محسن رضایی با یک فروند اف5 به دیدار امام رفت؟/ اصل ماجرا چیست؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، قرار بر این شد که محسن رضایی خدمت امام رفته و از ایشان کسب تکلیف کند. برای اجرای این تصمیم، مسأله زمان رفت و برگشت از منطقه دزفول تا تهران به وسیله ماشین و وقتی که صرف آن میشد، بسیار حائز اهمیت بود.
این روزها در فضای مجازی مطرح شده است که محسن رضایی با یک فروند F۵ به خدمت امام (ره) برای گزارش عملیات ثامن الائمه (ع) رسیده است، اما اصل ماجرا چیست؟
پس از عملیات ثامنالائمه (ع) شهید یوسف کلاهدوز، شهید محمد جهانآرا، شهید فلاحی، محمدجواد فکوری و شهید موسی نامجو هیأتی از فرماندهان بودند که از منطقه عملیات به تهران میآمدند تا گزارش عملیات را خدمت امام (ره) بفرستند که هواپیمای C۱۳۰ دچار سانحه شد و آن عزیزان به شهادت رسیدند. پس اساساً بحث آمدن آقای رضایی با F۵ به تهران در عملیات ثامن الائمه (ع) مطرح نیست.
چه زمانی محسن رضایی با یک فروند F۵ خدمت امام (ره) رسید؟
قبل از عملیات فتحالمبین، شواهد و قرائن نشان میدهد که ممکن است دشمن آماده مقابله باشد و موفقیت عملیات در بین فرماندهان با تردید روبهرو میشود. برای برطرف شدن این تردیدها قرار میشود که محسن رضایی با یک فروند جنگنده با سرعت زیاد خدمت حضرت امام (ره) برسد و کسب تکلیف کند و به منطقه برگردد که ایشان با پرواز مذکور با سلامتی کامل به تهران و سپس به جماران میرود و پس از ملاقات با حضرت امام خمینی رضوان الله علیه و دریافت نظر ایشان مبنی بر انجام عملیات با همان پرواز با سلامتی کامل به منطقه برمیگردد.
سپهبد شهید علی صیاد شیرازی که در آن مقطع فرمانده نیروی زمینی و در جریان جزئیات این تصمیم بوده و خود ایشان در قرارگاه مرکزی و همان عملیات حضور داشتهاند، این ماجرا را دقیق روایت کردهاند که با روایت اسنادی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس کاملاً تطبیق دارد.
بخشی از روایت شهید صیاد شیرازی عبارت است از:
... برای اجرای عملیات فتحالمبین موضوعی برای ما ایجاد نگرانی کرده بود و آن وضعیت ماه در آسمان بود که ما بایستی در شبهای مهتابی عمل میکردیم که این مهتاب اواسط شب از نور کمی برخوردار باشد و اواخر شب تقریباً غروب کند. اسفندماه بود و طبق محاسباتی که داشتیم، این شرایط در هفده ـ هجده فروردینماه فراهم میشد. گرم این محاسبات بودیم که دشمن پیشدستی کرد و قبل از اینکه ما به او حمله کنیم زودتر به ما حمله کرد.... فشار آن قدر زیاد شد که در قرارگاه عملیاتی کربلا برادران ارتش و سپاه به این نتیجه رسیدند که ما در این شرایط سخت، در این تنگنایی که واقعاً نمیدانیم چه باید کنیم؛ برویم از فرمانده معظم خودمان کسب تکلیف کنیم، که چکار باید کرد؟ حتی اگر قرار باشد عملیات هم صورت بگیرد، بهتر است از ایشان بخواهیم که استخاره هم کنند که آیا عملیات کنیم یا خیر؟
با آن وضعیت طرح ناقص و آن شرایط پیچیده، یا بایستی فرمانده محترم کل سپاه میرفت یا خود بنده که آن موقع مسؤول نیروی زمینی ارتش بودم و نمیشد هر دو نفرمان با هم برویم. باید یکی از ما در جبهه میماندیم و اوضاع جبهه را کنترل میکردیم. قرار بر این شد که آقای محسن رضایی خدمت حضرت امام رفته و از ایشان کسب تکلیف کنند. برای اجرای این تصمیم، مسأله زمان بسیار حائز اهمیت بود و رفت و برگشت از منطقه دزفول تا تهران به وسیله ماشین و وقتی که صرف آن میشد.
سرهنگ خلبانی از افسران بسیار شجاع نیروی هوایی در قرارگاه مسؤولیت رابط نیروی هوایی را داشت ـ شهید حقشناس ـ ایشان مذاکرات ما را شنید و متوجه شد که چنین مشکلی داریم. گفت: اگر مایل باشید من به مسؤولیت شما، با هواپیمای اف ۵ شکاری دو کابینه یک نفر از شما را ظرف بیست دقیقه به تهران میبرم و بیست دقیقه هم برمیگردانم. منتهی چون تا حالا چنین کاری صورت نگرفته، مسؤولیتش به عهده من نیست. باید خودتان مسؤولیتش را قبول کنید.
برادرمان آقای رضایی پذیرفتند و گفتند: من حاضرم، بروم. البته بعداً ما مطالعه کردیم، متوجه شدیم که واقعاً برای کسی که بخواهد توی هواپیمای شکاری، حتی بنشیند، کاری هم نکند بدون استفاده از تجهیزات، چقدر خطرات وجود دارد. چون با سرعت زیاد میرود، حتی احتمال ایست قلبی هم وجود دارد. ولی به هر حال این خداوند متعال است که روحیه و توکل به رزمندگان و فرماندهان میدهد و این شجاعت و جسارت را به وجود میآورد.
لذا ما دیدیم خیلی راحت این کار عملی شد. برادرمان آقای رضایی ظرف بیست دقیقه رفتند به تهران و شاید مثلاً نیم ساعت هم طول کشید تا جماران رسیدند. ده ـ پانزده دقیقه هم خدمت حضرت امام (ره) بودند، نیم ساعته برگشتند تا فرودگاه و بیست دقیقهای هم برگشتند تا دزفول. حدوداً بعد از دو ساعت، آنچه را که ما میخواستیم انجام شود، صورت گرفت. ... وقتی ایشان آمد دیدیم از چهرهاش شادابی و نشاط و امیدواری و قوت قلب میبارد. همین خودش خیلی برای قرارگاه کربلا مهم بود، مطمئن شدیم که ایشان با دست پرآمده است.
گفتیم خوب امام چه فرمودند؟ راهکاری دادند؟ آیا تاکتیک عملیاتی را به ما نشان دادند؟ گفت: نه، امام خیلی با آرامش، تشریح وضعیت سخت ما را گوش نمودند و تبسمی کردند و بعد از تبسم یک اطمینان قلبی دادند و فرمودند: «هیچ نگران نباشید و همچنان هم باید مصمم باشید که عملیاتتان را انجام بدهید». درخواست کردم استخاره کنند. گفتند: «استخاره لازم نیست ولی اگر مایلید که از قرآن هم قوت قلب بگیرید به نیت طلب خیر، قرآن را باز کنید و خداوند قلبتان را قوی بکند و حتماً موفقید انشاءاللّه.»
خوب ما باید همانی را که امام تکلیف کرده بودند، اجرا میکردیم. تکلیف اول ما این بود که عملیات را باید انجام دهیم. همه یکپارچه مصمم شدیم که عملیات انجام شود. کسی را نداشتیم که شک و تردید داشته باشد. طلب خیر را نیت کردیم و قرآن را باز کردیم که این صحنه در تاریخ ثبت شد. به لطف خداوند متعال سوره فتح آمد و این برای ما خیلی پرمعنا بود و معلوم بود که خداوند اصلاً میخواهد حداکثر قوت قلب را به ما بدهد. آیات شریفه سوره فتح را یکی از برادران با صوت خوشی خواندند. برادران اشک شوق میریختند. واقعاً صحنه فراموشنشدنی بود، حالت عجیب خوشی پیدا کرده بودیم. بعد از خواندن این آیات همگی قویتر، شادابتر، مهیاتر برای عملیات آماده گشتیم. عملیات را شروع کردیم.