تنها آرزوی پدر علم ژنتیک ایران/ مرگ بر آمریکای آلمانی‌ها زمانی بلند شد که قدرت صنعتی جهان شدند

کدخبر: ۴۶۴۲۶۳
دکتر فرهود، پدر علم ژنتیک ایران گفت: از جمع یک گروه حدوداً ۲۰ نفره از دانش‌آموزان المپیادی دوره‌های قبل، فقط یک نفر در ایران است و همه به خارج از کشور رفته‌اند. سرمایه‌گذاری می‌کنیم، دانشجویان خوبی تربیت می‌کنیم اما خوب‌ها از کشور می‌روند و می‌گویند اینجا جایی برای ما نیست.
تنها آرزوی پدر علم ژنتیک ایران/ مرگ بر آمریکای آلمانی‌ها زمانی بلند شد که قدرت صنعتی جهان شدند

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از ایسنا پروفسور داریوش فرهود، بنیانگذار، مدیر و استاد پیشکسوت گروه ژنتیک انسانی دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی تهران و پدر علم ژنتیک ایران در گفت و گویی به بخشی از خلقیات جامعه ایرانی و شیوه‌های مدیریتی کشور انتقاد کرده است.

 پروفسور داریوش فرهود گفته است: طرحی به نام جوان‌سازی و صیانت از جمعیت کشور پیشنهاد کرده‌اند. به عنوان یک شهروند وقتی به این طرح نگاه می‌کنم، ایرادهای زیادی دارد. مرتب عنوان می‌کنند که برای فرزند اول این رقم را پرداخت می‌کنیم و برای فرزند دوم هم رقم دیگر؛ بحث فرزندآوری به (رقم پرداختی و) میلیون نیست. فرزند که به دنیا می‌آید فقط بحث خرج (و هزینه‌ها) نیست. آینده‌ای که پدر برای فرزند خود تصور می‌کند، (این موضوع) اهمیت دارد و باید به آن فکر کرد.

وی می افزاید: چندی قبل معاون وزیر اعلام کرد که جراحی قلب در ایران درحال از بین رفتن است و کسانی که باید دوره‌های فلوشیپ را بگذرانند، نیستند و به محض پایان تحصیل پزشکی، ‌برای تخصص به خارج از کشور می‌روند. شما جلوی این مسئله را بگیرید که تمام ژن‌های عالی ایرانی درحال رفتن از ایران هستند. صندلی‌های دانشگاه‌ها خالی هستند. من این مسائل را دنبال می‌کنم. همین امسال خیلی از افرادی که قبول شدند به دانشگاه نرفتند! چرا ترکیه که در نشیب و فراز سیاسی است، باید تبدیل به مرجعی شود که مردم کشورمان بروند در آنجا سرمایه‌گذاری کنند و خانه بخرند؟!

او می گوید: اینکه به ازای هر فرزند چند میلیون بدهیم، دردی را دوا نمی‌کند. خیلی از کسانی که از کشور رفتند، پول هم داشتند. چرا رفتند؟ چرا به چرایی این ماجرا فکر نمی‌کنیم؟ چرا در دانشگاه قبول می‌شوند ولی نمی‌روند؟ بنابراین با گذاشتن کارهای تشویقی و چند روز مرخصی (زایمان) بیشتر مشکلی حل نمی‌شود. سؤال در بحث جمعیتی درست نیست و جواب آن هم درست نیست. (وقتی از رفتن جوانان صحبت می‌کنیم) بحث فرار مغزها نیست، بحث فرار ژن‌ها است. من اگر الان در این سن از مملکت بروم اتفاقی نمی‌افتد، اما وقتی یک جوان از کشور می‌رود با یک خارجی ازدواج می‌کند و بچه او آمریکایی می‌شود، ژن ایرانی را برده است. این افرادی که می‌روند، هوشمندترین افراد کشور هستند. آنها هم این افراد را غربال می‌کنند و بهترین ژن‌های ما را می‌گیرند. چرا باید کاری کنیم که این جوانان از مملکت بروند؟!

