روایت شیرین کاری های یک دختر برای رهبر انقلاب
به گزارش اقتصاد نیوز به نقل از فارس،مهدیه قنبری مادر حنانه ۵.۵ ساله و همسر شهید مدافع حرم «روحالله طالبیاقدم» است،خانم قنبری ساکن شهرستان مرند است و در سال ۱۳۸۹ با شهید طالبی اقدم عقد کرده و در سال ۹۲ با یک مراسم ساده و با سلام و صلوات زندگی مشترکشان را با هم آغاز کردند که ثمره این زندگی «حنانه» است. «روحالله طالبیاقدم» در سال ۱۳۹۴ و زمانی که حنانه فقط ۴۰ روزه بود، در دفاع از حریم اهل بیت( ع) به خیل شهدای حرم پیوست.
خانم قنبری از آن زمان و دلیل رضایتش برای رفتن همسرش به منطقه هم برایم میگوید: «آقا روح الله چند هفته برای دوره جهت اعزام رفته بود و من خبری از این موضوع نداشتم تا زمانی که پاسپورتش را خواست و این برایم بسیار شکبرانگیز شد، وقتی علت را جویا شدم، تازه جریان را برای من تعریف کرد و از من خواست تا رضایت بدهم ولی من راضی نبودم و با گریه مخالفتم را نشان دادم.»
او اضافه می کند: «چند روزی از گریه و زاری من گذشت تا اینکه آقا روحالله از حضرت زینب(س) برایم تعریف کرد، کلیپ جنایات داعش را نشانم داد و گفت که کاری نکنم هر دو در قیامت شرمنده خانم زینب(س) باشیم.»
او دربراه دیدار خانواده شهدا با رهبر معظم انقلاب و شیرینکاریهای حنانه میگوید: «۳۰ آبان سال ۹۷ بود که به دیدار خصوصی با رهبر معظم انقلاب دعوت شدیم، من به همراه حنانه و خانواده همسرم به این دیدار رفتیم، حنانه آن زمان سه ساله بود و یک پیراهن سفید خال خالی با یقه چیندار تنش کرده بودم، چادر سیاهاش را بر سرش کردم و او تا زمانی که رهبری وارد شود، در حال بازی بود، وقتی رهبری وارد اتاق شدند، حنانه محو تماشای ایشان شد و هیچ احساس غریبی نمیکرد، انگار که در خانه خودمان هستیم.»
او ادامه میدهد: «حنانه لحظهای از کنار رهبری جدا نمیشد و هر چقدر که صدایش میزدم انگار نه انگار که با او هستم و حضرت آقا هم با خوشرویی از حنانه استقبال میکرد؛ آن روز حنانه یا کنار آقا بود یا با محاسن ایشان بازی میکرد و هر از گاهی در گوش آقا چیزی میگفت و هر دو با هم میخندیدند.»
خانم قنبری از برخورد حضرت آقا وقتی که حنانه از ایشان خواست تا شعری برایش بخواند، هم تعریف میکند: «لحظه بسیار شیرین و خندهداری بود، حنانه اول پیش آقا رفت، سلام داد و ترکی سخن گفت و آقا هم به تُرکی جوابش را داد، سپس بعد از ۵ دقیقه مجددا پیش رهبری رفت و به ایشان گفت که من باید یک شعر برایتان بخوانم و ایشان هم از حنانه خواستند تا شعرش را بخواند ولی چون حنانه با صدای آرامی شعر میخواند، رهبری از او خواست تا جلوتر برود، میکروفون را جلویش گرفت و به تُرکی از حنانه خواست تا شعرش را بخواند و وقتی حنانه "یه توپ دارم قِل قِلیه" را خواند، رهبری لبخندی زد و چند باری "ماشاالله" گفتند ولی جالبتر این بود که بعد اتمام شعر، حنانه از آقا خواست تا هدیهای بابت این شعر خواندنش به او بدهد و رهبری هم یک هدیه به حنانه داد.»