پیمان شانگهای منفعت امنیتی برای ما ندارد/ بدون این پیمان هم می توانستیم به منافع مالی برسیم
اما آنچه در این رویکرد قابلتوجه است، غیبت واقعگرایی پیرامون جایگاه و عملکرد واقعی این سازمان و اهدافی است که تاکنون دنبال کرده و در آینده قابل پیشبینی نیز دنبال خواهد کرد.
اولین موضوعی که لازم است به آن اشاره شود، این است که به تصویر کشیدن سازمان همکاریهای شانگهای بهعنوان یک کل منسجم امری خلاف واقع است. فارغ از پیوستن اعضای جدیدی همچون پاکستان و هند که دارای اختلافات تاریخی جدی هستند، خود چین و روسیه نیز در قالب این سازمان همواره نگاه تردیدآمیزی به یکدیگر داشتهاند. این امر اساسا از این منطق ناشی میشود که چین بیشتر تلاش کرده است تا وجهه اقتصادی سازمان همکاریهای شانگهای را ارتقا دهد؛ اما روسیه به طور خاص پس از آغاز بحران اوکراین در سال ۲۰۱۴ به دنبال تقویت بعد امنیتی این سازمان، از جمله همراهی کشورهای عضو با مواضع خود در قبال اوکراین بوده است. این موضوع، خود را در مخالفت روسیه با پیشنهادهای اقتصادی چین در قالب سازمان، از جمله تاسیس بانک توسعه سازمان همکاریهای شانگهای یا ایجاد منطقه آزاد تجاری نشان داده است.
همچنین، روسیه همواره نسبت به افزایش جایگاه و نفوذ چین در آسیای مرکزی نگران بوده است. بهویژه با توجه به اینکه اساسا چین کنشگری محوری در سازمان شانگهای قلمداد میشود، موفقیت تمامعیار آن میتواند به معنای به حاشیه رفتن سازمانهای منطقهای شود که روسیه در آنها نقش برتر و رهبری را برعهده دارد. علاوه بر این، در شرایطی که جنگ اوکراین سبب اتکای بیشتر مسکو به پکن شده است، این موضوع میتواند فضا را برای چین در جهت کنشگری امنیتی در این منطقه نیز فراهم کند؛ موضوعی برخلاف تقسیم کار ضمنی گذشته که طی آن پکن نقش اقتصادی و روسیه نقش امنیتی غالب را ایفا میکرد.
مسائل اما به همینجا ختم نمیشود. در ارتباط با همکاریهای اقتصادی در لوای سازمان همکاریهای شانگهای این پرسش را میتوان مطرح کرد که آیا در نبود این سازمان همان میزان روابط اقتصادی که اکنون میان اعضا وجود دارد، ایجاد نمیشد؟ به نظر میرسد هم تکمیلی اقتصادی میان چین و کشورهای آسیای مرکزی امری است که فارغ از هرگونه مکانیزم نهادی احتمالا آنها را به یکدیگر پیوند میداد.
نکته مهمی که مقامات کشور باید به آن توجه داشته باشند، این است که سازمان تاکنون حمایت قاطعی از اعضا بهویژه در موضوعات امنیتی نشان نداده است. چه بخواهیم به نوع موضوعگیری سازمان پس از مداخله نظامی روسیه در گرجستان در سال ۲۰۰۸ رجوع کنیم و چه به دنبال جنگ اوکراین، دیگر اعضا حمایت جدی از روسیه به عمل نیاوردند؛ امری که البته با توجه به دغدغه امنیتی خاص هریک از اعضا، طبیعی به شمار میرود. بهعنوان نمونه، چین اگرچه در جنگ اوکراین، روسیه را محکوم نکرده، در عین حال نمیخواهد روابط خود با غرب را نیز با چالش مواجه کند.
مساله دیگر اینکه عضویت در سازمان شانگهای بعید است بتواند به تهران در پیشبرد سیاستهای خاورمیانهای کمک خاصی کند. اعضای سازمان تلاش میکنند با همه دولتهای رقیب در منطقه روابط متوازن داشته باشند. این موضوع در میان سهقدرت بزرگ عضو یعنی چین، هند و روسیه نمایان است. کشورهای منطقه نیز به دلایل مختلف که یکی از آنها اثرگذاری بر ملاحظات این کشورها در روابط با تهران است تلاش میکنند روابط خود را با این قدرتها گسترش دهند. بنابراین واقعیتهای موجود در مورد سازمان شانگهای و توان تاثیرگذاری آن با انتظارات ایران از آن فاصله معناداری دارد.
حتی از این موضوع نیز نباید غافل شد که عضویت در یک مکانیزم سازمانی که چین در آن نقش محوری دارد ممکن است محدودیتهایی نیز از جانب چین بر تهران در خصوص سیاستهای کشور از جمله در خاورمیانه یا دیگر حوزهها و مناطق تحمیل کند؛ یعنی چینیها در راستای دستیابی به منافع مطابق با دستورکارهای کلان سیاست خارجی خود، تهران را وادار به حرکت در مسیر مشخصی کنند.