 

دکتر فرهود در ادامه بابیان اینکه من مخالف ازدیاد جمعیت نیستم توضیح می دهد: ولی اینها راهش نیست. این کار به شکل خیلی خوبی حدود ۴۵ سال قبل شروع شد و عده‌ای به محضر امام خمینی (ره) رفتند و من هم در آن جمع بودم و تالاسمی اولین موردی بود که توانستیم اجازه سقط را دریافت کنیم. بعد این کار در دست یک نهاد بسیار کارآمد به نام پزشکی قانونی قرار گرفت؛ یعنی در این ۴۵ سال کار غلطی انجام می‌شد؟!

فرهود در ادامه به بخشی از زندگی خود در آلمان اشاره کرده و می گوید:آلمان محیطی بود که از خود مردم کوچه و بازار ‌آداب یاد می‌گرفتید؛ همه چیز، از نظم و ترتیب، انضباط و شیوه زندگی. چیزی که واقعاً در آن زمان اسطوره بود و بدون تردید در جای دیگری دیده نمی‌شد. در زمان جنگ جهانی دوم دو کشور بیشترین لطمه را از متفقین از جمله آمریکا دیدند؛ کشور ژاپن که با بمباران شدید هیروشیما و ناکازاکی روبرو شد و کشور آلمان هم که تقریباً با خاک یکسان شد. شهر درسدن (Dresden) آلمان را جستجو کنید. این شهر در زمان جنگ به مدت ۷۲ ساعت بمباران و با خاک یکسان شد. این شهر را الان جستجو کنید؛ همان کلیساها (و دانشگاه‌ها) با همان مدل عکس و همان سنگ‌ها مثل اول بازسازی شدند.

 

وی ادامه می دهد: آن زمان متفقین، آلمان را به سه قسمت تقسیم کرده بودند؛ یک قسمت در اختیار نیروهای فرانسوی، یک قسمت در اختیار انگلیسی‌ها و یک قسمت نیز در اختیار آمریکایی‌ها قرار داشت. (حدود ۱۲ سال از جنگ جهانی دوم می‌گذشت) از بد یا خوش روزگار، شهری که در آن سکونت داشتم، شهر ماینتس (Mainz)، مثلثی بود که در هر سه این گروه‌ها بود. در یک سمت شهر، سربازی با لباس فرانسوی و در سوی دیگر شهر، سربازی با لباس انگلیسی می‌دیدید. این قسمت‌ها بعداً تحویل آمریکایی‌ها شد و من همه این شرایط را دیدم.

هشدارهای پدرعلم ژنتیک ایران | تمام ژن‌های عالی ایرانی درحال مهاجرت هستند | دانشجو برای پول درس می‌خواند | فقط یک المپیادی در ایران مانده است

 

چرا آلمانی ها شعار مرگ بر آمریکا ندادند؟

این استاد برجسته دانشگاهی می افزاید: مردم آلمان که بمباران شده بودند (و این شرایط را پشت سرگذاشته بودند) و با آنها از نزدیک در ارتباط بودم، می‌گفتند اولاً (این وضعیت) حق‌مان بود و هیتلر زیاده‌روی کرده بود و نمی‌بایست این کارها را انجام می‌داد و دوماً، خوشحالیم از اینکه می‌توانیم مملکت‌مان را دوباره از نو و بهتر از قبل بسازیم. در مدت ۱۶ سالی که در آلمان زندگی و تحصیل می‌کردم، یک بار ندیدم حتی یک نفر شعار مرگ بر آمریکا بگوید؛ مرگ بر آمریکای آنها زمانی بلند شد که به اولین یا دومین قدرت صنعتی جهان تبدیل شدند.

