سیاست شکست خورده بایدن در خاورمیانه-1

باخت پرهزینه بایدن/ معمای بن بست در غزه؛ چرا اسرائیل و حماس تن به آتش‌بس ندادند؟

کدخبر: ۶۶۲۷۸۲
اقتصادنیوز: گروهی از تحلیلگران به چرایی شکست طرح های ابتکاری برای تحقق آتش بس در غزه اشاره کرده و براین باورند که یکی از دلایلی که اسرائیل و حماس با طرح های پیشنهادی موافقت نمی کنند، عدم اعتماد به بازیگران میانجی است.
باخت پرهزینه بایدن/ معمای بن بست در غزه؛ چرا اسرائیل و حماس تن به آتش‌بس ندادند؟

به گزارش اقتصاد نیوز، 31 مه، جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، پیشنهادی سه مرحله ای برای پایان دادن به جنگ در نوار غزه را اعلام کرد. او ابتدا خواستار آتش بس موقت شد که به عقب نشینی نسبی نیروهای اسرائیلی، تبادل محدود گروگان ها و ارسال کمک ها متمرکز بود. سپس مذاکرات آغاز  و در صورت موفقیت، به مرحله دوم منتهی می‌شود که شامل توقف دائمی تنش ها، عقب‌نشینی کامل و مبادله کامل گروگان‌ها می‌شود. در مرحله نهایی، تلاش‌ها برای بازسازی غزه و تبادل بقایای گروگان‌های اسرائیلی کلید خواهد خورد.

علیرغم هیاهویی که به واسطه این طرح ایجاد شد، این پیشنهاد تنها یکی از پیشنهاداتی بود که از زمان شروع جنگ ارائه شده است. در واقع، اسرائیل و حماس پیشتر طرح‌های مشابه مصر و قطر را رد کرده بودند. طرح بایدن نیز مانند دیگر پیشنهادها، شکست خورده است. اگرچه ابتکارات ارائه شده زمینه ساز صلح نشدند، اما نشان‌دهنده تلاش‌هایی برای پایان دادن به رنج مداوم ناشی از جنگ هستند. فارن افرز درباب سیاست شکست خورده آمریکا در خاورمیانه و به طور مشخص غزه، یادداشتی را منتشر کرده، اقتصادنیوزاین یادداشت را در سه بخش ترجمه و منتشر می کند.

چرایی بی نتیجه ماندن رایزنی ها برای صلح؟

سابقه تاریخی نشان می دهد که مداخلات دیپلماتیک اغلب پیامدهای بسیار منفی دارد. قدرت‌های خارجی تقریباً نتوانسته‌اند آتش‌بس‌های پایدار را بدون حمایت متخاصم اعمال کنند و شاید موضوع نگران‌کننده‌تر آن است که تلاش‌های خارجی برای تسهیل دیپلماسی می‌تواند به جای برقراری صلح، جنگ‌ها را تشدید کند.

این احتمال ناخوشایند وجود دارد که توسل بر دیپلماسی فارغ از تحولات میدان جنگ، می تواند محرک تشدید کننده تنش ها باشد. ایالات متحده و متحدانش باید به جای تحمیل رایزنی ها، حماس و اسرائیل را برای تغییر رفتارخود تحت فشار قرار دهند. بسیاری از چهره های دانشگاهی برجسته، از جمله رابرت پاول و برانیسلاو اسلانچف، مذاکرات در جریان درگیری را فرآیندی می دانند که می تواند طیفی از نتایج را ایجاد کند. از یک سو، طرف‌ها به یک توافق قابل قبول دوجانبه دست می‌یابند و به اختلاف پایان می دهند. در این میانه، طرفین ممکن است گزینه های محدودتری را برای مصالحه شناسایی و بدین طریق طیف وسیع تری از اختلاف ها باقی بماند. از سوی دیگر، بازیگران نمی توانند نقطه مشترکی پیدا کرده و اختلاف به گونه ای ادامه می یابد که گویی چیزی تغییر نکرده است. در میان همه این احتمالات، مذاکره به عنوان یک فعالیت بدون هزینه در نظر گرفته می شود که یا وضعیت را بهبود می بخشد یا در بدترین حالت، وضعیت موجود را تغییر نمی دهد.

