احیای القاعده در آستانه فروپاشی
به گزارش اقتصادنیوز ؛ در نوامبر ۲۰۱۷ سیآیای ۴۷۰ هزار فایل دیجیتالی دیگر شامل صدا، تصویر، فیلم و متن را از طبقهبندی خارج کرد. نلی لاهود، عضو ارشد برنامه امنیت بینالمللی در موسسه آمریکای نوین در مقالهای تحقیقی و مفصل برای مجله فارن افرز با عنوان «موفقیت فاجعه بار بنلادن: القاعده جهان را تغییر داد، اما نه آنطور که میخواست»، نتایج بررسیهای خود و همکارانش درباره دستنوشتههای اسامه بن لادن -رهبر بزرگترین گروه تروریستی جهان و مرد پشت حمله ۱۱ سپتامبر که در می ۲۰۱۱ با حمله کماندوهای نیروی دریایی ایالات متحده کشته شد- را ارائه کرده است.
خانم لاهود با کمک دو دستیار پژوهشی، بیش از ۹۶ هزار پرونده را مرور کردهاند؛ از جمله نزدیک به ۶ هزار صفحه متن عربی که پرونده ارتباطات داخلی القاعده بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ را تشکیل می دهند. وی سه سال گذشته را صرف تجزیه و تحلیل آنها کرده است. این اسناد شامل یادداشتهای بن لادن، نامهنگاری وی با همکارانش، نامههای نوشته شده توسط اعضای خانواده وی و یک دفترچه دستنویس ویژه ۲۲۰ صفحهای است که حاوی رونوشت مباحثات بین اعضای خانواده نزدیک بن لادن است که در دو ماه پایانی عمرش در ابوت آباد ساکن شده بودند.
این اسناد نگاهی بی نظیر از ذهنیت بن لادن ارائه می دهد و تصویری از "جنگ علیه تروریسم" ایالات متحده را از چشم هدف اصلی این جنگ به نمایش میگذارد. خانم لاهود و همکارانش در این مقاله مهم، پرده از حقایق و نکاتی برداشتهاند، که برای نخستینبار به صورت عمومی انتشار یافتهاند.
اقتصادنیوز این مقاله را در چهار بخش تقدیم مخاطبان میکند.
۱۱ سپتامبر، آغاز افول القاعده
در بخش نخست مقاله «موفقیت فاجعهبار بنلادن»، نویسنده به درک سطحی و پراکنده بن لادن از روابط بین المللی مدرن اشاره دارد که در خود حملات 11 سپتامبر منعکس شد و نشاندهنده یک غلط محاسباتی شدید بود: بن لادن هرگز پیش بینی نمی کرد که ایالات متحده در پاسخ به این حمله وارد جنگ شود. در واقع ، او پیش بینی کرد که در پی این حمله، مردم آمریکا به خیابان ها بیایند، اعتراضات علیه جنگ ویتنام را تکرار کرده و از دولت خود بخواهند از کشورهای اکثریت مسلمان خارج شود.
با این وجود، خانم لاهود معتقد است نمی توان به دو دهه گذشته نگاه کرد و از میزان تأثیری که القاعده با رهبری کاریزماتیک بنلادن بر سیاست جهانی گذاشت، عبور کرد؛ بن لادن واقعاً جهان را تغییر داد – اما نه به شیوه ای که او میخواست و نه آنطور که انتظار میرفت.
در ادامه بخش دوم این مقاله را بخوانید.
۳سال غیبت اسامه و روزگار سخت القاعده
در پی شکست طالبان ، بسیاری از جنگجویان و عوامل القاعده پس از فرار به پاکستان توسط مقامات آنجا دستگیر شدند. رهبران القاعده و بسیاری از اعضای خانواده بن لادن از ترس سرنوشت مشابه مقصد دیگری را انتخاب کردند و در آنجا، با استفاده از اسناد جعلی خانه اجاره کردند اما در پایان سال 2002 ردیابی و دستگیر شدند. آنها بعداً به همراه خویشاوندان زن و فرزندان خود به محوطهای تحت حفاظت شدید منتقل شدند.
در سال 2008 ، سعد پسر بن لادن از آنجا فرار کرد و در نامه ای به پدرش توضیح داد که چگونه در زندان آنجا با زندانیان القاعده برخورد میشد و چگونه برای آنها «مصائب انباشته شده و مشکلات روانی افزایش یافته است ... و هنگامی که همسر باردار سعد نیاز به پزشک داشت، او را به بیمارستان منتقل نکردند تا اینکه حرکت جنین متوقف شد».
شرایط آنها بسیار مأیوس کننده بود به طوری که هنگامی که رهبر جهادی لیبی، ابونس السبعی، سرانجام در سال 2010 آزاد شد، به بن لادن نوشت که بازداشت در آنجا مانند "تبعید از دین" به نظر می رسید و اعتراف کرد که حتی وی از مقامات زندان خواسته بود که او را به "هر جای دیگر حتی به اسرائیل" تبعید کنند.
بن لادن در زمان وقوع این مصائب، کاملاً بی اطلاع بود. نوشتههای ابوت آباد نشان می دهد که در پی حمله آمریکا به افغانستان، بن لادن از صحنه ناپدید شد و سه سال فرماندهی القاعده را بر عهده نداشت، حتی اگر به انتشار بیانیه های عمومی در تشویق حملات جهادی در اندونزی، کویت، پاکستان، روسیه، تونس و یمن ادامه می داد.
نامههای یک تروریست میانسال
تنها در سال 2004 بود که بن لادن سرانجام توانست ارتباط خود را با رهبران درجه دوم القاعده از سر بگیرد. او مشتاق راهاندازی کمپین جدید تروریسم بین المللی بود. وی در یکی از اولین نامه هایی که پس از برقراری مجدد تماس با اعضای ارشد ارسال کرد، برنامه ریزیهای خود را برای انجام "عملیات [به زعم وی] شهادتطلبانه شبیه حمله 11 سپتامبر نیویورک" بیان کرد. اگر این کارها بسیار دشوار به نظر می رسیدند، او برنامه های جایگزینی برای هدف قرار دادن خطوط ریلی داشت.
همکارانش به سرعت او را آگاه ساختند: القاعده فلج شده بود و چنین عملیاتی دور از ذهن بود.
در سپتامبر 2004 ، یکی از رهبران درجه دوم معروف به توفیق، نامه ای به بن لادن نوشت و توضیح داد که چقدر اوضاع بلافاصله پس از حمله آمریکا به افغانستان دشوار بوده است. او می نویسد: "مصائب و مشکلات ما دلخراش بود و ضعف ، شکست و بی هدفی که بر ما وارد شد هولناک بود." وی ابراز تاسف کرد که "فقدان و ناتوانی بن لادن در تجربه کردن این واقعیات دردناک آنها" خود آشفتگی را برانگیخته است. وی گفت: "ما مسلمانان نجس شدیم، هتک حرمت شدیم و دولت ما تکهتکه شد. زمینهای ما اشغال شد، منابع ما غارت شد، و این چیزی است که به طور کلی برای جهادیها و به طور خاص برای ما در القاعده اتفاق افتاده است."
خالد الحبیب یکی از رهبران رده دوم در نامهای به بنلادن توضیح داد که در طول سه سال غیبت وی "دستاوردهای آنها در میدان جنگ ناچیز بوده است". در مجموع سه عملیات بسیار متوسط، بیشتر با [موشک] و از راه دور را برشمرد.
یکی دیگر از مکاتبهکنندگان به بنلادن گفت که "کار خارجی" القاعده (یعنی حملات خارج از کشور) - به دلیل فشارهای بی وقفه ای که پاکستان بر جهادی ها اعمال می کرد "متوقف شده است". حتی اگر این به اندازه کافی بد نبود، بنلادن متوجه شد که القاعده توسط بسیاری از طرفداران سابق افغان و طالبان فروخته شده است؛ حبیب شکایت کرده بود که "90 درصد آنها" توسط دلارهای براق فریب خوردهاند."
یک طناب نجات برای القاعده
اما در زمانی که بنلادن توانست دوباره تماس برقرار کند، همه چیز برای القاعده جفت و جور شد.
پس از برکناری طالبان از قدرت در افغانستان توسط ائتلاف نظامی تحت رهبری ایالات متحده ، مرحله بعدی جنگ بوش علیه تروریسم، حمله 2003 به عراق بود، کشوری که تحت حاکمیت یک سکولار، صدام حسین اداره می شد و به جهادگران با خصومت نگاه می کرد. تهاجم به رهبری ایالات متحده به سلطنت سبعانه صدام پایان داد اما منجر به انحلال ارتش عراق و خالی شدن سایر نهادهای دولتی سکولار شد.
در ابتدا، سنی های عرب، گروه اقلیتی که در زمان صدام بر عراق تسلط داشتند، سهم عمده ای از خشونتهای فرقه ای پس از حمله را بر عهده گرفتند. این امر برای القاعده و دیگر گروه های جهادی که توانستند خود را به عنوان مدافعان اهل تسنن معرفی کنند، نجات دهنده بود. همانطور که حبیب در نامه خود به بنلادن در سال 2004 می گوید: "وقتی خدا از مصائب و درماندگی ما مطلع شد، درهای جهاد را برای ما و کل امت عراق باز کرد."
حبیب به طور خاص اشاره به ظهور ابومصعب الزرقاوی، جهادی اردنی داشت که پس از حمله آمریکا به شهرت رسید. تا سال 2004 ، زرقاوی و نه بنلادن رهبر قدرتمندترین گروه جهادی جهان بود. جدا از تعهد مشترک خود برای جهاد خشونت آمیز، این دو مرد وجه اشتراک چندانی نداشتند. بنلادن از تربیت ممتازی برخوردار بود. زرقاوی فقیر بزرگ شده بود، مدتی را در زندان گذرانده بود و نه تنها به عنوان یک افراطی مذهبی بلکه به عنوان یک محکوم سابق سخت گیر و یک اوباش بی رحم ظهور کرده بود. علیرغم شکاف وسیع بین این دو، زرقاوی مشتاق بود که گروه خود، جماعت التوحید والجهاد، با القاعده ادغام شود. زرقاوی در مجموعه ای از نامههای ارسال شده به بنلادن تصریح میکند که پیروان او "فرزندان پدر" -یعنی بنلادن- هستند و گروه او فقط "شاخهای از اصل" است. زرقاوی همچنین به رهبران القاعده اطمینان داد که با آنها همکاری میکند و به دنبال اتحاد همه جناحهای جهادی در عراق است.
شور و شوق زرقاوی بنلادن را خوشحال کرد. بنلادن به معاون خود ظواهری و توفیق نوشت: "ادغام گروه [جماعت] التوحید والجهاد فوقالعاده خواهد بود"، و از آنها می خواهد به این موضوع توجه زیادی داشته باشند، زیرا این یک گام بزرگ در جهت اتحاد تلاشهای جهادی است.در دسامبر 2004 ، بنلادن با انتصاب علنی زرقاوی به عنوان رهبر گروه جدیدی به نام القاعده در بینالنهرین (که اغلب در رسانه های غربی از آن به عنوان القاعده در عراق یاد می شود) ادغام رسمی شد.
بازگشت برند القاعده
ابتکار زرقاوی سرانجام گروههای جهادی را در سومالی ، یمن و شمال آفریقا برانگیخت تا رسماً خود را با القاعده هماهنگ کنند. این گروهها مستقیماً از سازمان اصلی خارج نشدند، اما رهبران آنها مزایای زیادی را در به دست آوردن نام تجاری القاعده میدیدند، به ویژه فرصتی برای ارتقاء جایگاه خود در نزد پیروانشان و جلب توجه رسانه های بین المللی ، که امیدوار بودند به آنها کمک می کند تا پول جمعآوری کنند و طرفداران جدیدی را جذب کنند.
مقامات ضدتروریستی در سراسر جهان که بر القاعده متمرکز شده بودند، غالباً همه جهادی ها را زیر یک چتر واحد قرار میدادند و ناخواسته به افرادی که میواستند خود را با بنلادن مرتبط کنند، گروه های زیادی برای پیوستن به آنها ارائه میدادند. بنابراین ، اگرچه سازمان القاعده چندتکه شد، اما نام تجاری آن از طریق اقدامات گروههایی که به نام القاعده عمل می کردند، قدرتمند ادامه یافت. همه اینها از اتحاد زرقاوی با بنلادن سرچشمه گرفت.
در اوایل سال 2007 ، یکی از روحانیون جهادی سعودی، بشر البشر، در نامه ای به یکی از رهبران ارشد القاعده، این ادغام را به عنوان نشانهای از خدا عنوان کرد که "به القاعده رحم کرده است" که «اگر پیروزی های شگفت انگیز جهادی در عراق ، که ارزش سهام القاعده را افزایش داد، بر ما نازل نشده بود، القاعده به پایان می رسید». او ارزیابی کرد که این یک مداخله الهی بود: "راه خدا برای جبران خسارت مردمی که در راه او جهاد میکنند."