مرثیهای برای یک صنعت
در پایان جنگ کشور با خاموشیهای گسترده روبهرو بود و دولت سازندگی هزینه بالایی را صرف توسعه نیروگاهها صرف کرد و طبعا بخشی از این هزینهها متوجه دانشآموختگان رشته برق میشد. بسیاری از فارغالتحصیلان این رشته دریافتند که میتوانند شرکتی برای خود تاسیس کنند که از محل آن قطعات لازم برای صنعت برق را تولید کنند و به این صنعت عرضه کنند. کسبوکار دانشآموختگان رشته برق بسیار جذاب بود و همین امر انگیزه مهاجرت را کم میکرد. کمکم کار به جایی رسید که حوزه برق یکی از حوزههای مزیت ایران به شمار میرفت و ایران میتوانست نیروگاه و قطعات مرتبط را برای کشورهای دیگر عرضه کند.
از بد حادثه در مجلس هفتم ایدهای توسط آقایان توکلی، نادران و خوشچهره مطرح شد که بر اساس آن قیمت آب، برق، گاز تثبیت شد و ادعا شد با این کار جلوی تورم فزاینده گرفته میشود و صنعت برق از محل صرفهجویی مجبور میشود نیازهای خود را تامین کند. آقای حدادعادل بهعنوان رئیس مجلس هنگام تصویب آن را هدیه مجلس هفتم به جامعه عنوان کرد و آقای احمدینژاد از این تصمیم استقبال کرد. آنچه در حقیقت رخ داد آن بود که با این تصمیم، رگ حیات صنعت برق قطع شد؛ درحالیکه هزینهها در این صنعت با تورم داخل یا تورم دلار افزایش مییافت، درآمدهای توانیر تثبیت شد و بدهی دولت به نیروگاهها افزایش یافت. کمکم کار به جایی رسید که همه فهمیدند دولت قرار نیست به این زودیها طلب نیروگاهها را پرداخت کند و نیروگاهها به زیان کشیده شدند و به دنبال آن انگیزه برای ایجاد نیروگاه از بین رفت. یکی از ریشههای وضعیت موجود که عرضه برق همپای تقاضا رشد نمیکند، همین بیانگیزگی مالی برای ایجاد نیروگاه است.
پیامد بدهکاری توانیر به ورشکستگی نیروگاهها منحصر نشد، بلکه دامن کل زنجیره تامین برق را گرفت. به تدریج شرکتهایی که تجهیزات صنعت برق را تولید میکردند با کارفرمای بدحسابی روبهروشدند که نمیشد روی زمان پرداخت بدهیهایش حساب کرد. هرچقدر شرکتهای این صنعت تقلا کردند که این موضوع را به نحوی رفع و رجوع کنند، عاقبتالامر فشار کسری نقدینگی آنها را به این جمعبندی رساند که راه گریزی از این وضعیت متصور نیست. کمکم شرکتها تعطیل شدند یا تلاش کردند مشتریانی در بخشهای دیگر اقتصاد مثل نفت یا معدن پیدا کنند. برخی از بهترین مهندسان ایرانی نیز راه مهاجرت را در پیش گرفتند. دوستی برایم تعریف میکرد که در یک شرکت هلندی از ۳۳مهندس آن ۱۷نفر ایرانی هستند و آنها در شرکت فارسی صحبت میکنند.
این است فرجام یک ایده پوپولیستی که سالها ادامه مییابد. اینکه نظام تصمیمگیری خطایی انجام دهد جای تاسف دارد، اما اینکه این خطا برای دو دهه ادامه یابد، بسیار غصهآور است. امروز صنعت برق، صنعت ورشکستهای تلقی میشود که بانکها نیز حاضر نیستند به شرکتهای این حوزه وام دهند. هیچ بانکی حاضر نیست نیروگاهی را بهعنوان وثیقه قبول کند؛ زیرا در صورت نکول، گرفتار داشتن تاسیساتی میشود که زیان به دنبال دارد و خلاص شدن از آن گرفتاری دارد.
به خاطر دارم که در دوره آقای روحانی طرحی به نام برق امید داده شد به این عنوان که برق کممصرفها که عمدتا فقرا را شامل میشود رایگان شود و در مقابل برق اغنیا افزایش یابد. هدف این بود که شاید محبوبیتی برای دولت آقای روحانی در اواخر کار ایجاد کند. نقطه ضعف این ایده این بود که نظام سیاستگذاری ایران را نمیشناخت. آنچه اجرا شد رایگان شدن برق کممصرفها بود؛ اما دولت جرات نکرد برق اغنیا را گران کند!
راه نجات این صنعت چیست؟ واضح است: تعدیل قیمت برق. برق یکی از مهمترین ارکان زندگی است و باید سهم جدی در هزینه خانوار داشته باشد. پایین نگه داشتن سهم هزینه برق از هزینه خانوار یعنی فقیر کردن مهندسانی که در زنجیره تولید برق قرار دارند و پیامد آن این است که خانوار درآمدهایش را صرف امور دیگری میکند که شاید لزوما جالب و سازنده نباشد (مثل اقلام وارداتی غیرضرور یا خرید طلا و ارز) اما اگر قیمت برق افزایش قابل توجهی یابد از یکسو رفتار مصرفی خانوار درباره برق اصلاح میشود و از سوی دیگر پول که در حکم خون است به بدنه تامین قطعه و تولید برق سرازیر میشود و این صنایع را احیا میکند. تصور اینکه نظام تولید، انتقال و توزیع برق میتواند بدون افزایش قیمت برق بهینه شود و از هدررفت برق جلوگیری کرد، تصور باطلی است که از همان دوران طرح تثبیت قیمتها مطرح شد. امروزه روشن است که وقتی سرمایه نباشد، امکان ارتقای تجهیزات وجود ندارد و حتی انگیزه مالی هم وجود نخواهد داشت. تنها وقتی استفاده از تجهیزات فرسوده پرهزینه میشود که برق ارزش بالایی داشته باشد. در این حالت است که هزینهفرصت استفاده از تجهیزات قدیمی بالا خواهد بود و انگیزه ارتقا وجود خواهد داشت.