هشدارهای پدرعلم ژنتیک ایران | تمام ژن‌های عالی ایرانی درحال مهاجرت هستند | دانشجو برای پول درس می‌خواند | فقط یک المپیادی در ایران مانده است

آموزش ما در همه مقاطع اشکال دارد

دکتر فرهود همچنین با انتقاد از برخی شیوه های آموزشی و پژوهشی در دانشگاه ها می گوید: فکر می‌کنند پایان‌نامه یعنی پایانِ نامه! مدرک دکترا را گرفتی و تمام. خب بعدش چی؟ هیچ برنامه‌ای برای بعد از دکترا نداریم. دانشگاه‌ها و مؤسسه‌های تحقیقاتی در ایران هیچ برنامه‌ای برای دانشجویی که اینقدر برایش هزینه کرده‌اند، ندارند! در این شرایط این افراد به کشور دیگری می‌روند که برایشان برنامه داشته باشد. باید به جایی برود که یا برایش برنامه داشته باشد یا همین‌جا بماند و کار دیگری انجام دهد تا پول دربیاورد.

وی ادامه می دهد: آموزش ما در ایران نه تنها در مقاطع ابتدایی و متوسطه، بلکه در دانشگاه هم به شکل عملی و کاربردی نیست و روی حفظیات متمرکز است، نه روی تفکر. آموزش در ایران مهارت‌آموزی ندارد. در همین داستان کرونا شاهد چه مشکلاتی بودیم؟ اینکه زن و شوهر نمی‎‌توانستند از صبح تا شب در یک جا باشند! افسردگی می‌گرفتند، جنگ و جدال زیاد شده بود؛ چون مهارت همزیستی به کسی آموزش داده نشده است. تاب‌آوری و سازش‌پذیری وجود نداشت. جزو تمام مهارت‌ها، مهارت زندگی به کسی آموزش داده نمی‌شود. طرحی نوشتیم و به آموزش و پرورش دادیم و خیلی استقبال کردند، اما هیچوقت عملی نشد؛ به دانشگاه گفتیم ولی عملی نشد. اینطور نیست که اینجا کسی چیزی نمی‌گوید، حرف گفته می‌شود. من خودم کسی هستم که زود خسته نمی‌شوم و تا زنده هستم، حرف می‌زنم، نه برای خارجی، بلکه برای مردم کشورم می‌گویم.

پدر علم ژنتیک ایران توضیح می دهد: من معمولا بیشترین انتقاد را از خودم می‌کنم اگر کار اشتباهی انجام دهم. این دلیل نمی‌شود که اگر از کسی انتقاد می‌کنم یعنی باید از بین برود. بیشترین انتقاد و تنبیه را برای چه کسی به کار می‌برید؟ با فرزندتان که بیشترین علاقه را به وی دارید که بهتر شود. هیچ پدر و مادری قصد ندارند (با این تنبیه) فرزند خود را بکشند؛‌ بلکه قصد دارد او را تربیت کند تا آینده‌اش بهتر شود. در زمان دولت قبلی آمدند طرحی به اسم حقوق شهروندی نوشتند. نتیجه‌اش چه شد؟ اگر فرد اخلاقیات را رعایت نمی‌کند، خوب، یاد بدهند. اگر اجرائیات است، خوب قانون را در موردش اجرا کنند. البته فرضیه دیگری در جامعه‌شناسی است که مردم شاید می‌خواهند دهن‌کجی کرده و ناراحتی خود را از اتفاقات و شرایط نشان دهند! وقتی کسی می‌آید و در پیاده‌رو ماشین پارک می‌کند، پیرزن و پیرمرد یا خانم بچه‌دار به جای پیاده‌رو باید از خیابان رد شوند که خطر برای آنها ایجاد می‌کند. چرا باید چنین مسائلی داشته باشیم؟! یک‌یک این مسائل ریشه دارد و در یک گفتگوی یک تا دو ساعته نمی‌گنجد، اما حاضرم بقیه عمرم بنشینم و حرف‌هایم را بزنم و آنها که به درد می‌خورد را عمل کنند؛ به شرطی که عمل کنند.

تنها آرزوی پدر علم ژنتیک ایران

دکتر فرهود درباره زندگی اش با همسرش می گوید: خیلی ساده زندگی می‌کنیم و همسرم (پزشک هستند) بسیار برای من محترم است. اگر بتوانم فقط یک آرزو داشته باشم این است که قبل از همسرم فوت کنم! زیرا تحمل از دست دادن ایشان را ندارم؛ این بدان معنا نیست که با هم اختلاف سلیقه نداشته‌ایم. انسان با خودش هم دچار اختلاف سلیقه می‌شود. امروز کاری را انجام می‌دهد و فردا پشیمان می‌شود. اختلاف سلیقه ممکن است وجود داشته باشد، اما این وابستگی (به یکدیگر) را داریم. در مدت سونامی کرونا که در منزل بودم، با آرامش در کنار هم مشغول کار بودیم و فرصت پیدا کردم یک کتاب‌ام را جمع‌آوری کنم.

وی می افزاید: فرزندی ندارم. البته این کمبود را حس نکرده‌ام؛ این موضوع را قلباً به شما می‌گویم و فکر می‌کنم همه بیمارانم، فرزندان من هستند. این را من نمی‌گویم، می‌توانید از بیمارانم سؤال کنید. مناسبات خاصی با بیمارانم دارم. وقتی دلم در گرو عشق دیگری (فرزندی) نباشد، راحت‌تر می‌توانم عاشق شوم و مهرورزی کنم. اکثر بیمارانی که پیش من می‌آیند، از من سؤال می‌کنند که چه نامی را برای فرزندم انتخاب کنم یا در مورد آینده و کار فرزندان‌شان با من صحبت می‌کنند. از سوی دیگر معتقدم شاید واقعاً خواست خداوند بود که صاحب فرزند نشوم تا به کارهایم برسم. حالا که خداوند صلاح ندانسته که صاحب فرزندی باشم، پس مسئولیت من این (خدمت به خلق خدا) است.

هشدارهای پدرعلم ژنتیک ایران | تمام ژن‌های عالی ایرانی درحال مهاجرت هستند | دانشجو برای پول درس می‌خواند | فقط یک المپیادی در ایران مانده است

دانشجو برای پول درس می خواند

دکتر فرهود همچنین به تفاوت تحصیل نسل خود و نسل فعلی هم پرداخته و می گوید: نسل دانشجوی امروز با نسل دانشجوی دیروز خیلی تفاوت کرده است. دانشجویان قبل از من خیلی بهتر بودند و با سختی زیادی زندگی می‌کردند، چون مشتاق علم بودند. بسیاری از اساتید دانشگاه ما در دوره پهلوی اول دیپلم نداشتند، استاد زبان و ادبیات فارسی داشتیم که دیپلم نداشت، ولی استاد عالی مقام ادبیات بود؛ کتاب‌های متعددی مطالعه کرده بود، به خارج سفر می‌کرد و ماه‌ها زمان خود را برای مطالعه در کتابخانه سپری می‌کرد. پایانِ پایان‌نامه و درجات آن زمان معنا نداشت.

او ادامه می دهد: حدود ۵۰ سال قبل، زمانی که کارم را در دانشگاه تهران شروع کردم، هرکسی از کنار نرده‌های دانشگاه تهران رد می‌شد آرزو داشت که در دانشگاه درس بخواند، اما الان کسی این آرزو را ندارد. دانشجو با من صحبت می‌کند و می‌پرسد چه رشته‌ای بخوانم که بعداً بیشتر به من پول بدهند. مسائل اقتصادی و عناوین قالب شده است.

استاد دانشگاه تهران می گوید: عده‌ای از دانشجویان که درصدشان کم است، واقعاً به دنبال علم هستند، اما گروهی دیگر به دنبال رفتن از کشور هستند. از جمع یک گروه حدوداً ۲۰ نفره از دانش‌آموزان المپیادی دوره‌های قبل، فقط یک نفر در ایران است و همه به خارج از کشور رفته‌اند. سرمایه‌گذاری می‌کنیم، دانشجویان خوبی تربیت می‌کنیم اما خوب‌ها از کشور می‌روند و می‌گویند اینجا جایی برای ما نیست.

او با بیان اینکه سهمیه یعنی چه؟ هم سهمیه در دانشجویی، هم سهمیه در استادی می افزاید: سهمی قرار نیست ببریم. در دوران جنگ سه بار در پشت جبهه جنگ بودم؛ جایی که مسائل بهداشتی و درمانی رزمندگان را دنبال می‌کردیم. به چشم ندیدم، اما آثار آن را بعداً دیدم که جوانانی روی مین می‌رفتند تا مسیر برای لشکر ایران به سمت عراق باز شود؛ یعنی با بدن خودشان مین را خنثی می‌کردند. من صلاح نمی‌دانم عده‌ای بیایند به این نام خوشه‌چینی کنند؛ این خلاف است. این افراد صادقانه رفتند و شهید شدند. به عنوان مثال، من در پشت جبهه خدمت کردم؛ هیچ‌وقت سهمیه نخواستم چون برای وطنم و برای خدا خدمت کردم. دانشجوی سهمیه‌ای یعنی چه؟

دکتر فرهود با اشاره به نامگذاری روز دانشجو (۱۶ آذر) می گوید: این کار قشنگی است. سرنوشت و آینده ما در دستان دانشجویان است. دانشجو باید میهن‌پرست بار بیاید که بماند و به کشور خدمت کند. مثل این است که با ماشین خودتان سفر می‌کنید و اگر خراب شود، آستین بالا می‌زنید و آن را تعمیر می‌کنید؛ اما اگر ماشین کرایه‌ای سوار شده باشید، پیاده می‌شوید، خداحافظی می‌کنید و می‌روید. در یکی از روزنامه‌ها نوشته بود (بعضی از) صاحب‌منصبان ایرانی، اینجا را وطن دوم خود می‌دانند. گریستن دارد برای اینکه بیاییم با پول کمی که در اختیار داریم، عده‌ای را تربیت کنیم و (فرد) معاون وزیر یا کسی بشود و اینجا (ایران) را وطن دوم خود بداند؛ بعد راهی اروپا، کانادا یا آمریکا شود، همانجایی که از دیوارش بالا رفته است، چون اینجا را وطن خود نمی‌داند. الان چیزی به اسم لاتاری درست شده است و مردم نام‌نویسی می‌کنند که قرعه به نامشان دربیاید و به آمریکا بروند. چرا؟ این موضوع تقصیر آمریکا است یا تقصیر من؟ من نتوانستم به عنوان یک معلم، فضا را برای دانش‌آموز (و دانشجوی) خودم درست کنم که بماند.

بی نهایت میهن پرست هستم

پروفسور فرهود درباره علاقه اش به ایران می گوید: بی‌نهایت میهن‌پرست هستم. وقتی کسی میهن‌پرست باشد، می‌داند که باید برای خانه‌اش (وطنش) تلاش کند. وطن‌پرستی، غریزی است و خداوند در نهاد آدمی قرار داده است. وطن، خانه است و به همین دلیل بعد از ۱۶ سال تحصیل و با وجود تمام پیشنهاداتی که داشتم و شاید چنین پیشنهادهایی به کسی نشود، اما گفتم من ایرانی‌ام، همانجا زاده شده‌‍‌ام و همانجا باید خدمت کنم و بمیرم (در سن ۳۴ سالگی) برای خدمت به کشورم بازگشتم.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید