سید محمد خاتمی به خاتمه رسید؟ / اینک فصل سرکشیدن است

کدخبر: ۵۳۷۲۸۳
پیش از آنکه قضاوت کنیم که آیا خاتمی، دوره‌اش گذشته یا نه، شاید بد نباشد اگر به تماشای چند قاب از خاتمی در این یادداشت بنشینیم، چند تصویر که همه‌ی روزگار رفته را روایت نمی‌کند اما لانگ‌شاتی است که بخش مهمی از قصه‌ی امروز را در خود جا داده.
سید محمد خاتمی به خاتمه رسید؟ / اینک فصل سرکشیدن است

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از خبرآنلاین، پس از فاجعه‌ی جان باختن مهسا امینی و اعتراضات پردامنه‌ی پس از آن، سید محمد خاتمی چندین بار در فضای عمومی به اظهار نظر پرداخته؛ چه در پیام بی‌درنگ‌اش پس از مرگ دردآور مهسا، چه در بیانیه‌اش پس از کشتار غم‌بار و تروریستی زائران حرم شاهچراغ و چه با گفته‌هایش در دیدار با جمعی از علاقه‌مندان به مسائل سیستان و بلوچستان.

نامه سید محمد خاتمی به رهبر انقلاب به روایت ابطحی

آنچه روشن است او در بحران اخیر بسان گذشته شنیده نشده اما از یک سو تأکیدش بر خشونت‌پرهیزی در پیام تسلیت شاهچراغ واکنش‌هایی داشت و از دیگر سو، تأکید بر نامطلوب بودن و ناممکن بودن براندازی در دیدار اخیرش که در آخرین‌ واکنش‌ها و البته از جنسی دیگر، موضع خاتمی درباره‌ی براندازی با استقبال صبح صادق، ارگان مطبوعاتی سپاه نیز مواجه شد. اینک خاتمی چهره‌ی هفته‌ی خبرآنلاین است و می‌خواهیم ببینیم آیا او هنوز هم رهبری الهام‌بخش و تأثیرگذار است یا به روزگار «خاتمه‌ی خاتمی» رسیده‌ایم؟ خبرآنلاین تلاش کرده است تا با مرور قاب‌هایی از گذشته‌ی سید محمد خاتمی و البته‌ی گذشته‌ی ایران، راهی برای پاسخ به این پرسش‌ها بگشاید؛ یادداشت زیر تلاشی به همین منظور است.

بیست و پنج سال از آن نوستالژی گذشته اما هنوز هم صفرهای آن روز «همشهری» به چشم می‌آید؛ آن صفرهای شورانگیز نیم‌تای بالای صفحه‌ی اول. بیست و پنج سال گذشته و در این مملکت، ارزش صفرهای جلوی اعداد، هر روز و هر لحظه آب رفته اما هنوز هم آن صفرهای قطار شده بر تیتر همشهری چهارم خرداد ۷۶، از سکه نیفتاده‌ است. بیست و پنج سال گذشته و دیگر میلیون و میلیارد از دهن افتاده‌اند و کار به «همت» رسیده اما هنوز هم بیست میلیونی که از صندوق رأی بیرون بیاید، خیلی زیاد است، خیلی؛ این را نورسیدگانِ برکشیده، بهتر می‌فهمند.

خاتمه‌ی خاتمی؟

بله، بیش از بیست و پنج سال از خرداد ۷۶ و برآمدن سید محمد خاتمی گذشته و بیست و پنج سال آنقدر طولانی هست که صدای رئیس‌جمهوری تاریخ‌ساز، او که واژگانش، ادبیات سیاسی چند نسل را ساخت حالا شنیده نشود؛ بیست و پنج سال آنقدر طولانی هست که پیام چهره‌ای کاریزما، او که «تکرار»ش روح جمعی را برمی‌انگیخت، خیابان‌ها را صف می‌کرد و ستادها را به صف، حالا به تکاپویی در فضای عمومی نیانجامد. بله بیست و پنج سال آنقدر طولانی هست که از خود بپرسیم آیا به خاتمه‌ی خاتمی رسیده‌ایم یا نه؟ بیست و پنج سال یک عمر است، یک ربع قرن و چه چیزها که ایران در این بیست و پنج سال ندیده‌ و چه تجربه‌ها که ایرانیان از سر نگذرانده‌اند. بیست و پنج سال یک عمر است، هنوز هیچ دهه‌ی هشتادی‌ای بیست و پنج ساله نشده است.