اما مذاکره می تواند هزینه هایی داشته باشد. یکی از این موارد این است که رهبران غالبا نگران هستند که تمایل به مذاکره به عنوان نشانه ای از ضعف، کاهش عزم، یا علاقه برای صلح تعبیر شود. چنین تعبیری می‌تواند روحیه را در داخل تضعیف یا دشمن را برای مبارزه شدیدتر تحریک کند، زیرا باور این است که پیروزی یا حداقل دستاوردهای بیشتر در دسترس است. این ترس در سال 1965 توسط رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا و ماکسول تیلور سفیر سپس در ویتنام جنوبی بیان شد. او به واشنگتن در مورد اقدامات دیپلماتیک برای ویتنام شمالی هشدار داد و گفت «تاکید برای بازگشت به میز مذاکره ممکن است باعث افزایش تلاش‌های [ویت کنگ] شود که برای دستیابی به حداکثر مزیت تقلا دارد، بالاخص آن که هانوی و پکن ممکن است اشتیاق ما را به عنوان نشانه‌ای از ضعف تفسیر کنند. » مقامات ویتنام شمالی نیز نگرانی های مشابهی را ابراز کردند و در سال 1967 به سفیر نروژ در پکن گفتند که هر زمان هانوی علاقه ای به مذاکرات نشان می دهد، ایالات متحده حملات جدیدی را آغاز می کند. در نتیجه، مذاکرات صلح تا سال 1968 آغاز نشد، زیرا هر دو طرف احساس کردند که قدرت خود را از طریق عملیات مربوطه نشان داده اند. مقامات واشنگتن و هانوی می دانستند که شروع بی رویه مذاکرات می تواند منجر به درگیری شدیدتر و وخامت روابط بین جنگجویان شود. به گفته فرد ایکله معاون وزیر دفاع سابق ایالات متحده در امور سیاست و پروفسور پل پیلار،استاد دانشگاه جورج تاون، مذاکرات صرف نظر از اینکه منجر به توافق شود یا نه، می تواند هزینه هایی داشته باشد.

600948_0

اعتماد؛ حلقه مفقوده

مطمئناً واقعیت میدان نبرد می تواند فضا را برای مذاکره باز کند؛ موضوعی که به راه انداختن جنگ قدرت هر یک از طرفین و همچنین تمایل‌شان به جذب هزینه‌ها برای حل و فصل اختلافات بر اساس شرایط مطلوب را آشکار می کند. اطلاعات جدید از جنگ به همه طرف‌ها کمک می‌کند تا انتظارات خود را تعدیل کرده تا بتوانند به درک مشترکی از مسیر جنگ دست یابند. واقعیت‌های پایدار میدان نبرد که به طور غیرقابل انکار و به طور مداوم به نفع یک طرف است، روشن ترین مسیر را برای مذاکرات فراهم می کند، این حقیقتی است که در جنگ روسیه و ژاپن 1904-1904 خودرا نشان داد. قبل از اینکه ژاپن جنگ را کلید بزند، کمتر کسی انتظار داشت که روسیه را به طور قاطع در میدان نبرد شکست دهد. با این حال این دقیقا همان چیزی است که اتفاق افتاده است. رشته بی‌امان پیروزی‌های ژاپنی ها در میدان نبرد، تئودور روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده را بر آن داشت تا بنا به درخواست متخاصمان، میانجی‌گری و در مورد معاهده پورتسموث مذاکره کند، که بیشتر خواسته‌های ژاپن را برآورده کرد.

با این اوصاف، اگر طرفین درگیر نتوانند به توافق دیپلماتیک اعتماد کنند، یا اگر نتوانند به بازیگر ثالث برای اجرای قابل اعتماد شرایط باور داشته باشند، تحولات میدان نبرد راه دیپلماسی را خواهد بست. در طول تاریک ترین لحظات جنگ جهانی دوم از سال 1940 تا 1941، زمانی که استراتژی حمله رعد آسای آلمان، اروپا را ویران کرد، بریتانیا و سایر کشورها از مذاکره با پیشوای آلمانی آدولف هیتلر خودداری کردند، زیرا هیچ سناریویی را نمی دیدند که در آن او بتواند به طور قابل اعتمادی به توافق صلح آمیز متعهد و عقب نشینی کند. به هر حال، سیاست مماشات شکست خورده قبل از جنگ نشان داده بود که نمی توان به هیتلر برای عمل به وعده هایش اعتماد کرد. تنها راه حل این مشکل حذف هیتلر یا مرگش بود.

نهادهای بین‌المللی و اشخاص ثالث نیز می‌توانند جنگجویان را به گونه‌ای تحت فشار قرار دهند تا صلح را دنبال کنند. طرف‌های درگیر می‌توانند تمایل خود برای مذاکره را به‌عنوان اقدامی برای همکاری با جامعه بین‌الملل بدانند و نه به‌عنوان دلیلی بر کاهش عزم. این گزاره به آن‌ها اجازه می‌دهد به عنوان صدای معتدل ظاهر شوند. نمونه ای از این امر در جنگ دره سنپا بین اکوادور و پرو در سال 1995 مشاهده شد، زمانی که رئیس جمهور اکوادور، سیکستو دوران بالن، به شورای امنیت ملی پیشنهاد کرد که از آرژانتین، برزیل، شیلی و ایالات متحده درخواست کمک دیپلماتیک کنند تا بررسی شود.

فشار دیپلماتیک نه تنها می تواند مذاکره را کم خطر کند، بلکه قادر است گزینه اجتناب از مذاکره را نیز پرهزینه کند. در بسیاری از درگیری‌ها، از جمله در اوکراین و غزه، طرف‌های ثالث با حمایت نهادها، از جمله سازمان ملل متحد، توانسته‌اند طرف‌های متخاصم را وادار به مذاکره در حین جنگ کنند. تصادفی نیست که نسبت زمانی که صرف صحبت در حین جنگ می شود از سال 1947 تا 2003 تقریباً دو برابر بیشتر از زمان بین سال های 1823 و برقراری نظم پس از جنگ جهانی دوم در سال 1945 بوده است.

 

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید