قالیباف و محسن رضایی سرلیست اصولگرایان میشوند؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، کافی است با هر کسی که از کنار زمین سیاست فقط یکبار عبور کرده باشد صحبت کنیم ممکن نیست، او از لزوم حزبی شدن عرصه سیاست صحبتی به میان نیاورد. ماجرایی که تقریبا فقط آرمانش در کشور ما باقی مانده است.
همین احزابی هم که تا امروز کجدار و مریز طی کردهاند نزدیک انتخابات تحرکاتشان چند برابر میشود اما سوال اینجاست که دو جریان اصلی اصولگرا و اصلاحطلب قرار است بر کدام جریان تکیه کنند و به استقبال انتخابات بروند
محسن کوهکن نماینده اصولگرای مجلس و نائب رئیس جبهه پیروان خط امام و رهبری در میان مشکلات احزاب را عمیقتر می داند و معتقد است «تنها کاری که هم اصلاحطلب و اصولگرای میتوانند انجام دهند رسیدن به همگرایی است». پای جمنا و شورای وحدت هم به میان آمد اما او تنها با گفتن این جمله که نباید هیچ فرد و گروهی حذف شود راه رسیدن به یک همگرایی را حضور همه شخصیتها و احزاب تاثیرگذار در درون یک جریان اعلام کرد.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح این گفتوگوست:
امسال سال انتخابات است و همراه با بررسی قانون انتخابات بحث احزاب هم پررنگ شده، در جریان اصولگرایی کدام احزاب هستند که میتوانند به عنوان یک تکیهگاه در جریان راست محسوب شوند؟
بنا بر دلایل مختلفی احزاب هنوز جایگاه خودش را در کشور پیدا نکردند، یک بخشی از آن مربوط به متولیان احزاب است. دلیل این حرف هم این است آنها فعالیت حزبی ندارند. فعالیت حزبی به این معنا که به شکل مخروطی از طریق نقاط مختلف کشور کانونهای حزبی ایجاد شود و فعالیت حزبی انجام گیرد. اگر چنین وضعیتی بود زمان انتخابات نیز به کار گرفته میشد. حال متناسب با اینکه راس مخروط چقدر بدنه را قبول داشته باشد به آنها اختیار میدهد. اگر بخواهیم بگوییم در شرایط فعلی کدام مجموعه سیاسی دقیقا کار حزبی انجام میدهد، فقط حزب موتلفه را میشناسم که بر این مدار حرکت میکند. البته حزب موتلفه نیز به دلیل مشکلات مالی نتوانسته دامنه فعالیتش را گسترش دهد. یک بخش دیگر مشکلات ساختاری است که نمیخواهم بگویم ایراد است چرا که میتواند به عنوان یک نیروی کنترل کننده حزب محسوب شود. مثلا در آمریکا یا کشورهای غربی فرد چون ایدئولوژی خاصی ندارد یک حزب را قبول دارد و همین که این حزب فردی را معرفی میکند برایش کفایت میکند. یعنی اگر حتی یک چوب را هم معرفی کرد به همان چوب رای میدهد؛ این در حالی است که اینجا این چنین نیست و ما در کشورمان با چیزی به نام تکلیف سر و کار داریم. یعنی فرد میگوید درست است که حزب این فرد را معرفی کرده است اما من بر اساس شناختی که در مورد این آقا دارم آن را واجد شرایط نمیدانم و فردا باید جواب بدهم و به نوعی اینجا کارکرد حزب سخت تر است. البته اگر حزب دقیق کار کند و اطلاعات درستی داشته باشد تلاش میکند میزان چالش تصمیم فردی در مقابل تصمیم جمعی را به حداقل برساند.
مشکل دیگر این است که در فرهنگ ما کلمه مستقل، کلمه قشنگتری است تا اینکه فرد بگوید من طرفدار فلان حزب هستم بنابراین وقتی بخواهد مانوری بدهد ترجیح میدهد بگوید من مستقل هستم. در حالی که مستقل بودن یک افتخار نیست چراکه فرد میتواند مستقل باشد اما درست عمل کند یا مستقل باشد و اشتباه عمل کند. وقتی فرد میگوید من مستقل هستم و فلان مرامنامه را قبول ندارم اما مشیام این است یعنی هر فردی حتی تحت لوای مستقل باید یک چارچوبی را برای خود معرفی کند و صرف یک جمله «من مستقل هستم» کفایت نمیکند؛ ماهیت انتخابات سیاسی است مگر میشود سیاسی نباشد اما در فرهنگ ما کلمه مستقل جایگاه خود را دارد و بار منفی ندارد. به عبارت دیگر شاید کارشناسها دید خوبی نسبت به کلمه مستقل نداشته باشند اما عامه مردم معمولا از اینکه بگویند طرف حامی هیچ جناح و گروهی نیست استقبال میکنند.
یعنی مشکل از همین مستقل بودن است که طرف اعلام میکند مستقل است و به هیچ کجا پاسخگو نیست؟
این موضوع تا حدودی صدق میکند چراکه اگر کار حزبی واقعی انجام دهیم حزب آبروی خود را برای فرد گذاشته است و اجازه نمیدهد فرد هر کاری که دوست داشت انجام دهد. وقتی میگوییم کار حزبی انجام نمیشود شامل همین موارد هم است. وقتی فردی میگوید «من حامی فلان حزب و جناح هستم»، این حرف را که نباید فقط برای جلب رای باشد بلکه باید برنامههایی را که حزب چه در اقتصاد، چه در مسائل سیاسی و چه در حوزه اجتماعی بیان میکند قبول داشته باشد. اگر فردا او بعد از رای آوردن به برنامههایی غیر از برنامه های حزب عمل کرد، یعنی پایبند به حزب نیست. بنابراین وقتی میگوییم کدام حزب قابل اتکا است؟ باید بگویم ما در کشورمان حزب به معنای واقعی شکل نگرفته است.
امروز در بین اصلاحطلبها بحث شورای عالی سیاستگذاری مطرح است و در انتخابات قبل هم در میان اصولگرایان جمنا مطرح بود، آیا جمنا میتواند در انتخابات آینده محل اتکا باشد؟
این تشکل ها عمدتا اوج فعالیتشان ایجاد همگرایی و هماهنگی میان گروههای همفکر است و به معنای این نیست که یک ساختار مشخصی را تعریف کنند و همه ناچار باشند در این چارچوب گام بردارند. در دو جریان هم این وضعیت وجود دارد. یعنی این تشکل ها نهایت کاری که میکنند این است که وجه افتراق را کم کنند و وجه اشتراک را بیشتر کنند برای یک هدف مشخص.
در حال حاضر با توجه به انتخابات ۹۸ کدام تشکل در جریان اصولگرایی قرار است کار هماهنگی را به دست بگیرد آیا جمنا قرار است محور باشد یا شورای وحدت یا جامعتین؟
من هنوز هیچگونه اطلاعی دال بر اینکه چه ساختاری تعریف شده یا قرار است تعریف شود ندارم.
اساسا به نظر شما این تشکل ها میتوانند اصولگرایان را به وحدت برسانند؟
در مورد جریانها تا زمانی که شخصیتهای حقیقی و تاثیرگذار و نمایندگان احزاب که دبیران کل را شامل می شوند، در کنار هم قرار نگیرند و مباحث آنها به یک ساز و کار منسجم منتج نشود نمیتوان درباره آن نظر داد.
یعنی هیچ تحلیل و پیشبینی در این زمینه ندارید؟
به اعتقاد من تنها فرمولی که هر دو جریان گریزی از آن ندارند این است که تا زمانی که هر دو جریان به لحاظ تشکیلاتی به یک حزب قدرتمند دست پیدا نکردهاند ماکسیمم کاری که میتوانند انجام دهند این است که یک همگرایی زیر سقف جریان ایجاد کنند.
در این میان اشخاص چقدر نقش بازی میکنند آیا ممکن است در جریان اصولگرایی محسنرضایی، قالیباف یا حدادعادل به محوری برای وحدت تبدیل شوند؟
به نظرم اگر یک جریان سیاسی بخواهد نتیجه خوبی از کارش بگیرد به هیچ عنوان هیچ فردی را با هر وزنی که هست نباید حذف کند چون اینجا بحث همگرایی است.
یعنی از رضایی تا قالیباف ممکن به عنوان سرلیست اصولگرایان قرار بگیرند؟
ببنید چه در جریان اصولگرایی و چه در جریان اصلاحطلبی کار درست به این معنا و مفهوم است که چهرههای تاثیرگذار را همه را به بکار بگیرند. از سوی دیگر شخصیتهای حقوقی مانند احزاب را هم نباید به هیچعنوان حذف کرد.