چه دلداده‌ی وفادار خاتمی مانده باشیم و چه او را بر باددهنده‌ی فرصت‌ها و رؤیاها بدانیم و چه مخالف سینه‌چاک اصلاحات‌اش باشیم احتمالا بر این نکته توافق داریم که خاتمی، یک رئیس‌جمهور معمولی‌ نبود که اساسا آن زمان هنوز آفتاب معمولی‌ها به افق پاستور طلوع نکرده بود. چه لبخندهای همیشگی‌اش در عکس‌ها، چه دامنه‌ی لغات‌اش در سخنرانی‌ها، چه لحن سخن‌اش در گفتگوها، چه آداب‌دانی‌اش در مراودات، چه گفتمان‌اش در عرصه‌ی عمومی، چه نظام ارزشی‌اش در حکمرانی و چه حتی سلیقه‌اش در عبا و لباده و کفش، همگی برای خودش بود، اصالت داشت. حالا آن رئیس‌جمهور اصیل که عصر تازه‌ای گشود و گفتمانش، طرحی نو در انداخت، رخ در رخ بازیگران تازه‌ی سیاست ایران قرار گرفته، آنها که در عبور از خاتمی، لحظه‌ای سر می‌چرخانند و بسان دیالوگ معروف رضا کیانیان در آژانس شیشه‌ای، به او می‌گویند: «دو دهه‌ات» گذشته مربی.

پیش از آنکه قضاوت کنیم که آیا خاتمی، دوره‌اش گذشته یا نه، شاید بد نباشد اگر به تماشای چند قاب از خاتمی بنشینیم، چند تصویر که هرگز همه‌ی روزگار رفته را روایت نمی‌کند اما لانگ‌شاتی است که بخش مهمی از قصه‌ی امروز را در خود جا داده.

قاب نخست/ ایران روزگار نو

یک‌سال از ریاست‌جمهوری‌اش گذشته، در سالگرد برآمدن‌اش به دانشگاه تهران می‌رود، به نماد نهاد دانشگاه در ایران، نهادی که اگر یگانه خالق دوم خرداد نباشد از بنیانگذاران آن روز تاریخی در تقویم سیاسی ماست. خاتمی با شور سخن می‌گوید، درست آن هنگام که عبایش از سمت چپ افتاده و دست راست‌اش مدام در تکاپوست، از نسبت آزادی و دین می‌گوید؛ تعابیری چالش‌برانگیز و کلماتی الهام‌بخش که مخاطب را متقاعد می‌کند عصری تازه در ایران آغاز شده است:

"برادران و خواهران به صراحت این اعتقاد خودم را بگویم که سرنوشت وجهه‌ی اجتماعی دین در امروز و فردا، در گرو این است که جوری دین را ببینیم که با آزادی سازگار باشد. دین اگر در مقابل آزادی قرار گرفته است، دین لطمه خورده است"

ایران روزگار نو؛ حرف‌های تازه‌، رؤیاهای تازه و «عصر تازه»؛ اینها را می‌شد در بساط بلندبالای دکه‌های مطبوعاتی دید که با رنگارنگی روزنامه‌ها، نمایشگاه خیابانی تیتر و کلمه می‌شد و ملت را به درنگ و تماشا وامی‌داشت؛ عصر تازه را می‌شد در پویایی‌ها و بی‌قراری‌های دانشگاه هم دید، در احیای آرمان‌خواهی و برآمدن نسل‌های تازه‌ای از دانشجویان آرمان‌خواه. عصر تازه را حتی می‌شد در گفتگوهای خانوادگی دید، در جمع‌های دوستانه، در بازگرداندن اعتماد به نفس به شهروندان معمولی، در بازگشت دغدغه‌مندی به زندگی یا حتی بازگشت به زندگی معمولی. عصر تازه، عصر ناگزیریِ اصلاح بود، از موسیقی تا سینما، از روزنامه تا کتاب، از شعار تا سبک زندگی. عصر تازه اما نمی‌توانست عصر «بحران» نباشد چراکه بی‌گمان «تغییر»، با مقاومت رو در رو می‌شود و «اصلاح»، با مخالفت. تیر ماه همان سال که در خردادش، خاتمی فاتحانه از «آزادی» گفته بود، سعید مرتضوی، «جامعه» را، نخستین روزنامه‌ی روزگار اصلاح را به زیر می‌کشد؛ پاییز همان سال، دقیقا همان سال، با خزان قتل‌های زنجیره‌ای سر می‌رسد و زمین و زمانه را زیر و زبر می‌کند. همان یک سال کافی بود تا همه در ‌یابند که پیش‌برد عصر تازه، تثبیت این روزگار نو برای ایران، جز با هزینه ممکن نیست آنچنانکه هزینه‌ی بیانیه‌ی تاریخی وزارت اطلاعات درباره‌ی قتل‌های زنجیره‌ای و پیگیری‌های سید محمد خاتمی هم تراژدی کوی دانشگاه می‌شود و ۱۸ تیر ۷۸ حساب، تسویه می‌گردد. اینگونه شد که خاتمی از هر نه روز یک بحران گفت و از همان سال ۷۷، پرسشی بزرگ شکل گرفت که آیا می‌شود در برابر این همه مقاومت، اصلاحی را پیش برد؟ آن همه امید را چه باید کرد؟

خاتمه‌ی خاتمی؟

خاتمه‌ی خاتمی؟

قاب دوم/ تردید

"وقتی کسی در موقعیت کنونی من قرار می‌گیرد و با محبت و یک دنیا امید مردم، رییس جمهوری می‌شود که این محبت و امید مردم در داخل و خارج از کشور، اعتباری به او می‌بخشد، دیگر نمی تواند ملاک تصمیم‌گیری را تنها تصمیم‌گیری شخصی‌اش قرار دهد و باید با نظر شرایط عمومی و نیازهای عمومی جامعه تصمیم بگیرد. وقتی هر کس که به من دسترسی دارد صدا و نظرش را به من می‌رساند؛ از من می‌خواهد که بیایم، این تشخیص را بر تشخیص خود ترجیح می‌دهم و حالا آمده‌ام؛ با تکیه بر همان عهد پیشین"

اینها را سید محمد خاتمی، در روز اعلام کاندیداتوری دوباره‌اش می‌گوید در ۱۴ اردیبهشت ۸۰. آنجای سخن‌اش که می‌گفت "وقتی هر کسی که به من دسترسی دارد ..." بغض می‌کند، این بغض برای یک فیلم تبلیغاتی لحظه‌ای درخشان است و تاثیرگذار اما بر زمین واقعیت، می‌توانست نشانه‌ی عمیقی باشد از تردید درباره‌ی کارگر افتادن اصلاح در تقابل با آن همه مقاومت و بحران. «خاتمیِ کاندیدا» در آن لحظه از فیلم، افکار عمومی را همراه می‌کند اما «خاتمیِ رئیس‌جمهور» در همراه کردن نظام با تداوم اصلاحات عمیقا تردید دارد. آن بغض، آن ابراز تردید، خاتمی رئیس‌جمهور است و مابقی متن، خاتمی کاندیدا. حالا که ۲۱ سال از آن آمدن با عهد پیشین گذشته، تردیدهای خاتمی رئیس‌جمهور هنوز هم پرسش روز و مسأله‌ی امروز است؛ آیا اصلاح با همان خشونت‌پرهیزی و مشارکت‌جویی، هنوز هم ایده‌ی کارآمدی است؟

قاب سوم/ بعد از بنده کسانی خواهند آمد ...

خاتمی سنت حضور رؤسای جمهور در دانشگاه و در روز دانشجو را بنا نهاد و از آن زمان تاکنون ۱۶ آذرها، دانشگاه همیشه منتظر نفر دوم کشور است تا او خود را به فضایی انتقادی‌تر عرضه کند، سنتی که در دوره‌ی حسن روحانی، احیا شد؛ چراکه احمدی‌نژاد جز آن یک بار که عکس‌اش را آتش زدند، به ۱۶ آذر اعتراضی دانشگاه تن نداده بود. قاب سوم اما ۱۶ آذر سال ۸۳ است، آخرین ۱۶ آذری که خاتمی، رئیس‌جمهور است و برای وداع به دانشگاه می‌رود؛ این بار بر خلاف قاب نخست ما در سال ۷۷، خاتمی با شعارهای تند و تیز مواجه می‌شود نه از بسیج دانشجویی و جامعه اسلامی و تشکل‌های اینچنینی که از همان دانشجویانی که این چند سال، همراه و هم‌سنگر اصلاحات او بوده‌اند. آن سال‌ها «عبور از خاتمی» در دانشگاه جان گرفته بود گرچه‌ صدای همه نبود اما صدای بلندی داشت و پژواک پردامنه‌تری. آن روز قسمتی از سالن، خاتمی را هو کرد و سید خندان آن سال‌ها عصبانی شد و گفت: "آدم باشید". چند لحظه قبل از آن دقایق غیر منتظره، خاتمی گفته بود که "ان‌شاءالله بعد از بنده کسانی خواهند آمد که عمل خواهند کرد و شما نتیجه‌ی عمل‌شان را خواهید دید."

آن روز هر دو سوی عبای خاتمی افتاده بود و دست راستش را مدام مشت می‌کرد. آن روز خاتمی، خاتمی متفاوتی بود انگار برای دفاع و گلایه آمده بود، انگار مطمئن بود که آن استقبال‌های پیشین در کار نیست. او به عبورکنندگان از خود کنایه زد که اگر ترافیک این عبور و مرور نبود، وضع اصلاحات طور دیگری می‌شد. آن روز خاتمی از اشتباه بخشی از اصلاح‌طلبان هم گفت، آنها که به زعم او جو زده شدند و سه تجربه‌ی تاریخی پس از مشروطیت، پس از شهریور ۲۰ و پس از انقلاب اسلامی را نادیده گرفتند. نمای پایانی «رئیس‌جمهور خاتمی» در آخرین حضورش در روز دانشجو مهم است چراکه او با دانشجویانی رخ به رخ شد که محصول آزادی‌های زمانه‌ی او بودند، محصول ایده‌های او و از همه مهم‌تر محصول تجربه‌ی او در حکمرانی. دانشجویانی که خاتمی را هو کردند، تجربه‌ی خاتمی را ناکام و ناکافی می‌دانستند و او را به عمل نکردن، به متوقف شدن، به محدود شدن در حاکمیت متهم می‌کردند. خاتمیِ قاب سوم، خاتمیِ قاب اولی است که آزموده شده است، تجربه شده است و بنابراین بی‌رحمانه قضاوت می‌شود. آن ۱۶ آذر دراماتیک، تقابل عریان خاتمی با کسانی است که شیوه‌ی اصلاح‌طلبی او را فرصت‌سوزی می‌دانستند. بعدها خاتمی ۱۶ آذر ۸۳ را یکی از بهترین خاطرات‌اش دانست چراکه به عنوان رئیس‌جمهور، به عنوان دومین مقام کشور و به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی به میان دانشجویان رفت و آنها که معترض‌اش بودند ذره‌ای نگرانی از برخورد و تبعات اعتراض نداشتند.

خاتمه‌ی خاتمی؟

قاب چهارم/ ترمیم

دوم خرداد ۸۸، باز هم جمعیتی انبوه به انتظار سید محمد خاتمی نشسته است؛ خاتمی این بار در قامت رهبری سیاسی به میدان می‌آید، فراتر از یک مقام بروکراتیک پیشین و فراتر از رئیس دولتی که زمان مسؤولیت‌اش به سر آمده باشد، او حالا از رهبران کارزاری برای تغییر است، از رهبران جنبشی برای تغییر. در برند ترمیم شده‌ی خاتمی، او اینک یک رهبر است نه یک مقام سابق و این اتفاق مهمی است. خاتمی با آن سبک معروفش به میان جمعیت می‌آید، با دو دستی که بالا گرفته و هیجانی که سالن را در نوردیده است. خاتمی همچنان چهره‌ای به غایت محبوب است این را از فریادهای حاضران در سالن می‌شود فهمید؛ خاتمی همچنان معتبر است خصوصا آنکه «دیگران» هم در «پساخاتمی» تجربه شده‌اند و آن جمله‌ی معروف محقق شده که "بعد از بنده کسانی خواهند آمد و ...". همین تجربه‌ی چهارساله ۸۴ تا ۸۸ سبب شده بود تا کفه‌ی ترازو در قضاوت عمومی، مابین او و عبورکنندگان از او، به سود خاتمی سنگینی کند. سیاست‌ورزی خاتمی در انتخابات هشتاد و هشت، نشان از آن دارد که خاتمی، پس از دولتش تمام نشده و این مزیت بزرگی برای یک سیاستمدار است که سال‌ها پس از دولتش، همچنان ظرفیت رهبری داشته باشد، ظرفیت تأثیرگذاری و الهام‌بخشی. خاتمیِ قاب چهارم، هرگز خاتمیِ بازنده نیست؛ او بالاتر از خاتمیِ قاب سوم ایستاده است و بخش بزرگی از افکار عمومی همچنان او را می‌بیند و می‌شنود.

قاب پنجم/ دست‌های خاتمی

بهمن ۹۴ است، برجام اجرایی شده و نخستین انتخابات پس از روحانی هم فرارسیده؛ رد صلاحیت‌ها بیداد می‌کند و کهکشانی‌های شورای نگهبان هم هر کورسوی مشکوک به ستاره را خاموش کرده‌اند آنچنانکه در این زمین درو شده، امید چندانی برای ساختن مجلسی که حداقل، دشمن برجام نباشد، باقی نمانده. سید محمد خاتمی همچنان الهام‌بخش است اما آیا سخن و موضع او آنقدر برانگیزاننده است که در اسفند ۹۴ هم شهروندان را به مشارکت اصلاح‌طلبانه وا دارد؟ افزون بر این، خاتمی ممنوع‌التصویر است و محدودیت‌هایش پس از تأثیرگذاری در انتخابات ۹۲ و آن پیروزی سرنوشت‌ساز، شدیدتر شده. اصرار اقتداگرایانه بر حذف چهره‌ی خاتمی از عرصه‌ی عمومی اما نهایتا به حذف ابتکار عمل او نیانجامید و در غیاب چهره‌اش، در غیاب آن لبخندهای اعتمادساز که وجهی از برند او بود، دستان خاتمی همچنان او را نمایندگی می‌کرد و همچنان گره می‌گشود. به اعتبار او و هاشمی، لیستی «حداقلی/سلبی» وارد پارلمان می‌شود و سایه‌ی تهدید استقرار تندروهای اصولگرا را از سر مجلس دهم می‌زداید. بازنشر یک ویدیو از خاتمی در آن زمان رکوردها را جابجا می‌کند و کلیدواژه‌ی «تَکرار» را به واژه‌ای معنادار و دارای پس‌زمینه بدل می‌کند. این اوج تاثیرگذاری یک چهره در میدان سیاست ایران است، اینکه اعتبار یک نفر بتواند شهروندان را متقاعد به مشارکت سیاسی در شرایطی کند که نه تنها نام‌های آشنای چندانی در میدان رقابت باقی نمانده که اساسا رقابتی باقی نمانده باشد. به دیگرسخن، ظرفیت رهبری سیاسی خاتمی در زمستان ۹۴ به آنجا رسیده بود که می‌توانست از بدترین موقعیت، یک پیروزی نسبی و محدود بسازد. این قاب، اوج خاتمی است و باید قاب پنجم را بالای دیوار کوبید، حتی بالاتر از قاب اول. خاتمی، گرانیگاه میدان سیاست شده است، حالا او بن‌بست‌شکن است و یک سیاستمدار تمام‎عیار. منتقدان خاتمی در دهه‌ی هفتاد و هشتاد، خاتمی را از اهالی فرهنگ می‌دانستند که انگار در سیاست، میهمانی غریبه است و رهگذری نابلد اما در دهه‌ی نود، کسی نمی‌تواند خاتمی سیاستمدار را منکر شود، او که اعتبار می‌بخشد و راه می‌گشاید. اینکه دستان خاتمی به جای چهره‌اش او را نمایندگی کند خود بدان معناست که خاتمی نه تنها تمام نشده که می‌تواند ظرفیتی برای هر عدم قطعیت در آینده باشد، هر موقعیت دشوار و هر پیش‌بینی‌ناپذیری در راه. در زمستان ۹۴، بعید است عبورکنندگان از خاتمی، همراه و همگام با او نبوده باشند و به دیگر سخن این برترین موقعیتی است که خاتمی در آن ایستاده، موقعیتی که حتی منتقدان پیشین هم به جمع همراهانش پیوسته‌اند.

خاتمه‌ی خاتمی؟

قاب ششم/ آشتی ملی، صدایی که شنیده نشد

بهمن ۱۳۹۵ است، ترامپ در واشنگتن مستقر شده، برجام در تهدید است، رقبای منطقه‌ای روحیه گرفته‌اند و در داخل نیز جای خالی هاشمی به شدت محسوس است، خصوصا جای خالی آن ظرفیت منحصربه‌فردش در تزریق عقلانیت به وقت بزنگاه‌. خاتمی در اوج تاثیرگذاری‌اش و این بار خارج از کارزارهای انتخاباتی و صندوق محور، پیشنهاد «آشتی ملی» می‌دهد و واضح است که این بار مخاطب نخستینِ او شهروندان نیستند. به نظر می‌رسد خاتمی از «هم‌افزایی تهدیدها» نگران است و تصور می‌کند مسائل آنقدر بزرگ خواهند شد و تهدیدها آنقدر خطرناک که نیاز است کشور با شکاف‌های کمتر، بازسازی شود. خاتمی در مقبول‌ترین و محبوب‌ترین وضعیت‌اش، به دنبال پروژه‌ای ملی می‌رود اما صدای خاتمی هرگز شنیده نمی‌شود؛ به دیگر سخن هر وقت که مخاطب او، شهروندان‌اند صدایش سزاوارانه شنیده شده و این بار که مخاطب‌اش دیگرانند، صدای او شنیده نمی‌شود و آشتی ملی آنچنان که باید فهمیده نمی‌شود. اینجا نقطه‌ی عطف بزرگی در ماجراست. او رئیس‌جمهور بوده و طبیعی است که تغییر شرایط را، تغییر صحنه‌آرایی را، بهتر از بسیاری دیگر بفهمد؛ او می‌داند که هیچ چیز بیش از طولانی شدن لیست مسائل حل نشده، پی‌درپی شدن بحران‌ها و پرشمار شدن بن‌بست‌ها، امید را از شهروندان نمی‌ستاند؛ او می‌داند که ناامید شدن شهروندان امیدوار چقدر می‌تواند «تبعات تصورناپذیر» داشته باشد. آشتی ملی، پیشنهادی از سر دغدغه‌مندی برای کشوری است که نباید شهروندانش از اصلاح‌جویی، از آخرین روزنه، ناامید شوند. خاتمی، نمی‌خواهد این چراغ افروخته در دهه‌ی نود، به صورتی تراژیک خاموش شود چراکه سخت است، بسیار سخت است به ملتی شاد و پشیمان شده دوباره بگوییم "تو یکی نه‌ای هزاری" و از او بخواهیم که باز هم چراغ خود برافروزد. خاتمی در این قاب نه رهبری سیاسی برای کارزارها که چهره‌ای ملی و نگران برای امنیت ملی است. این قاب گرچه نشان از اثرگذاری ندارد اما قابی از کمال‌یافته‌ترین چهره‌ی سید محمد خاتمی است. او نه از رویگردانی از اصلاح‌طلبان که از ناامید شدن شهروندان از اصلاح‌گری می‌هراسد، از آن زمان که دیگر نتوان شهروندان را به کارآمدی اصلاح، قانع کرد. شاید خاتمی پیش‌بینی کرده باشد که اگر این بار مشارکت شهروندان به تعمیق ثبات، به کاستن از تنش با پیرامون و به توسعه نیانجامد، دیگر نتوان مجالی برای گفتگو یافت و شاید دیگر نتوان برای اصلاح‌طلبی، مخاطبی جست.

خاتمه‌ی خاتمی؟

قاب هفتم/ پسامهسا

پس از ترور شهروندان بی‌گناه در شاهچراغ، خاتمی بیانیه داد (همانطور که پس از مرگ غم‌بار مهسا امینی هم پیام داده بود و از درد فاجعه‌ای گفته بود که تا مغز استخوان را می‌سوزاند)، اما در این میان و طبق انتظار، واکنش‌های منفی به پیام بیشتر بود؛ دعوت او به ارزش پذیرفته شده‌ی «خشونت‌پرهیزی» با استقبال مؤثری مواجه نشد و بر خلاف سالیان رفته؛ موج همراهی برنیانگیخت و کارزاری را شکل نداد. خاتمی در آن پیام از نفی خشونت گفته بود، خشونت از هر طرف که باشد و همین کافی بود تا ناسزای متداول این روزها! دامن او را هم بگیرد، «وسط‌باز». به دیگر سخن، بازتاب پیام خاتمی، آن پرسش را دوباره زنده کرده که آیا روزگار تاثیرگذاری خاتمی سرآمده؟ آیا به خاتمه‌ی خاتمی رسیده‌ایم؟ به پایان اثرگذاری و اثربخشی اصلاح‌طلبی؟ چند روزی بعد از پیام شاهچراغ، خاتمی از براندازی و فروپاشی گفت آنهم در جمعی مرتبط با مسائل سیستان و بلوچستان، از اینکه «براندازی» نامطلوب و ناممکن است اما تداوم وضعیت کنونی هم زمینه‌های فروپاشی اجتماعی را فراهم می‌کند؛ او همچنان خوداصلاحی نظام را کم‌هزینه‌ترین و پرفایده‌ترین می‌داند. این گفته‌های خاتمی با استقبال غیرمنتظره‌ی صبح صادق، ارگان مطبوعاتی سپاه مواجه شد و مرزبندی با براندازی را گامی به جلو دانست.

"با وجود تلاش برخی طیف‌های جریان اصلاحات برای عبور از سیدمحمد خاتمی و همچنین فاصله‌گذاری رسمی بخشی از تندروهای اصلاح‌طلب با مشی اصلاح‌طلبی و غلتیدن در دامن براندازان می‌توان گفت، رییس دولت اصلاحات همچنان شاخص‌ترین و مورد قبول‌ترین چهره در این طیف سیاسی است...او می‌تواند با ایجاد تفاهم در طیف اصلاحات، با پر رنگ کردن مرزبندی با دشمنان ملت ایران، زمینه گفت‌وگو را فراهم کند."

حتی صبح صادق هم خاتمی را چهره‌ای می‌داند که علی‌رغم تلاش بخشی از اصلاح‌طلبان برای عبور از او، همچنان شاخص‌ترین و مورد قبول‌ترین است. ارگان سپاه، امیدوار است که خاتمی بتواند پایه‌گذار گفت‌وگو باشد و اینچنین شد که مخالفان دیرینه‌ی خاتمی این روزها هم از اصلاح می‌گویند و هم از گفت‌وگو آن هم پس از بیست و پنج سال، پس از ربع قرن.

در قاب هفتم اما دو تصویر مجزا شکل ‌گرفته که در یکی، دستان خاتمی هم دیگر گره‌گشا نیست، آنچه شش سال قبل پیش‌بینی می‌کرد رخ داد و هم‌افزایی تهدیدها و بحران‌ها کار را به آنجا رساند که بخشی از افکار عمومی توان حل مسائل را در اصلاح‌طلبی نمی‌بیند، وضعیتی به غایت بغرنج‌تر از ۸۴. در همین قاب هفتم اما به نظر می‌رسد بخشی از حاکمیت به ایده‌های او بازگشته‌اند و بخشی از همان موانع ربع قرن اخیر حالا به گریزناپذیری اصلاح می‌اندیشند و بی‌بدیل بودن گفت‌وگو و شاید بعدها به ناگزیر بودن آشتی ملی.

به اکنون باز گردیم؛ ترامپ، میراث ویرانگرش را بر جا گذاشت، فرصت احیای برجام حتی در دولت بایدن، احتمالا از دست رفته و توهم آنها که توافق را به خیال تغییر موازنه‌ی جهان به نفع دولت مردمی رئیسی!، به تعویق انداختند دامن ایران را گرفته. همگرایی ایالات متحده و اروپا به علاوه‌ی تعدد گزارش‌های حضور سلاح ایرانی در نبرد اوکراین و قطعنامه‌ی اخیر شورای حکام، ایران را منزوی‌تر کرده و در این میان، تداوم تجربه‌های شکست‌خورده‌ای چون گشت ارشاد نیز کشور را برای بیش از دو ماه در خشم و اعتراض فرو برده. وضعیت کنونی نمی‌تواند زمانه‌ی مناسبی برای خاتمی تلقی شود، آن چراغ افروخته‌ی دهه‌ی نود، اینک و در ابتدای قرن تازه، یا کم‌سو شده یا خاموش. این شرایط، آشکارا وضعیت شکست برای اصلاح‌طلبی است (و برای بسیاری بازیگران دیگر) چرا که وطن به عقب بازگشته و دستاوردهایی از دست رفته است.

در چند سال اخیر، مقاومت نامحدود در برابر اصلاح، به اصلاح‌ناپذیری تعبیر شده و بسیاری را متقاعد کرده است که باید از اصلاح‌گری عبور کرد و اینچنین است که دیگر حتی خاتمی هم شنیده نمی‌شود. انبان انباشته‌ از تجربه‌ی ایرانیان، از عطش شنیدن بخشی از جامعه کاسته است خاصه آنکه سخن تازه‌ای هم در میان نباشد. تکه‌ای بزرگ از جامعه به سبب ازدحام آن همه تجربه، مجتهد شده است و موعظه‌ناپذیر، خود فتوا می‌دهد و پای درس و منبر دیگری نمی‌نشیند و رساله‌ی دیگری را هم در دست نمی‌گیرد. حالا «خاتمی» که روزگاری نمادی از وزش باد تغییر بود، نمادی از یک عصر تازه، «دیگری» شده است برای بسیاری که او را نمی‌شنوند و نمی‌بینند. این روزها، روزهای خوب خاتمی نیست اما روزهای خوبی برای ایران هم نیست؛ اینکه خاتمی شنیده نشود شاید قابل انتظار باشد اما قابل انتظار بودن از شدت «موقعیت حساس بودن» اکنون نمی‌کاهد. شنیده نشدن صدای خاتمی، زنگ خطری است از آینده، شاید هم آینده‌ی نزدیک.

ممکن است خاتمی به خاتمه رسیده باشد اما اگر هنوز هم چند باده‌ی ناخورده در رگ تاک باشد، نیاز است که او ایده‌ای برای جان دادن دوباره به گفتگو داشته باشد، گفتگویی شجاعانه و فراگیر؛ بدون ایده، گفتگو جای خود را به موعظه‌گری خواهد داد و کیست که نداند اکنون چقدر زمان نامناسبی برای موعظه‌گری است. اگر هنوز هم یکی دو باده‌ی ناخورده در رگ تاک باقی مانده باشد باید به انتظار احیای رهبری دوباره‌ی خاتمی ماند، رهبری نیروهایی کم‌شمارتر که صدایشان در فضای قطبی‌شده‌ی فعلی چندان به گوش نمی‌رسد؛ صداهای میانه که امروز در این دود و آتش، متهم‌اند ولی ممکن است در فردایی نیامده اما اندکی محتمل، بازیگران سرنوشت‌سازی باشند. اینکه خاتمی می‌تواند نقش تازه‌ای بر عهده بگیرد یا نه، معلوم نیست اما اگر باده‌ی ناخورده‌ای باقی است، اینک فرصت سرکشیدن است.

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید