آشفتگی روحی علی باقری و تیم مذاکره کننده/ مردم کجای مذاکرات وین قرار دارند؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه شرق، اینک بیش از هر زمان دیگر باید حسرت انتخابات پرشور ازدسترفته ۱۴۰۰ را خورد. انتخاباتی که نه مستقیم بلکه غیرمستقیم و نامحسوس میتوانست ایران و «برجام» را در مذاکرات وین در موقعیت برتر قرار دهد.
رئیسجمهور برگزیده و بهتبع آن تیم مذاکرهکننده اگر از پشتیبانی مردمی قویتری برخوردار بودند، با صلابت و اعتمادبهنفس بیشتری در مسیر مذاکرات گام برمیداشتند. بگذریم از اینکه تیم مذاکرهکننده، از مخالفان همیشگی برجام بودهاند و اینک در موقعیت متضادی قرار دارند و ناگزیرند از منافع ملی و مردم دفاع کنند. یقینا فشاری که روی آنان است بیشتر از دولت قبلی است؛ چراکه طرفهای مذاکره میدانند این تیم علیرغم میل باطنیاش تن به مذاکره داده است و مهمتر از همه اینکه باید با دستاوردهای ملموس و قابل دفاع از این مذاکرات به کشورش بازگردد.
این عوامل و افزون بر آن بهدستآوردن امتیازات بیشتر در مذاکرات، تعادل روحی و روانی مذاکرهکنندگان را بر هم خواهد زد و دست بر قضا هرچقدر این مذاکرات طولانیتر شود، فشارهای اقتصادی به دلیل تورم افزایش یافته و ایران در وضعیتی نامطمئنتر قرار خواهد گرفت.
اگرچه مذاکرهکنندگان به دلیل رویههای سیاسیشان به شتاب غیرضرور تن نخواهند داد، اما کشدارشدن مذاکرات هم به نفع آنان نیست.
آنچه تیم مذاکرهکننده را آشفته میکند اقدامی سریع در نهایت دقت است؛ کاری که معمولا خاصه در مذاکرات کار دشواری است، زیرا طرفهای مقابل از نقاط ضعف و قوت آنان باخبر است. اگر در انتخابات ۱۴۰۰ مردم به میدان میآمدند و دولت رئیسی برآمده از آرای حداکثری مردم بود، اکنون دولت در این مذاکرات به هر نتیجهای میرسید مردم از آن حمایت میکردند خاصه اینکه ادامه تحریمها آنان را در موقعیتی شکنندهتر از قبل قرار داده است.
در این میان مجلس حداقلی نیز نمیتواند نقطه اتکایی باشد؛ آن هم مجلسی که پیش از این به صورت نمادین سند برجام را به آتش کشیده است.
اکنون شرایطی به وجود آمده که اصولگرایان با تضادها و تناقضهای خود مواجه شدهاند و مهمتر از همه اینکه عیار سخنانشان نزد مردم سنجیده خواهد شد که تا چه میزان به استکبارستیزی باور داشتهاند و تا چه میزان این استکبارستیزی و مخالفت با برجام بهانهای برای اهداف داخلی بوده است.
دولت سیزدهم ناگزیر است به یک توافق خوب دست یابد. دستیابی به توافق بد، در کوتاهمدت انتقادات مردم را برنخواهد انگیخت. آنان بیش از هرچیز منتظرند گرهی از کارشان باز شود. با بازشدن گره کارشان و رونق اقتصادی آنگاه به سراغ دولت سیزدهم و نقد تیم مذاکرهکننده خواهند رفت.
مخالفان اعم از اصلاحطلبان، روشنفکران و نخبگان بری از قدرت نیز که همواره از این جناحها به خاطر سنگاندازی در برجام آسیب دیدهاند، مترصدند ببینند که دولت و تیمش از مذاکرات وین چه ارمغانی برای کشور خواهد آورد. اگر اصلاحطلبان به دلیل رقابتهای سیاسی نتوانند قضاوتی منصفانه داشته باشند، روشنفکران و نخبگان بری از قدرت به یقین در موضعگیریهایشان منصفانهتر عمل خواهند کرد. آنچه همواره دولتها در ایران در مسائل بینالمللی و منطقهای با آن روبهرو بودهاند، موقعیت نامطمئن در موضعگیریهایشان بوده است. آبشخور این وضعیت، گسست بین سیاست داخلی و خارجی بوده است.
دولتهایی در عرصه بینالمللی و منطقهای موفقاند که دولتشان سربرآورده از طبقه قدرتمندی از مردم باشد. «رابرت کاکس» نظریهپرداز روابط بینالملل باور دارد که موقعیت برتر یک کشور در عرصه جهانی را برتری داخلی یک طبقه اجتماعی مسلط به وجود خواهد آورد؛ طبقه اجتماعیای که انرژی حاصل از بهقدرترسیدن در داخل را به فراسوی مرزها تسری دهد. براساساین اگر دولت نتواند به واسطه یک طبقه اجتماعی روی کار بیاید و این طبقه اجتماعی در داخل حامی منافع دیگر طبقات به شکلی فراگیر نباشد، و آنان را نمایندگی نکند، دولتی ضعیف در عرصه بینالمللی خواهد بود.
تقریبا هیچیک از دولتهای ایران بعد از پیروزی نتوانستهاند طبقه فراگیر تشکیل دهند تا بتوانند در سیاستهای منطقهای نقشی جدی داشته باشند.
کاکس باور دارد اثرگذاری منطقهای و جهانی، تابع انسجام و ترکیب سه عامل است: تواناییهای مادی، بصیرتها و نهادها. اگر بخواهیم با این عوامل سیاستهای منطقهای ایران را بسنجیم، به نکته قابل اتکایی دست نمییابیم، البته حضور منطقهای ایران فراز و فرودهای بسیاری داشته است، اما اگر توانایی مادی و بصیرتها را نادیده بگیریم باز هم نهادهایی که بتوانند سیاستهای منطقهای ایران را جذاب کنند وجود ندارد.
کاکس باور دارد غرب با ایدئولوژی لیبرال و اقتصاد آزاد توانسته به این مهم دست یابد اما بحث رابرت کاکس به همینجا منتهی نمیشود. او میگوید این عوامل بر نیروهای اجتماعی استوار است. نیروهای اجتماعیای که در شکل معینی از روابط تولید ریشه دارند. با تغییر شیوههای تولید، قدرت برتر کشورها به چالش کشیده خواهد شد. او از صنعتیشدن اروپا و تغییر روابط سخن میگوید که موجب پیدایش طبقه کارگر شده است و مناسبتی با بحث ما ندارد. گرانیگاه بحث در اینجا این است که کشورهایی با اقتصاد نابسامان و نهادهای غیرجذاب حتی اگر بصیرتهای لازم در مدیریت را داشته باشند، قادر به اثرگذاری نخواهند بود. اینک اصولگرایان بیش از هر زمان دیگری به این نکات پی بردهاند و شاید از اینکه در ادوار گذشته منافع ملی را فدای مطالبات و منافع جناحی خویش کرده بودند، سخت پشیماناند. دولت سیزدهم و تیم مذاکرهکننده آن ناگزیر است به توافقی دست یابد که قابل دفاع باشد. این مهم اگر خوشایند مخالفان آنان هم نباشد همه باید در تحقق آن کوشش کنند و در انتظار معجزه نباشند.