هدف آمریکا از حملهبهمتحدانایران؟
به گزارش اقتصادنیوز ، حملات هوایی اخیر به پایگاه نیروهای نزدیک به جمهوری اسلامی در مرز سوریه و عراق توسط نیروهای آمریکایی، در شرایطی که مذاکرات غیرمستیقم میان ایران و ایالات متحده همچنان در جریان است، گره معادلات منطقهای را به نظر کورتر کرده است. این در حالی است که شنیده میشود طرف آمریکایی در آخرین دور از مذاکرات وین بار دیگر گفتوگو بر سر مسائل منطقهای را روی میز گذاشته است. فرد کاپلان، تحلیلگر مشهور آمریکایی که ستون هفتگی «داستانهای جنگ» مجله اسلیت (که حوزههای روابط بینالملل و سیاست خارجی ایالات متحده را پوشش می دهد) متعلق به اوست، با انتشار یادداشتی با عنوان «چرا ایالات متحده به حملات هواییاش در خاورمیانه ادامه میدهد؟» در این ستون به بررسی ابعاد و جوانب حملات مذکور پرداخته است.
ناکارآمدی پیام بازدارنده
ایالات متحده دوباره به شیوه قدیمی خود بازگشته و جنگندههای آمریکایی نیروهای نزدیک به جمهوری اسلامی را در عراق و سوریه مورد حمله هوایی قرار داده است. این حمله در پاسخ به حملات اخیر پهپادی منتسب به این نیروها علیه نیروهای آمریکایی در عراق انجام شد.
سخنگوی پنتاگون در توجیه آن، این حملات را به عنوان اقدامی لازم، مناسب و هدفمند به منظور کاستن از شدت تهدیدات و همچنین ارسال پیام بازدارنده روشن و بدون ابهامی اعلام کرد. این اظهارات درست مشابه سخنان مشابهی بود که در طول سالیان اخیر و در پی حملات مشابه بیان میشد. با این وجود حملات علیه منافع آمریکا ادامه پیدا میکند (و این بدان معناست که «پیام بازدارنده» دریافت نمیشود)، و بنابراین ممکن است این دست عملیات نه تنها از شدت تنشهانکاهد، بلکه به تشدید خطرات بیانجامد.
انتخاب کوچکترین گزینه روی میز
جو بایدن خود را در وضعیتی بغرنج میبیند. بدیهی است که او نمیخواهد به درگیریهای نظامی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه دامن بزند (و از این رو دستور به خروج کامل نیروهایش از افغانستان داده است). هم در ماه فوریه و هم در مورد اخیر، بایدن کوچکترین گزینه روی میز برای حمله را انتخاب کرد که ستاد مشترک در جلسه توجیهی به او توصیه کرده بود. در پی حمله قبلی، او خطاب به مقامات تهران پیامی فرستاد و اعلام کرد که به دنبال درگیری گسترده با ایران نیست، اما هشدار داد که آنها باید شبهنظامیان عراقی را تحت کنترل داشته باشند.
نیروهای آمریکایی در عراق در حال آموزش و تجهیز ارتشی هستند که در حال نبرد با بقایای داعش و دیگر گروههای تروریستیاند، و این منطبق بر منافع آمریکاست. هنگامی که این نیروهای آمریکایی مورد حمله قرار میگیرند، یک رئیسجمهور کاملاً از این بیزار است که به حمایت از آنها برنخیزد. او احساس میکند باید نشان دهد که چنین حملاتی را جدی می گیرد. ضمن آنکه این حملات او را ترغیب به بیرون کشیدن نیروها نمیکند؛ هر چند ممکن است شبهنظامیان مورد هدف قرار گیرند، اما با انجام این کار، این پیام ارسال میشود که آمریکا بلافاصله به چنین تحرکاتی پاسخ میدهد (حتی زمانی که، مانند نمونه اخیر، هیچ نظامی آمریکایی کشته نشده باشد).
شمشیر دولبه
بنابراین حضور نیروهای آمریکایی در خارج از کشور –چیزی در حدود 165000 نیروی فعال در بیش از 150 کشور در سراسر جهان- به مثابه یک شمشیر دو لبه است: از یکسو ممکن است مانعی در برابر تجاوز علیه متحدان یا شرکای آمریکا شوند. از سوی دیگر در کشورهایی که هنوز درگیری در آن در جریان است، خود سربازان به هدفی فرصتطلبانه برای گروههای شبهنظامی تبدیل میکند؛ گروههایی که یا میخواهند وجهه خود را بالا ببرند، یا آمریکا را برای خارج شدن از منطقه تحت فشار بگذارند، یا هرج و مرج بیافرینند.
در این شرایط، رئیسجمهور آمریکا تحریک میشود، حتی اگر رغبتی بدان نداشته باشد. به همین دلیل است که سلسله این اتفاقات ادامه مییابد، حتی در زمانی که رئیسجمهور متفاوتی بر سر کار باشد. (سلسله حوادثی که طی دو دهه با جورج دبلیو بوش، باراک اوباما، دونالد ترامپ و جو بایدن تجربه شده و طیف گستردهای از وقایع را در برمیگیرد).
بار دیگر به همان بیانیه پنتاگون توجه کنیم: حملات هوایی ممکن است «لازم ، مناسب و هدفمند» باشد. اما ما نباید تصور کنیم که این حملات از «خطرات فزاینده» میکاهد یا «یک پیام بازدارنده روشن و بدون ابهام» را برای ایرانیان و یا شبهنظامیان ارسال میکنند -که قبلا تهدید به «جنگی بیامان» علیه ایالات متحده کردهاند. حتی دولت عراق، که سربازان آمریکایی به [ادعای] حمایت از آن در آن جا حضور دارند (اما همچنین باید تا حدودی به تهران نزدیک باشد)، حملات هوایی بایدن را نقض حاکمیت عراق اعلام کرد.
دسترسی به فناوریهای شگفتانگیز
درس دیگری هم در کار است که باید از این ماجرا آموخت. به نظر میرسد این شبهنظامیان مجهز به پهپادهای نظامی شدهاند. هنگامی که سیا این سلاحهای شگفتانگیز جدید را در سال 2001 اختراع کرد و به طور موثری از آنها برای کمک به سرکوب طالبان در افغانستان استفاده کرد، بسیاری بر این باور بودند که هیچکس دیگری -از جمله شبهنظامیان غیردولتی- هرگز قادر به استفاده از این فناوری و چنین وسایلی در جنگ از راه دور برای مدت زمان طولانی، نخواهد بود. با این حال، اکنون ما با این وضعیت روبرو هستیم.
هواپیماهای بدون سرنشین مورد استفاده شبهنظامیان به اندازه نمونههای غربی پیچیده نیستند. آنها نمیتوانند دادههای جیپیاس را از ماهواره دریافت کنند تا این امکان را به آنها بدهد تا اهداف را با دقت مشخص در خانه هدایت کنند. آنها هنوز تا رسیدن به این حد فاصله دارند.
فصل جدید در تاریخ نظامی
اما آنها (و چه کسی میداند چه گروهها، شبهنظامیان و قدرتهای کوچک دیگری) میتوانند هواپیماهای بدون سرنشین کوچک را در فواصل کوتاهتر، در ارتفاعات خیلی کم و از راه دور راه اندازی و هدایت کنند به گونهای که که توسط رادارهای ضدهواپیما قابل مشاهده نباشد و مواد منفجرهای را که این پهپادها حمل میکنند، در زمان و مکان مناسب منفجر کنند.
این الگوی جدیدی در تاریخ نظامی است که تاکنون شناخته شده است. هنگامی که ایالات متحده اولین بمب اتم را در سال 1945 منفجر کرد، اعتقاد عمومی بر این بود که روسها کمتجربهتر و خامتر از آنی هستند که بتوانند خود را با آن مطابقت دهند. اما آنها تنها چهار سال زمان لازم داشتند تا بدان دست یابند. همین توهم در هنگام اختراع بمب هیدروژنی، موشک قارهپیمای بالستیک و بسیاری از تجهیزات پیچیده دیگر نظامی و غیرنظامی وجود داشت.
برجام زیر سایه
سرانجام، سلسله حملات تلافیجویانه و متقابل ممکن است طی هفتهها و ماههای آینده عواقب گستردهتری داشته باشد. بایدن در تلاش است توافق هستهای ایران را که اوباما -به همراه رهبران 5 کشور دیگر- در سال 2015 امضا کرد و ترامپ سه سال بعد از آن خارج شد را احیا کند. در همین شرایط، در اوایل ماه گذشته [میلادی]، با پیشرفت در مذاکرات وین، در ایران یک رئیسجمهور محافظهکار انتخاب شد تا در ماه اکتبر جایگزین حسن روحانی میانهرو شود.
آیا حملات هوایی سرنوشت توافق جدید را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟ آیا این حملات توافق با حکومت ایران را در داخل آمریکا را هضمپذیرتر میکنند؛ چرا که نشان میدهند برجام سبب نمیشود که رئیس جمهوری آمریکا عملیات تهاجمی حکومت ایران در منطقه را تحمل کند. یا اینکه این حملات، هر دو طرف منتقد در کنگره را بر سر این مسئله مصرتر خواهد کرد که هر توافق جدیدی در موردبرنامه هستهای ایران باید شامل محدودیتهایی در مورد موشکهای بالستیک و پشتیبانی این کشور از نیروهای نیابتی منطقهایاش هم باشد –مسئلهای که رهبران ایران -حتی روحانی- قاطعانه آن را رد کردهاند.
نمونه مشابه جنگ سرد
در مراحل اولیه مذاکرات میان ایالات متحده و ایران، در سال 2013، هیئت مذاکرهکننده اوباما سعی کرد به «توافق بزرگی» دست یابد که تمام اختلافات بین دو کشور را حل کند. اما آنها خیلی زود فهمیدند که این امکان وجود ندارد و ترجیح داده شد که تنها بر سر یک توافق محدود در مورد برنامه هستهای ایران -که ضروریتر به نظر میرسید- متمرکز شود. به طور مشابه، در طول جنگ سرد، دیپلماتهای ایالات متحده و شوروی در مورد چندین معاهده پیرامون محدود کردن یا کاهش زرادخانههای هسته ای مذاکره کردند، بدون اینکه بر ایدئولوژی هیچ یک از طرفین یا حمایت از کشورها و جنبشهایی که از سوی طرف مقابل آنها را خصمانه پنداشته میشد، اثری بگذارد.
به هیچ وجه مشخص نیست که در حال حاضر چنین دیپلماسی دو مرحلهای بین ایالات متحده و ایران امکانپذیر خواهد بود یا نه. همچنین مشخص نیست که آیا شبهنظامیان حملات خود را تا حدی با هدف تضعیف امکان دیپلماسی - برای حفظ تنش با آمریکا در سطح بالا، به منظور موجه کردن حمایتهای تهران- آغاز کردهاند یا اینکه تنشها به طور تصادفی درحال تشدید است.هر چند، فارغ از اهداف، ممکن است تأثیرات یکسانی داشته باشند.
آخرین فرصتها
در ماه های پایانی ریاستجمهوری ترامپ، ایران غنیسازی اورانیوم را با غلظت فراتر از تعهدات توافق هستهای آغاز کرد –در حالی که بیش از یک سال پیش از ان ترامپ با اعمال مجدد تحریمهای اقتصادی علیه ایران، توافق را کاملا نقض کرده بود. در چند ماه نخست ریاستجمهوری بایدن، هر دو کشور فرصت گرانبهایی را از دست دادند؛ از جمله بر سر اینکه کدام یک از طرفین باید اولین اقدام را برای کاهش این تنشها انجام دهد –آیا اول ایران باید غنیسازی را پیش از لغو تحریمهای ایالات متحده کاهش دهد یا بالعکس؟
هر دو طرف –و دیگر کشورهای عضو توافق هستهای اروپایی که در مذاکرات وین حاضرند – زمان کمی را در اختیار دارند و تداوم این باعث میشود که احتمال حل و فصل یک مسئله مهمتر رورزبهرو کاهش یابد. در اینجا سئوال این است که آیا هر دو طرف واقعاً خواهان احیای توافق هستهای هستند؟ در صورت پاسخ مثبت به آن، دیپلماتها باید تمرکز خود را افزایش دهند و کار خود را تسریع بخشند.