روایت ناطق نوری از سقوط پادگانها و اسلحه هایی که به دست منافقان افتاد
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از جماران، رژیم شاه لحظات آخر عمر خود را سپری می کرد و پادگان ها یک به یک به دست مردم و جوان های انقلابی می افتاد و در این میان اسلحه های بسیاری بود که از پادگان ها خارج می شد... ناطق نوری این ماجرا را روایت می کند.
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری ، از همراهان نهضت امام خمینی (س) در خاطرات خود از روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی روایت کرده است که در ایام دهه مبارک فجر به مرور بخشی از این خاطرات را منتشر می کنیم. این بخش به آخرین ساعات رژیم پهلوی و سقوط پادگان ها به دست مردم اختصاص دارد.حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری ، از همراهان نهضت امام خمینی (س) در خاطرات خود از روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی روایت کرده است.
ما در مدرسه بودیم که صدای تیر و تفنگ به گوش می رسید. پسرم آقا مصطفی که مدتی هم مکبر نماز امام بود، در آن شب همراهم بود. وقتی جوان ها به مدرسه می آمدند قطار فشنگ و یوزی و ژسه در دست آنها بود. سر و صورت ها بوی دود و باروت می داد. بعد با تلفن و بی سیم یکی یکی خبر سقوط کلانتری ها را می دادند. کلانتری ده در اطراف میدان شهدا و کلانتری 14 در سمت شهباز خیلی مقاومت کرده بودند.
شب پرخاطره و پر هیجانی بود تا صبح بیدار بودیم و سقوط پادگان جی و پادگان لاهوتی نیز در همین شب بود. از صبح 22 بهمن اسلحه به طرف کمیته استقبال سرازیر شد. نهضت آزادی ها و دولت موقت در این زمان مسئولیت داشتند. آقای یزدی لب دیوار مدرسه ایستاده بود و کسانی که اسلحه می آوردند را هدایت می کردند و به آنها رسید می دادند و سلاح ها را می گرفتند.
در پادگان باغ شاه آقای لاهوتی با پسرهایش مستقر شده بود و ایشان سلاح ها را از مردم تحویل می گرفت. مع الاسف در همین پادگان منافقین نفوذ کرده بودند و کامیون های زیادی که پر از اسلحه بود بردند و مخفی کردند. در همین روز امام یک سخنرانی کرد و فرمود: جوان های برومند سلاح هایی را که به دست آنان می افتد به مساجد خود ببرید و زیر نظر امام جماعت مسجد امنیت محل ها را برقرار کنید. اینها واقعا قابل تجلیل است و هوشیاری امام را می رساند و نطفه کمیته ها از اینجا به دست امام منعقد شد. مساجد مرکز سلاح ها شد که هرج و مرج نشود. بلافاصله امام به جوان ها شخصیت داد.
برشی از کتاب خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری؛ جلد اول، ص 191-192