دیکتاتورها چگونه دموکرات می شوند؟
دموکراسی نوعی نظام حکمرانی در مسیر پیشرفت و پیچیدهتر شدن جوامع بشری است که در بسیاری از موارد با فراهم ساختن امکاناتی برای حل مشکلات مربوط به کنش جمعی توانسته است آزادی، برابری، رفاه و ثروت بیشتری نسبت به دیگر الگوهای حکمرانی و شیوههای مدیریت جوامع تولید کند.
اما به رغم وجود پایه دانشی گسترده و توافقی عام در مورد سازوکارهای کارکردی دموکراسی، هنوز در میان پژوهشگران توافقی قطعی در مورد شرایط و فرآیند دموکراتیزاسیون وجود ندارد. شکست جنبشهای دموکراسیخواهی در بسیاری از نمونههای تاریخی پیامدهای بسیار سنگینی برای جوامع داشتهاند که از عقبگرد در مسیر توسعه تا فروپاشی کامل ملتها متفاوت بوده است.
فجایعی همچون خزان عربی و عقبگرد برخی از دموکراسیهای تثبیت شده به ما یادآوری میکنند که کنش بر اساس اصول علمی در این زمینه بسیار مهم است. با وجود اختلاف نظرهای بین کارشناسان، در دهه گذشته در برخی موارد شاهد همگرایی در میان متخصصین در زمینه شناخت فرآیند دموکراتیزاسیون هستیم. مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه در مطالبی تحلیلی تلاش می کند برخی از آخرین یافته ها در مورد دلایل شکست دموکراتیزاسیون را توضیح دهد که به رغم وجود اختلاف نظرها در میان متخصصین، همگراییهایی عام در مورد آنها وجود دارد.
راه گذار به دموکراسی
بهنام ذوقی رودسری: چرا برخی تلاشها در جهت بسط دموکراسی به موفقیت دست مییابند اما عمده این اقدامات بدون دستاورد چندانی شکست میخورند؟ کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، انتخابات و جنگ در راه دموکراتیزاسیون[1]» با بهرهگیری از یکی از عظیمترین آنالیزهای کمی و کیفی در مورد دموکراسی برخی از باورهای عام در این مورد را رد میکند و ایدههای بدیعی را پیش مینهد. این کتاب که حاصل پژوهشهای مایکل میلر استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج واشنگتن است، در جولای 2021 توسط انتشارات دانشگاه پرینستون منتشر شده است.
میلر در این کتاب ادعا میکند که با بررسی 139 گذار دموکراتیک از سال 1800تا 2014 دو مسیر مشخص از گذار به دموکراسی را شناسایی کرده است که بالای 90 درصد دموکراسیهای پایدار را میتوان در این دو گروه قرار داد: یا شوکی عظیم رانه دموکراتیزاسیون را به پیش میراند یا ائتلاف حاکم از طریق انتخاباتی فرآیند دموکراتیزاسیون را به پیش میراند که مطمئن باشد در نظام دموکراتیک نیز قدرت را حفظ خواهد کرد.
مسئله مهم در پیشبینی دموکراتیزاسیون در هر دو مسیر این است که حاکمان به این نتیجه برسند که با دموکراتیزاسیون قدرت محدودی را از دست خواهند داد و بدین ترتیب، مسیر گذار را تسهیل خواهند کرد . بر اساس تحلیل تمامی گذارهای موفقیتآمیز به دموکراسی در این دوره، میلر ادعا میکند که این امر نتیجه تغییر روابط بین نخبگان حاکم و منازعاتی است که همواره بین آنها وجود دارد و نه نتیجه اقداماتی آگاهانه با هدف دموکراتیزاسیون.
میلر از مثالهایی چون گذار کره جنوبی و تایوان به دموکراسی استفاده میکند و توضیح میدهد اگرچه در این نمونهها، حزب حاکم توانست در نظام دموکراتیک نیز در قدرت بماند، اما نظام حکمرانی این کشورها به کلی تغییر کرده است. این پژوهش میتواند درسهای مهمی در مورد فجایعی همچون بهار عربی و همچنین دلایل پایداری برخی نظامهای دموکراتیک نوظهور فراهم سازد.
میلر در این کتاب توضیح میدهد این روایت که بر خلاف منافع و خواست نیروهای قدرتمند حاکم، مجموعهای از نیروهای دموکراسیخواه با تظاهرات، انقلاب یا جنگ داخلی میتوانند قدرت را در دست بگیرند و یک نظام دموکراتیک را تاسیس کنند، در دویست سال اخیر هیچ گاه اتفاق نیافتاده است (به جز دو مورد لیبریا و نیکاراگوئه که تا حدودی از این قاعده مستثنی بودهاند) و این روایتها بهکلی خیالی هستند. او توضیح میدهد به این دلیل در پژوهشهای قبلی مشاهده شده بود که جنبشهای بدون خشونت اغلب در پیشبرد دموکراسی موفق میشوند که مطرح شدن مطالبات مردمی از پایین با خواست نیروهای حاکم برای گذار به دموکراسی همراه بوده است.
