیت فعلی، آمریکا و متحدانش در برابر حمله چین به تایوان اگر شکست نخورند، متحمل هزینه و رنج زیادی خواهند شد.
تمرکز بر شرق آسیا
در این زمینه، واشنگتن نیاز به تمرکز زیادی بر غرب اقیانوس آرام دارد. این کشور به دنبال آن است که پایگاه صنعتی نظامی و دفاعی، پول و سرمایه سیاسی خود را به آن سوی ببرد تا فوراً خط دفاع خود را در تایوان و امتداد آن تقویت کند. در این صورت آمریکا میتواند این سیاست را همین امروز و قبل از شروع جنگ انجام دهد و احتمال پیروزی خود را بالا ببرد و یا تا زمان وقوع جنگ تعلل کند و این کار را پس از شروع جنگ و در شرایطی بسیار نامطلوبتر انجام دهد.
این بدان معناست که واشنگتن قادر نخواهد بود سیاست خارجی خود در دهههای گذشته را حفظ کند. آمریکا گرچه نمیتواند خاورمیانه، اروپا یا آمریکای لاتین را رها کند، اما به دنبال آن است که هزینه و توجه خود را در این مناطق کاهش دهد.
راهحل آمریکایی؛ انطباق با شرایط جدید جهانی
راهحلی که آمریکا اندیشیده این است که روابط خود با متحدانش را بازنگری کند. به این صورت که متحدان آمریکا بپذیرند که آمریکا دیگر نمیتواند آن حمایت مستقیم و همهجانبه سابق را داشته باشد و دیگر نمیتواند حضور نظامی در بسیاری از مناطق جهان و به صورت گسترده داشته باشد و باید اغلب تمرکز خود را به سوی چین ببرد. بنابراین متحدان آمریکا باید بپذیرند که نقش بیشتری در تأمین امنیت خودشان بازی کنند، هزینه بیشتری بپردازند، و مستقلتر از گذشته عمل کنند.
از سوی دیگر، آمریکا تلاش میکند همچنان نسبت به متحدانش متعهد باقی بماند. به این معنا که تعهد میدهد همچنان از آنها حمایت اطلاعاتی و اقتصادی به عمل خواهد آورد و هروقت که لازم شود، به حمایت از آنها وارد میدان خواهد شد. همچنین این مسئله مستلزم این است که آمریکا به متحدان خودش بیشتر اعتماد کند و برداشت آنها را از مخاطرات و تهدیدات امنیتیشان به رسمیت بشناسد.
درواقع، آمریکا و متحدانش سعی میکنند که خود را با شرایط جدید جهانی منطبق سازند. به گونهای که متحدان آمریکا به کمک آمریکا توانمند شوند تا بتوانند به میزان زیادی از پس تهدیدات امنیتی خودشان بربیایند. آمریکا نیز برخلاف گذشته که در ازای ارائه انواع حمایتها و کمکها، برای متحدانش خط مشی سیاسی تعیین میکرد و آنها را برای پذیرش نظرات آمریکا در تنگنا میگذاشت، اکنون برای متحدانش باید استقلال نظر و عمل بیشتری را به رسمیت بشناسد.
مورد خاص اسرائیل
اگر بخواهیم این نگاه را در مورد اسرئیل و روابطش با آمریکا پیاده کنیم باید گفت که واشنگتن احتمالا از تصمیمات اسرائیل در مورد شیوه مدیریت چالشهای امنیتی خودش حمایت خواهد کرد و مسائلی را که اسرائیل به عنوان چالشهای امنیتی خودش مطرح میسازد، به رسمیت خواهد شناخت.
در سوی مقابل، اسرائیل نیز با این مسئله کنار خواهد آمد که ایالات متحده نمیتواند درگیر جنگ دیگری در خاورمیانه شود و فقط نقشی حمایتی را بر عهده خواهد گرفت و در این مسیر اسرائیل تنها باید روی خودش حساب کند. در واقع اتحاد اسرائیل و آمریکا دیگر شکل گذشته را نخواهد داشت و با واقعیتهای جدید باید سازگار شود و اسرائیل نباید توقع داشته باشد که آمریکا همچنان خاورمیانه را در اولویت خودش قرار دهد و اصرار بر این مسئله باعث تضعیف هر چه بیشتر اتحاد میان طرفین خواهد شد.