صداوسیما از سایت رهبری عقب افتاد /نمایش عجیب فقر پس از برجام در رسانه ملی
به گزارش اقتصاد نیوز به نقل از جماران، نشست «حضور و غیاب فرودستان: فقر و فقرا در رسانه های ایرانی» با حضور دکتر سیده زهرا اجاق، دکتر حسین حمدیه و دکتر بشیر معتمدی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای این نشست سیده زهرا اجاق رئیس پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات به تشریح طرح پژوهشی خود با عنوان «نمایش فقر پس از برجام در رسانه های برخط ایران» پرداخت و اظهار داشت: «متأسفانه به بحث فقر در رسانه ها توجه نمی شود. این مسأله به ویژه پس از برجام برای من سؤال بود که رسانه ها چگونه به این موضوع میپردازند؟ در واقع پس از خروج آمریکا از برجام در سال ۱۳۹۷، مردم با افزایش ناگهانی قیمتهای اقلام مختلف مواجه میشوند. این وضعیت باعث شد که شکاف اقتصادی بطور چشمگیری گسترش پیدا کند. همه آمارهای اقتصادی نشان میدهد که تعداد زیادی از مردمی که تا پیش از سال ۱۳۹۷دچار آرامش نسبی بودند، دچار احساس محرومیت و فقر شدند».
وی با اشاره به اینکه در این بین مردم با رسانه ها مواجه بودند که درک آنها را از چرایی و چگونگی این پدیده شکل میدادند، افزود: «در واقع محتوای رسانه ها میتواند این فهم را که آیا فقیر هستیم یا نه؟ و چرا این اتفاق افتاده و چه کسی مسؤولیت آن را به عهده دارد و راه حل آن چیست، برای مردم ایجاد کند. در عین حال موضوع خروج آمریکا از برجام میتواند چرایی مسأله فقر را به توافق یا نقض آن کاهش دهد. این مسأله از یکسو میتواند به عدم بازنمایی فقرا در جامعه بینجامد و فهم نادرستی از فقر را گسترش دهد و از سوی دیگر میتواند به بحرانهای دیگر همچون عدم بی اعتمادی و... منجر شود».
وی در مورد سؤالهای این پژوهش گفت: «سؤال من در این تحقیق این بود که چارچوبهای فقر در رسانه های ایرانی پیش و پس از نقض برجام توسط آمریکا (از سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۳۹۸) در خبرگزاریهای ایران و وبگاه های اختصاصی و عمومی از چه ویژگیهایی برخوردارند؟ در این مطالعه خبرگزاری فارس، خبرگزاری موج (خبرگزاری خصوصی)، سایتهای رهبری، دولت، خانه ملت، قوه قضائیه و خبرگزاری صدا و سیما به عنوان نمونه انتخاب شدند».
وی سپس به تبیین نتایج این تحقیق پرداخت و اظهار داشت: «در طول این دو سال سایت رهبری عوامل بیشتری را برای ایجاد فقر نام برده است و از سال ۱۳۹۷، به تحریم ها به عنوان عامل فقر توجه شده است. این وبسایت از یک طرف به نقش دشمنان در ایجاد فقر توجه کرده و از سوی دیگر مواجه سنتی به صورت بخشش به نیازمندان را به عنوان راهکار مقابله با فقر معرفی کرده است. در وبسایت دولت هم تحریمها به عنوان یکی از عوامل فقر نام برده شده است. فقر را به صورت درآمدی تعریف کرده و هیچگاه به پیامدهای فقر نپرداخته است. در عین حال هر کدام از رسانه های دیگر مسیر خاصی را برای تعریف فقر و عوامل و پیامدها و راه حلها اشاره دارند».
