نقشه جدید پوتین برای دوران پساجنگ سرد /برخی حاکمترند
به گزارش اقتصادنیوز، در شرایطی که بحران اوکراین ابعاد گسترهتری را بر تنشهای میان غرب و روسیه حاکم کرده، کرملین اعلام کرده پاسخ های ایالات متحده به خواسته های مسکو موجب ناامیدی بوده است. در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران از تجاوز قریب الوقوع روسیه به خاک اوکراین سخن می گویند، روز جمعه رئیسجمهور اوکراین نحوه انتشار اخبار مبتنی بر حمله به این کشور در رسانه های غربی را مورد انتقاد قرار داد و ادعا کرد بحران داخلی در این کشور خطری آنی تر را برای این کشور در پی خواهد داشت.
آنجلا استنت، رئیس کنونی مرکز اوراسیا، روسیه و اروپای شرقی در دانشگاه جرج تاون که سابقه عضویت در وزارت امورخارجه ایالات متحده را هم در کارنامه خود دارد، با انتشار یادداشتی در نشریه فارن افرز با عنوان «دکترین پوتین؛ حرکت به سوی اوکراین همیشه بخشی از برنامه پوتین بوده است» استدلال کرده فارغ از اینکه روسیه به خام اوکراین حمله کند یا نه، رفتارهای پوتین از کانال مجموعهای از اصول سیاست خارجی به هم پیوسته شکل می گیرد. او این اصول را «دکترین پوتین» نامیده و به تحلیل آن پرداخته است.
اکوایران این مقاله تحلیلی را در دوبخش ترجمه کرده است. بخش اول این مقاله پیش از این منتشر شده و در ادامه بخش دوم و پایانی آن منتشر میشود.
تنها اتحادی که به اعضایش حمله میکرد
هنگامی که برخی کشورها در حال خروج از مدار شوروی بودند -مجارستان در سال ۱۹۵۶ و چکسلواکی در سال ۱۹۶۸- رهبرانشان به زور از قدرت خلع شدند. پیمان ورشو اتحاد منحصر به فردی بود: تنها به اعضای خودش حمله میکرد.
برخی حاکمترند
درک کرملین جدید از حاکمیت دولتها هم با روایت اتحاد جماهیر شوروی شباهتهای قابل توجهی دارد. با تأسی به گفتار جورج اورول، از نگاه مسکو، برخی دولتها حاکمیت از بیش تری نسبت به سایرین برخوردار هستند. پوتین معتقدست تنها چند قدرت بزرگ از جمله روسیه، چین، هند و ایالات متحده از حاکمیت مطلق برخوردارند و آزادند که انتخاب کنند به کدام اتحاد بپیوندند و یا از آن امتناع کنند.
کشورهای کوچکتری چون اوکراین یا گرجستان از استقلال کامل برخوردار نیستند و باید به قواعد روسیه احترام بگذارند –درست همانگونه که از نگاه پوتین، آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین باید مطالبات همسایه شمالی بزرگ خود یعنی ایالات متحده را مورد توجه قرار دهند. ضمن آنکه روسیه به دنبال اتحادهایی از جنس غربی نیست، بلکه به دنبال مشارکت دوجانبه سودآور با کشورهایی نظیر چین است که نسبت به سیاست داخلی در این کشور حساسیت خاصی ندارد.
پیشرو در حمایت از دیکتاتورها
همکاریهای مستبدانهای بخش دیگری از دکترین پوتین را تشکیل میدهد. این مسئله پوتین را در زمره حامیان حفظ وضعیت موجود، مدافع ارزشهای محافظهکارانه و بازیگری بینالمللی به نمایش می گذارد که به رهبران حاکم، به ویژه خودکامگان احترام میگذارد –حوادث اخیر در بلاروس و قزاقستان تائیدکننده این است که روسیه در حمایت از حاکمان اقتدارگرا پیشرو است.
مسکو از خودکامگان چه در همسایگی و چه فراتر از آن -در کوبا، لیبی، سوریه و ونزوئلا- دفاع کرده است و در برابر معتقدست که غرب از آشوب و هرج و مرج و تغییر رژیم –مانند جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ و بهار عربی در سال ۲۰۱۱ - حمایت میکند.
یک قدرت تجدیدنظر طلب
پوتین میخواهد روسیه –بالاخص زمانی که منافعش در خطر است، همچون الحاق کریمه و تهاجم به گرجستان و اوکراین- در مقام یک قدرت تجدیدنظرطلب رفتار کند.
طی سالهای اخیر، تلاش روسیه در به رسمیت شناختن رهبران و حکومتهای اقتدارطلب به شکل فزایندهای موفق از آب درآمده، چرا که در بسیاری از نقاط جهان، مزدوران مورد حمایت کرملین بعضا به نمایندگی از روسیه عمل کردهاند. این مداخلات تجدیدنظرطلبانه، محدود به همسایگان روسیه هم نشده و دامنهاش به حمایت از گروههای ضد امریکایی در امریکا و اروپا نیز کشیده شده است. پوتین از جنبشهای پوپولیستی راست و چپ در دو سوی اقیانوس اطلس حمایت کرده و از مداخله در انتخابات کشورهای غربی و دامن زدن به اختلاف در جوامع غربی هم صرفنظر نکرده است.
دور کردن اروپا از ایالات متحده
یکی از مهمترین اهداف پوتین دور کردن اروپا از ایالات متحده است. دونالد ترامپ، ناتو را تحقیر و سعی در نادیده گرفتن برخی از متحدان کلیدی اروپایی آمریکا، به ویژه «آنگلا مرکل» داشت و صراحتا سخن از خروج ایالات متحده از ناتو به میان میآورد.
دولت جو بایدن، مشتاقانه درصددِ ترمیم این ائتلاف است و بحران ساختگی پوتین پیرامون اوکراین به نوعی باعث تقویت ناتو را شده است. با این حال، در اروپا تردیدهایی جدی پیرامون تدوام تعهدات امریکا پس از ۲۰۲۴ وجود دارد و موفقیتهای روسیه موجب تقویت شکوتردیدها در اروپا شده و رسانههای اروپایی به این مسئله دامن زدهاند.
تحقق هدف نهایی پوتین
تضعیف ناتو راه را برای تحقق هدف نهایی پوتین هموار میسازد: از میان رفتن نظم بینالملل لیبرال پس از جنگ سرد –نظم موسوم به «مبتنی بر اصول و قوانین» که توسط اروپا، ژاپن و امریکا و به ضرر روسیه وضع شدند.
نظم جدید –از منظر روسیه- احتمالا شبیه نظم قدرتهای قرن نوزدهمی باشد. این نظم تداعی تازهای از نظم یالتا خواهد بود که روسیه، امریکا -و اکنون چین- جهان را به حوزههای نفوذ سه قطبی تقسیم میکنند. در واقع، نزدیکی فزاینده مسکو به پکن، هدف روسیه در ایجاد نظم پساغربی را تقویت میکند. روسیه و چین خواهان نظم تازهای هستند در این دنیای چندقطبی صاحب نفوذ بیشتری باشند.
در هوایِ یک نظم هابزی
به خلاف نظم قرن نوزدهم و بیستم که قواعد خاصی برای بازی به رسمیت شناخته شد بود و در طول جنگ سرد امریکا و شوروی عموما حوزههای نفوذ یکدیگر را محترم میشمردند، این گونه به نظر میرسد که نظم مورد نظر پوتین یک جهان آشفته هابزی است که قواعد بازی کمی بر ان حاکم است. پوتین برای تحقق این سیستم جدید دستورکار خود را دارد. بدین ترتیب او تلاش دارد غرب را از تعادل خارج کند و باعث سردرگمی غربیها در مورد نیات واقعی شود و سپس با یک اقدام ناگهانی آنان را غافلگیر کند.
با توجه به این هدف پوتین و تصور او از اینکه اکنون زمان مناسب برای وادار ساختن غرب به پاسخگویی به اولتیماتومهای روسیه است، آیا روسیه از تهاجم نظامی به اوکراین صرفنظر میکند؟ کسی نمیداند پوتین در نهایت چه تصمیمی میگیرد. اما باور اصولی پوتین مبنی بر اینکه طی سه دهه اخیر غرب منافع مشروع روسیه را نادیده گرفته، همچنان محرک اصلی تصمیماتش خواهد بود.
بازگشتی در کار نیست
پوتین مصمم است حق روسیه در محدود ساختن انتخابهای مستقل همسایگان و متحدان سابقش در پیمان ورشو را محقق کند و غرب را مجبور سازد این محدودیتها را چه در شکل دیپلماسی و چه از طریق مداخله نظامی روسیه پذیرفته و به رسمیت شناسد.
اما این به معنای ناتوانی غرب نیست. ایالات متحده به دیپلماسی با روسیه ادامه خواهد داد و به دنبال پیدا کردن راهی خواهد بود که برای طرفین، بدون در خطر افتادن متحدان و شرکایشان، قابل قبول باشد. اما آنچه روشن است این است که حتی اگر اروپا خطر جنگ را هم از سر بگذراند، هیچ بازگشتی به وضعیت پیش از استقرار نیروهای روسیه در مارس ۲۰۲۱ در نزدیکی مرزهای اوکراین وجود ندارد.
در شرایطی که ایالات متحده و متحدانش در انتظار اقدام بعدی روسیهاند و سعی دارند از طریق دیپلماسی و تهدید به تحریمهای سنگین از حمله به اوکراین جلوگیری کنند، در درجه اول ضروری است تا انگیزههای پوتین را در این زمینه درک کنند. بحران فعلی ناشی از این مسئله است که روسیه به بهانه تضمین امنیت خود، در پی ترسیم دوباره نقشه پس از جنگ سرد است تا از این طریق نفوذ خود بر نیمی از اروپا را تجدید کند. باید در نظر داشت که شاید بتوان از این درگیری نظامی جلوگیری کرد، اما تا زمان در قدرت ماندن پوتین، دکترین او نیز به شکل کنونی ادامه پیدا خواهد کرد.