در واقع در این شرایط، نیروهای حاکم که مطمئن هستند از دموکراسی سود بیشتری خواهند برد، با تغییرات همراه میشوند و دست به سرکوب یا کودتا نمیزنند. اما زمانی که نیروهای حاکم حس کنند که در نظام دموکراتیک به کلی حذف خواهند شد یا قدرت زیادی را باید واگذار کنند، در برابر مطالبات مردمی مقاومت خواهند کرد. تحلیل کمی میلر نشان میدهد زمانی که حزب حاکم در نظام اقتدارگرا با گذار به دموکراسی موافقت میکند، بیش از 75% شانس پیروزی در انتخابات دموکراتیک را دارد. بنابراین، حاکمان اقتدارگرا با احزاب قدرتمند تمایل بیشتری به دموکراتیزاسیون خواهند داشت.
در مقدمه کتاب، نظریه محوری ارائه شده بدین صورت خلاصه شده است:
«دموکراتیزاسیون زمانی اتفاق میافتد که منازعات بین نخبگان برای کسب قدرت، به طور غیرتعمدی بستری سیاسی ایجاد کند که در آن، رهبران حکومت با پذیرش دموکراتیزاسیون قدرت زیادی را از دست نخواهند داد.»
در این کتاب شش ادعای نظری کلیدی مطرح میشود و در فصول مختلف، شواهد و تحلیل پیشتیبان این نظریه مطرح میشود.
1. دموکراتیزاسیون زمانی محتمل است که رهبران اقتدارگرا تصور کنند دموکراسی موجب کاهش اندکی در قدرت و امنیت شخصیشان خواهد شد. دلیل این انتظار میتواند بیثباتی در وضعیت فعلی یا احتمال بالای قدرت گرفتن این افراد در نظام دموکراتیک است.
2. دموکراتیزاسیون تقریباً در تمامی موارد در بستر سیاسی خاص پس از یک شوک یا حضور یک حزب انتخاباتی حاکم مطمئن اتفاق میافتد. دموکراتیزاسیون تقریبا هیچ گاه با فشارهای مردمی از پایین یا انتخابهای استراتژیک برای ساخت دموکراسی مستقل از این زمینههای سیاسی اتفاق نمیافتد.
3. شوکها یا حوادثی که در وهله اول نظامهای اقتدارگرای باثبات را دچار اختلال میکنند، تقریبا در هیچ یک از موارد هدف دموکراتیزاسیون نداشتهاند.
4. شوکها و احزاب حاکمِ مطمئن، موجب ایجاد گشایشهایی برای فعالیت دموکراتیک میشوند و فعالیتها در جهت دستیابی به دموکراتیزاسیون را موثرتر میسازند.
5. تقریبا تمامی تصمیمات برای ساخت دموکراسی یا توسط نیروهای اقتدارگرایی گرفته میشود که با تهدیدهای شدید نخبگان مواجه هستند، یا نیروهای اصلاحطلبی که در دورههای پس از شوک قدرت را به دست گرفتهاند یا حاکمان/احزابی که در دموکراسی دوباره قدرت میگیرند.
6. بهرغم برخی از ویژگیهای مشترک، دو مسیر به سوی دموکراسی، به لحاظ شرایط دموکراتیزاسیون و شانسهای موفقیت دموکراتیک تفاوتهای چشمگیری دارند.
این کتاب همانند بسیاری آثار دیگر که در سالهای اخیر در تحلیل دموکراتیزاسیون منتشر شدهاند، نوید تغییراتی جدی در مسیر پژوهشها در این زمینه را میدهد. پژوهشهای سنتی و مفروضات غیرعلمی در مورد دموکراتیزاسیون عموما بر ترجیحات اجتماعی در حمایت از دموکراسی، راهبردهای پیشبرد جنبشهای اعتراضی و نوع ساختار سیاسی متمرکز بودهاند. اما این پژوهش امکان ادامه حفظ قدرت نیروهای حاکم در روند دموکراتیزاسیون را به عنوان عامل تعیینکننده معرفی میکند و بسیاری از این مفروضات پیشین را به کلی رد میکند.
[1] Miller, M. K. (2021). Shock to the System: Coups, Elections, and War on the Road to Democratization. Princeton University Press.