وی افزود: «مجموعه مطالعات نشان میدهد که تغییر مهمی که خروج آمریکا از برجام بر چارچوب بندی فقر گذاشته، این است که رسانه ها به عوامل ساختاری مثل فساد و رانت در ایجاد فقر توجه نمودهاند. لذا به نظر میرسد که تحریمها و آشفتگی اقتصادی پس از آن موجب بازنگری در ریشه های ایجاد فقر شده و مواردی که قبلاً به سکوت برگزار میشد، بعد از تحریمها به صورت آشکار بیان شده است. در عین حال تعدادی از وبسایتهای خبری از جمله دولت و مجلس به جای ارائه راهکار مقابله با فقر، بازگشت به ارزش های اسلامی و تقوا را در راهکارهای حل مسأله فقر گنجاندند».
این استاد ارتباطات خاطرنشان کرد: «بررسی ها نشان داد که رسانه ها بیشتر به تحمل شرایط سختی دعوت میکنند، با القای اینکه گشایشی اتفاق خواهد افتاد. رسانه ها در عین حال که شرایط فقر را با طرحواره های ذهنی مردم پیوند میزنند، اما صدایی از فقرا در رسانه ها شنیده نمیشود».
رئیس پژوهشکده مطالعات فرهنگی و ارتباطات تصریح نمود: «چارچوب بندی فقر در رسانه ها به گونه ای است که بیش از اینکه به فقرا بپردازند، به نمایش اقدامات حمایتی و خیریه ای برای زدودن فقر توجه دارند، گویی فقرا میدانی هستند برای نمایش خیرخواهی برخی نهادهای حاکمیتی. به طور مثال اقدامات کمیته امداد و سپاه بطور بارز برجسته شده اند، در عین حال نهادهای غیردولتی نمایش بارزی در رسانه ها ندارند».
وی افزود: «فقرا در رسانه ها به دو دسته تقسیم شدند. یکی مستضعفان که آشکارا نیازمندند و توسط نهادها حمایت میشوند و دوم آحاد مردم که هرچند مشغول کارند، اما دستمزدشان کفاف زندگیشان را نمیدهد. این گروه دوم به فقرای سزاوار شهرت دارند، یعنی اینکه فقر آنها ناشی از کاهش درآمدها است. بازنمایی فقر در رسانه ها که با تحریم ها شدت گرفت، حاکی از وضعیت نامناسب اقتصادی و ناکارآمدی مدیریت اقتصادی جامعه است».
وی با اشاره به اینکه مجموعه وضعیت فقر منجر به شکل گیری دسته و طبقهای وسیع از فقرا شده است، خاطرنشان کرد: «عملاً فقرِ گسترده موجب شده است دو دسته مضاد در رسانه ها بازنمایی شوند. طبقه عظیم فقرا و طبقه کوچک اغنیاء و رسانه ها ساخت جدید جامعه ایران را به این شکل نمایش دادهاند. اغنیاء در قالب دلالان یا صاحب شرکتهای دولتی یا خصولتی که از شرایط تحریم منتفع هستند، بازنمایی شده اند. فقرا در قالب کارمندان، بازنشستگان و کارگران بازنمایی شده اند که به حاشیه رفتن آنها منجر شده است».
وی افزود: «گستردگی فقر در کشور ناشی از عدم توسعه یافتگی کشور و میراث دوران پسا انقلابی است و حاکی از گره های کور در سراسر ساختار اقتصادی است که به تشدید بحران اقتصادی انجامیده است. کمک نهادهای حمایتی، نه فقط دو طبقه بودن جامعه ایران را تأیید میکند، بلکه میتواند به وخامت اوضاع هم بینجامد، چراکه نشان میدهند که نابرابری از ویژگیهای جامعه ایرانی است. در نتیجه طبقه محروم در حال باز تعریف و طبقه سرمایه دار در حال تشدید است و این ریخت اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران را در رسانه ها به نمایش در میآورد. طبقه سرمایه دار به دلیل دسترسی فزایندهای که به رسانه ها دارد، صدای بلندتری دارد و فقرا در رسانه ها به صحنه نمایش کمک اغنیاء تبدیل میشوند و تعداد بسیار کمی گزارش مستقیم از خود فقرا و وضعیت آنها وجود دارد».
وی در جمعبندی ارزیابی خود از نمایش فقر و فقرا در رسانه های برخط، پیش و پس از خروج آمریکا از برجام اظهار داشت: «در مجموع همگی به تحریم به عنوان عامل به وجود آورنده فقر اشاره کرده اند. در عین حال تحریم ها موجب شده است که رسانه ها به عوامل ساختاری مثل فساد و رانت در ایجاد فقر توجه کنند. تعریف قاطبه رسانه ها از فقر، فقر درآمدی است و اَشکال دیگر فقر را مورد توجه قرار نداده اند. همگی کمک مستقیم به فقرا را به عنوان راهکار معرفی کردند که این نشان میدهد که رسانه ها با اینکه میتوانند به نظام اقتصادی و سیاسی راهکار ارائه دهند، اساساً این کار را نمیکنند».
وی در انتها افزود: «این پژوهش نشان میدهد که در دوره مورد بررسی وبسایت رهبری بیشتر از همه و خبرگزاری صدا و سیما کمتر از همه فقر را برجسته کرده اند. در عین حال رخداد نقض برجام موجب شده که رسانه های برخط در چارچوب بندی فقر بازنگری کرده و در عوامل به وجود آورنده فقر تجدید نظر کنند. اما بازگشت به ارزشهای انقلاب را به عنوان راهکاری قدیمی مطرح کرده اند».
حمدیه: رسانه ها فرودستان را حقیر و ناتوان نمایش میدهند
در ادامه این نشست حسین حمدیه دانشجوی دکترای جامعه شناسی شهری در دانشگاه برلین آلمان، به تشریح یافته های رساله دکتری خویش پرداخت و گفت: «پژوهشی که من انجام دادم، نوعی پژوهش مردمنگاری است که به صورت مشاهده میدانی در ۴ محله جنوب شهر تهران یعنی خزانه، دروازه غار، شوش و باغ آذری انجام شده است».
وی افزود: «این محلات، محلات پساصنعتی هستند که حول یک کارخانه شکل گرفتهاند که به دلایل مختلف این کارخانه ها تعطیل شدهاند. اما اکنون این محلات به تبعیدگاه افرادی تبدیل شده است که کمترین سرمایه اجتماعی را دارند و به نوعی راندهشدگان اجتماعی هستند. فرودستان شهری در این مناطق آنچنان در شهر بیگانه شدهاند که توان مدیریت کردن انگهای اجتماعی مبتنی بر فرودستی که به آنها چسبیده شده را ندارند و مجبور هستند به نحوی با این انگها زندگی کنند. لذا فرودستان در جنوب شهر تهران عملاً این استیگما یا انگ را پذیرفته اند و تلاش مینمایند خود را از بافت شهری جدا کنند تا بتوانند ادامه حیات بدهند».
وی در تشریح چرایی این وضعیت خاطر نشان کرد: «از یک طرف محدودیت مضاعف برای مشارکت اجتماعی فرودستان وجود دارد، از طرف دیگر احزاب و گروه های سیاسی به طبقه فرودست اهمیت نمیدهند که نشانه آن هم عدم وجود دفتری از احزاب و گروه های سیاسی در این مناطق است. لذا عملاً این مناطق رها شده هستند. از سوی دیگر ادبیات علمی به خصوص جامعهشناسی انواع و اقسام انگها را از قبیل تنبل، تن پرور، آدمهای بحران زا و عصیانگر که هر لحظه ممکن است نظم شهری را بهم بزنند، به اینها می چسبانند. لذا هیچ راهی برای پذیرفته شدن این آدمها در جامعه وجود ندارد. در نتیجه به این منجر میشود که این آدمها خودشان را حقیر و ناتوان ببینند، به ویژه وقتی رسانه ها آنها را اینطور نمایش میدهند».
وی با اشاره به درگیری بحث هویت با فردوستی اظهار داشت: «هویتی که در نزد اینها شکل میگیرد، همراه با برچسب فرودستی و دیگریِ حقیرتر است. یعنی آنها به عنوان افراد خارج از افراد عادی تعریف میشوند. به عنوان مثال در یکی از خیریه های جنوب شهر دندانهای این افراد که در اثر مصرف مواد از بین رفته بود، درست می کردند تا به عنوان افراد عادی پذیرفته شوند».
وی افزود: «ادبیاتی هم که در دهه هفتاد در میان مسؤولین رواج یافت به این غیر عادی بودن عمق و گسترش بیشتری داد، یعنی از واژه مستضعفین که قرار بود انقلاب برای آنها و در خدمت آنها باشد، عقبنشینی شد و واژه هایی همچون آسیبپذیر، ناتوان و... مطرح شد و به گونهای ترسیم شد که اگر اینها فرودست هستند به دلیل اشتباهات فردی خودشان بوده است و نه مشکلات ساختارهای اقتصادی که چنین فقری را تولید کرده است. لذا حاکمیت هم این ادبیات را تقویت میکند».
این پژوهشگر حوزه شهری تصریح نمود: «در حالیکه این اتفاق دارد میافتد، زیست اخلاقی، قانونمند و درست در نظر فرودستان شهری اصلاً آن چیزی نیست که ما میفهمیم. زیست اخلاقی آنها مطابق با اصل بقا برای اینها است و لذا تن فروشی، فروش مواد، الکل و.... میتواند در این چارچوب تعریف شود و در بین این افراد از همین اصل تبعیت میکند. حتی مسلمان بودن و مناسک در این طبقه معنایی متفاوت دارد».
وی به نتایج این فرآیند اشاره و خاطر نشان کرد: «در نتیجه دو اتفاق همزمان میافتد. یکی ساختار هنجاری جامعهیِ بیرون از آن محله به چالش کشیده میشود. علاوه بر این، قیادت، قدرت و آتوریته بیرونیها به عنوان کسانی که میتوانند زندگی فرودستان را نظم بخشی کنند و به آنها بگویند چگونه زندگی کنند، از بین میرود. در واقع یک نگاه آنارشیستی در این طبقه به وجود میآید که نظام ارزشی خودش را دارد و آن قدر این نظام ارزشی هاضمه قوی دارد که انواع رفتارهای غیرعادی را درون آن میپذیرد».
وی افزود: «لذا اگر از لنز آنارشیستی به رفتار این طبقه نگاه کنیم، میتوانیم خیلی از اتفاقات شهر را بهتر بفهمیم. برای مثال ما تنفروشی را به عنوان رفتار مجرمانه و هنجارشکنانه میفهمیم، اما در نگاه آنارشیستی این محلات، دیگر اهمیت ندارد که دیگران راجع به ما چی فکر میکنند و لذا این نوع مسائل، معنیِ دیگری پیدا میکند و یک نوع نگاه خودبسندی مییابد. از نگاه این افراد، ما باید یک بازار اقتصادی در این محلات به وجود آوریم که بتواند نان را سر سفره ما بیاورد. لذا آنها معانی نامگذاریها را میشکنند و معانی غیرمجرمانه برای آن تعریف میکنند».
وی به نحوه بازنمایی این افراد در رسانه ها اشاره کرد و اظهار داشت: «مسأله بعدی نحوه بازنمایی این افراد است که در رسانه ها به صورت بدشکل و یا حداقل غیردقیق است. فقیر را ناتوان و یا غیرشاد نشان میدهند که نمیتواند بندهای زندگیش را پاره کند و از این چرخه خارج شود. اما سؤال این است که این طبقه عملاً چه کاراکتری را میپسندد؟ مثلاً فیلم «قیصر» همچنان در میان این طبقه محبوبیت دارد که در بسیاری از قهوهخانه های آنها پوسترهای آن همچنان وجود دارد. چون قیصر شخصیتی است که عاملیت دارد و روند قصه ها و زندگی را خودش میسازد و در عین حال ارزشهای اخلاقی خودش را دارد. در نتیجه این شخصیتی است که فرودستان میپسندند».
وی افزود: «دولتها مسؤولیت زدودن فقر را از دوش خود برداشته اند و به خیریه ها سپردهاند و خیریه ها هم برای اینکه بتوانند منابع مالی جمعآوری کنند، چهرهای از این افراد نشان میدهند که بتوانند ترحم افراد را برای آنها برانگیزند. کلیپها و فیلمهایی که بدین منظور تهیه میشد و همین امر نگاه دیگران را در مورد آنها میساخت، به گونهای بود که گویی شهروندان این شهر نیستند و حالا از روی ترحم باید به اینها کمک کرد و لذا زیست این شهروندان را خیریهای میکنند».
وی به ارتباطات بین فردی این طبقه اشاره کرد و تصریح نمود: «چیزی که اتفاق میافتد این است که آنها با همان نگاه آنارشیستی، دیگر برایشان مهم نیست که چه تصویری از آنها ساخته میشود، مهم این است که در میان همان طبقه خودشان پذیرفته شوند. به عنوان مثال آدمهایی را از میان طبقه خود در ارتباطات بین فردی مطرح میکردند که به نوعی قهرمان است که یا توانسته مثلاً پلیس را دست به سر کند و یا به افراد دیگر مانند خود کمک مالی نماید. این داستانها سینه به سبنه نقل میشود و چهرهای از آن تیپ آدمها میسازد و در نتیجه به رسانه فرودستان تبدیل میشود. علاوه بر آن، زخمها، نشانه ها، تتوها، خالکوبیها به عنوان بازنمایی این تیپ آدمها است که به نوعی رسانه آنها به حساب میآید. مثلاً هر زخم نشانه این است که از چند دعوا توانسته زنده بیرون بیاید. لذا زخمها پیام دارند که شاید حتی خودشان برای خودشان ایجاد کرده باشند تا از این طریق پیام خود را در جمع فرودستان منتشر نمایند».
وی در ادامه به حضور اجتماعی این آدمها پرداخت و گفت: «فرودستان به عنوان سوژه نظم بخشی، ایجاد قانون، مواظبت و... به حساب میآیند و لذا معمولاً حضور اجتماعی این افراد را در شهر محدود میکنند. اما در مقابل اینها تلاش دارند که این شیوه های نظامبخشی را دور بزنند. اولین راهکار این است که آنها به جمعهای خصوصی خودشان میروند. علاوه بر این تلاش دارند که محلهای را که زندگی میکنند، مال خود کنند و نظمی که دوست دارند در آن بسازند. مثلاً در متروی تهران، آنچنان از دستفروشان انباشته میشود که عملاً دولت توان مقابله با آنها را ندارد. لذا متروی تهران را از منطق شهری که دستفروشی را غیرقانونی میداند، خارج کرده اند و منطق جدیدی برای آن تعریف کردهاند که خود فرودستان آن را ساختهاند. همین شیوه را در مورد شهروندانی که در این محلات جمع میشوند و مواد مصرف میکنند، میتوان دید و لذا به نوعی مناطق بومی بوجود میآورد».
وی افزود: «ممکن است این افراد از محله خودشان هم بیرون بروند. در آنجا هم به دنبال استخدام سیاستهایی هستند که بتوانند در محله های دیگر هم عمل کنند. در واقع شهر را به نوعی به استخدام خودشان در میآورند. به عنوان نمونه از شلوغی شهر استفاده میکنند و خود را در میان این شلوغیها پنهان میکنند یا از نقاطی از شهر که کمتر کسی به آنجا میرود را به عنوان پاتوق خود انتخاب میکنند تا آن بیرونیِ نگران که مدام در پی کنترل آنهاست، نتواند به آنجا راه یابد و در همانجا معاملات و داد و ستدهای خود را سامان میدهند. سومین راهکار این افراد، استفاده از شب به عنوان پوشش است که زیست شبانه را از زیست روزانه جدا میکند تا آن دیگریِ نگران کمتر توجه کند و این افراد بتوانند در این پوشش، کارهای غیرقانونی خود را انجام دهند. چهارمین راهکار آنها استفاده از حرکت شهری است که امکان بازرسی و نظارت را کمتر میکند. مثلاً تعدادی از تنفروشان فرودست از جاهای مختلف شهر برای دادن سرویس خود استفاده میکنند».
وی در انتها خاطرنشان کرد: «آنارشی شهری به عنوان مقولهای که میتواند در این حوزه تولید معنا کند، بسیار مهم است که متأسفانه در ادبیات جامعهشناسی ایران به آن توجه نمیشود. ولی از این لنز میتوان به فهم زندگی فرودستان دست یافت. این آنارشی یکجور نظم بدون سلسله مراتب و تنظیم روابط بین فردی بدون قیادت کسی بر کسی است و به دنبال آن یک سیستم ارزشی و هنجاری با هاضمه بالاتر ایجاد میکند که آنقدر دموکراتیک است که انواع زیست را در درون خودش میپذیرد. این فهم از آنارشی چیزی است که در مناطق تهران دارد اتفاق میافتد».
معتمدی: تلویزیون بازوی رسانهای الیگارشی سرمایه داری است
در انتهای این نشست، بشیر معتمدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به ارائه سخنرانی خود با عنوان «تلویزیون و بازنمایی محرومان» پرداخت و در ابتدا به چرایی استفاده از واژه محرومان اشاره کرد و گفت: «واژه محروم بهتر میتواند این گروه از جامعه را نشان دهد، چراکه حقی داشتهاند که از آن محروم شدهاند و این میتواند شامل محروم سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی باشد. البته اینجا به صورت خاص محروم اقتصادی مدنظر است و بیشتر تحقیقاتی که در حوزه تلویزیون و محرومان صورت گرفته، مرور میشود».
وی افزود: «سه حوزه تحقیقاتی در مورد موضوع محرومان و تلویزیون انجام شده است. حوزه اول تحقیقات در مورد «تبلیغات بازرگانی» است که حجم این تحقیقات از همه بیشتر است. البته شاید این سؤال پیش بیاید که تحقیقات در مورد تبلیغات بازرگانی چه نسبتی با محرومان دارد؟ اما نکته آنجاست که وقتی سرمایه داری حاکم شود، خود را در انواع و اقسام شکلها نشان میدهد».
وی در ادامه به تعدادی از این تحقیقات اشاره کرد و اظهار داشت: «مثلاً تحقیقی در مورد برساخت بدن زنان در تبلیغات بازرگانی شبکه ۱ انجام شده و ضمن آنکه نشان داده که اکثراً از زنانی که پوشش آنها دلالت بر طبقات رو به بالا داشته، استفاده شده است، در عین حال بیشتر جنبه فریبندگی و دلربایی زنان به نمایش درآمده است، با اینکه سیاست تلویزیون بر این قرار دارد که جنسیت زنان از بُعد شهوانی مطرح نشود. در واقع وقتی سرمایه داری حاکم میشود، عملاً زن به سوژه تبلیغات تبدیل میشود تا از طریق پر رنگ کردن جنبه های جنسی، کالاهای خود را تبلیغ نمایند و تلویزیون ایران هم متأسفانه در همین مسیر حرکت کرده است».
وی به تحقیق دیگری که در مورد بازنمایی خانواده در تبلیغات تلویزیون ایران انجام شده، اشاره کرد و افزود: «این تحقیق نشان میدهد که کالا در جایگاهی قرار میگیرد که تغییرات جدی در روابط درون خانوادگی ایجاد میکند، بطوریکه کالا در روابط داخل خانواده به عنوان منجی وارد شده و اعضای خانواده را کنار هم قرار میدهد. در نهایت کالا به عنوان متن و خانواده به عنوان حاشیه مطرح میشود و سبب کالایی شدن روابط بین افراد خانواده میشود».
وی تحقیقات دیگر در این حوزه را نیز در همین راستا دانست و خاطر نشان کرد: «در تحقیق دیگر هم همین مطلب مورد تأکید قرار میگیرد و نشان میدهد که کالا شأنیتی بالاتر از انسان پیدا میکند. تلقی کالا به مثابه آرزو، مصرف کالا به عنوان معجزه، منزلت بخشی به کالا و اثربخشی بیش از اندازه کالا و در نهایت تبدیل ثروت به عنوان ارزش و در نتیجه ایجاد محرومیت نسبی در جامعه در رابطه با اشخاصی که کالاها را در اختیار ندارند، از جمله نتایج این تحقیق است. تحقیق دیگر نیز نشان داده که تبلیغات عمدتاً طبقه بالا و مرفه را نشان میدهد و سبک زندگی مصرفگرا و مرتبط با طبقات اجتماعی بالا را ترویج میکند».
این پژوهشگر ارتباطات تصریح نمود: «مجموعه تحقیقات در مورد تبلیغات بازرگانی نشان میدهد که تملک اشیاء و کالاها به عنوان نشانه تفاوت اجتماعی مطرح میشود و لذا آرمان زندگی، انسان کالا زده است که خوشی و آرامش او در گرو استفاده از کالاها است. نتیجه این روند آن است که محرومان و فقرا که این کالاها را ندارند، اعتبار و شخصیتی هم در جامعه ندارند».
وی به بخش دیگری از تحقیقات که مربوط به اخبار و گزارشهای خبری تلویزیون است، اشاره کرد و اظهار داشت: «در این حوزه تحقیقات کمی انجام شده و نیازمند این هست که پژوهشگران در این حوزه تحقیقات بیشتری انجام دهند. اما یکی از تحقیقات که در مورد اخبار تلویزیون انجام شده است، نشان میدهد که دو دنیای متفاوت در اخبار به تصویر کشیده میشود. داخل کشور حاکی از نظم و ثبات است و جهان خارج حاکی از نابسامانی و بینظمی است. اخباری که واقعیت اوضاع جاری را نشان دهد یا انتقاد از حکومت و دولت باشد، بسیار ناچیز است. تحقیق دیگری هم نشان میدهد که طبقات پایین با تلویزیونی مواجه هستند که با زبان آنها سخن نمیگوید و اطلاعات و کامل و دقیقی به آنها منتقل نمیکند. در واقع حاشیه نشینی جغرافیایی منجر به حاشیه نشینی سیاسی شده است».
وی در ادامه به نتایج تحقیق دیگری که در مورد اخبار هدفمندی یارانه ها در سال ۸۹ انجام شده پرداخت و گفت: «این تحقیق نشان میدهد که هیچ نوع نگاه انتقادی به این موضوع در اخبار و گزارشهای خبری همان سال منتشر نشده است. محققان این تحقیق در توجیه علت این اتفاق تصریح نمودهاند که دلیل این امر آن بوده که بخشهای مختلف حاکمیت نسبت به اصل آن موافق بودهاند و لذا رسانه ملی تصمیمی بر خلل وارد کردن بر این قانون نداشته و دروازه بانان خبر در سیما راه را بر هرگونه انتقاد بستهاند. همین رویکرد اکنون نیز در مورد حذف ارز ترجیحی که در لایحه ۱۴۰۱ آمده وجود دارد و با اینکه میدانند بر طبقات ضعیف فشار مضاعفی وارد میشود، عمده گزارشها و اخبار در تأیید این اقدام بوده است و اساساً اجازه طرح دیدگاه هایی که مخالفند و معتقدند که این کار منجر به فشار بر طبقات ضعیف میشود، داده نمیشود».
وی در ادامه به حوزه دیگر تحقیقات که در مورد سریالها و برنامه های ترکیبی بوده است، اشاره کرد و اظهار داشت: « یک تحقیقی مهمی که خود مرکز تحقیقات صدا و سیما انجام داده، نشان میدهد که در سریالهای پر بیننده تلویزیون، خانه ها، وسایل، تجهیزاتی که نمایاننده طبقات بالا و مرفه است بیش از طبقات متوسط و پایین به نمایش درآمده و بیش از پرداختن به مسائل طبقات متوسط و پایین، به مسائل و فضاهای طبقات مرفه پرداخته شده است که خود این تحقیق تبعات آن را مصرفگرایی و افزایش توقع از زندگی دانسته است. دو تحقیق دیگر هم در این حوزه مؤید همین امر است که بیشتر دغدغه های طبقه متوسط و بالا نشان داده میشود و اساساً در مناسبات داخل سریالها سلطنت پول و مصرف حاکم است».
وی مهمترین تحقیق در مورد برنامه های ترکیبی تلویزیون را تحقیقی در مورد برنامه «ماه عسل» دانست و افزود: «این تحقیق نشان میدهد که در این برنامه، مجری هیچ ارجاعی به مشکلات ساختارهای اجتماعی نمیدهد و هیچگونه انتقادی از آن صورت نمیگیرد و به نوعی بر مشکلات ساختاری سرپوش گذاشته میشود، گویی تنها راه حل خروج از مشکلات طبقات پایین، ورود افراد و خیریه ها است. یا مورد دیگری که در این برنامه دنبال میشد، ترویج سازش و تمکین در برابر شرایط و رمانتیزه کردن و یا تقدیس فقر بود. مثلاً از کودکان کار تجلیل کرده بود، بدون آنکه به مشکلات ساختاری که منجر به این شرایط شده است، صحبتی بشود. بنابراین در این برنامه، هیچ کدام از فقرایی که نمایش داده شدهاند، به عنوان وضعیت بحرانی که باید تغییر کند، مطرح نشده و در نتیجه فقر را به عنوان وضعیت نهایی پذیرفته است».
وی با طرح این سؤال که آیا تلویزیون اساساً میتواند به بحث محرومان و فقرا بپردازد و بازنمایی درستی از آنها داشته باشد یا خیر، خاطر نشان کرد: «به نظر من جوابش خیر است. چون هر رسانه ای از جمله تلویزیون در یک بستر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حرکت میکند و در تعامل با دیگر ساختارهای اجتماعی است و لذا تلویزیون از قواعد ساختارهای اقتصادی به عنوان یکی از این ساختارهای حاکم بر آن تبعیت میکند. مالکیت سازمان الان در دست حاکمیت است و حاکمیت در طی این سالیان و به ویژه سالیان اخیر به دست یک الیگارشی سرمایهداری افتاده و عملاً تلویزیون به بازوی رسانهای این الیگارشی سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است».
وی افزود: «لذا سرمایه داری حاکم بر رسانه اساساً اجازه شنیدن صدای محرومان و بازنمایی درست از آنها را نمیدهد و لذا در اخبار خواسته های آنها کمتر منعکس میشود و در سریالها و تبلیغات دغدغه و یا نوع زندگی سرمایهداران تبلیغ میشود».
وی در انتها به راهحلهای این وضعیت اشاره کرد و اظهار داشت: «اگر میخواهد تغییری در رسانه ملی اتفاق بیفتد، باید ساختارهای اقتصادی حاکمیت کشور تغییر کند و به سمت عدالت حرکت کند و از این سیستم سرمایه داری دولتی که خصولتیها در مرکز آن قرار دارند، فاصله بگیرد. هر میزان ساختار اقتصادی عدالت محور شود، رسانه ملی بهتر میتواند بازنمایی درستی از محرومان داشته باشد. علاوه بر این به موازات این میتوان به تغییر مالکیت در صدا و سیما اندیشید. عموماً مالکیت رسانه را در دو قالب دولتی یا خصوصی تعریف میکنند، اما شیوه جدیدی از مالکیت، مالکیت عمومی است که میتوان صدا و سیما را به سمتی برد که کل جامعه ایران در آن سهم داشته باشند و در نتیجه به معنای واقعی رسانه ملی گردد. اگر این دو کار به صورت همزمان انجام شود، امکان اینکه تلویزیون بتواند بازنمایی درستی از محرومان داشته باشد، وجود دارد و امیدواریم به این سمت حرکت کنیم».