چرا بایدن پیروز شد؟ /پیامدهای انتخابات آمریکا برای ایران
به گزارش اقتصادنیوز، پس از دستکم ۲ ماه رقابت نفسگیر برای پیروزی در انتخاباتی که به اعتقاد برخی سرنوشتسازترین انتخابات تاریخ مدرن آمریکا بود، «جوزف رابینت بایدن جونیور»، به عنوان چهلوششمین رئیسجمهور منتخب ایالات متحده آمریکا معرفی شد.
هادی خسروشاهین روزنامهنگار و کارشناس مسائل بینالملل در مقالهای تفصیلی به تحلیل جوانب مهم این کارزار انتخاباتی پرحاشیه پرداخته و به چند پرسش کلیدی در این زمینه پاسخ داده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید.
انتخابات آمریکا به پایان رسید اما هنوز چند پرسش مهم بیپاسخ مانده است: چرا بایدن پیروز شد؟ ترامپ باخت، ترامپیسم چطور؟ نظرسنجیها دقیق و علمی عمل کردند؟ معنای نتایج انتخابات برای ایران چیست؟
۱. چرا بایدن پیروز شد؟
پیروزی بایدن را نباید صرفا به حساب حزب دموکرات گذاشت. درواقع ورود این سیاستمدار 78 ساله به کاخ سفید بدون ائتلاف میان دموکراتها، طبقهی متوسط شهری، میانهروها، والاستریت، هالیوود، غولهای رسانهها و آرای 5 درصد از جمهوریخواهان غیرممکن بود. واقعیت این است که رادیکالیسم و رویکردهای ضد ساختارگرای ترامپ همهی این گروهها را به یکدیگر نزدیک کرد تا وی را از کاخ سفید بیرون کنند.
تحلیل دادههای برآمده از انتخابات نشان میدهد که بیشتر میانهروها مستقر در شهرهای بزرگ به بایدن رای دادند. علتش این بود که به ترامپ برچسب رادیکال خورده بود و آنها نیز با تندروی میانهای نداشتند. همچنین بیش از 30 نفر از مدیران مرتبط با والاستریت پول هنگفتی صرف مبارزات انتخابات جو بایدن کردند. بررسی سیانبیسی از لیست حدود 800 حامی مالی بایدن که حداقل 100 هزار دلار برای کمپین وی جمعآوری کرده بودند، نشان میدهد که بسیاری از آنها با موسسات و شرکتهای مالی در ارتباط بودهاند. در پایان سپتامبر کمپین بایدن حدود 180 میلیون دلار پول در بانک ذخیره کرده بود درحالیکه کمپین ترامپ تنها 61.3 میلیون دلار. تمام چهرههای مشهور هالیوود نیز در شبکههای اجتماعی بسیج شده بودند تا نظر طرفداران خود را به رای به بایدن جلب کنند.
اما در این میان نباید از عملکرد موفقیتآمیز کمپین بایدن در جمعآوری آرای لازم برای پیروزی نیز غفلت کرد. وی با 12 درصد رای بیشتر در مناطق کارگری پیروز شد. مشارکت سیاهان در سه ایالت مهم میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین برای وی بهتر از هیلاری کلینتون بود. 93 درصد سیاهپوست در ویسکانسین، 91 درصد در میشیگان و 94 درصد در پنسیلوانیا. برخی مناطق محافظهکار در همین سه ایالت کلیدی همچون حومههای میلواکی در ویسکانسین به نامزد دموکرات ها بیشتر از چهار سال پیش رای دادند و همین مساله به کاهش حاشیهی پیروزی ترامپ در این حوزهها کمک قابلتوجهی کرد. زنان نقش چشمگیری در ورود بایدن به کاخ سفید داشتند. 56 درصد از ویسکانسین، 57 درصد از میشیگان و 54 درصد در پنسیلوانیا پیروزی بایدن در این ایالتها را تضمین کردند. در نوادا نیز زنان برای بایدن سنگ تمام گذاشتند (53 درصد زنان). اکثریت شهرهای بزرگ نظیر جنسی، اوکلند و وین در میشیگان، میلواکی و دین در ویسکانسین، آلگینی و فیلادلفیا در پنسیلوانیا با رای قاطع به نامزد دموکراتها شکست ترامپ را مسجل کردند.
بهطور کلی ائتلاف بایدن حدود 57 درصد از رای تحصیلکردگان، 55 درصد رای زنان، 55 درصد از آرای گروه سنی 45 تا 65 سال و مناطق شهری و همچنین 54 درصد حومهنشینان شهرهای بزرگ را از آن خود کرد. پس میتوان این انتخابات را به نوعی خیزش شهرها و کانتیهای بزرگ علیه شهرهای کوچک، حومههای شهرهای کوچک و مناطق روستایی دانست. درنهایت باید بر این مساله پای فشرد که پیروزی بایدن ائتلافی بود و نه حزبی.
۲. ترامپ باخت، ترامپیسم چطور؟
هم آرای مردمی و هم آرای الکترال نشاندهنده باخت ترامپ است. او تا به اینجا 4 میلیون رای مردمی از بایدن عقب مانده و در آرای الکترال نیز بایدن با 65 رای بیشتر از او پیشی گرفته است؛ اما اینها هیچ کدام نشانهای از به اتمام رسیدن پدیدهی ترامپیسم نیست.
در انتخابات امسال از 74 درصد رایدهندگان سفید حدود 55 درصد به ترامپ رای دادند. حدود نیمی از مردان (52 درصد) او را برگزیدند. 60 درصد افرادی که در شهرهای کوچک و مناطق روستایی زندگی میکردند وی را به نامزد دموکراتها ترجیح دادند. 206 کانتی اصلی که در سالهای 2008 و 2012 به اوباما رای داده بودند در سال 2016 از ترامپ حمایت کردند و در انتخابات امسال از این مقدار 174 کانتی سهم ترامپ شد و بایدن تنها در 20 کانتی محوری به پیروزی رسید. همهی فرقههای مسیحی برای ساکن کنونی کاخ سفید سنگ تمام گذاشتند. پروتستانها 61 درصد، کاتولیکها 50 درصد، مورمونها 71 درصد و فرقههای دیگر مسیحی 57 درصد از او حمایت کردند. اقلیتهای نژادی نیز به ترامپ کمک کردند. لاتینتبارها در فلوریدا، آریزونا، جورجیا، کارولینای شمالی و نوادا تقریبا 10 درصد بیشتر از 4 سال پیش به وی رای دادند. رای سیاهان نیز در سطح ملی تقریبا در حدود سال 2016 باقی ماند، اما در نوادا 17 درصد و در آیووا 23 درصد سیاهان به ترامپ رای دادند. آرای آسیاییتبارها نیز در برخی ایالتها در نوع خود قابل توجه است. در نوادا 40 درصد و در تگزاس 26 درصد او را برگزیدند.
بنابراین ما شاهد یک تقسیمبندی تمامعیار در آمریکا هستیم: نخبگان علیه طبقه کارگر، مذهبیها علیه غیرمذهبیها، شهریها علیه حومهنشینان بهویژه حومهنشینان شهرهای کوچک. به دلیل همهی این صفآرایی و دوقطبیهای شدید است که آرای ترامپ تاکنون به 71 میلیون نفر رسیده است و این رقم بزرگ پرسشآفرین است و طرحکنندهی این سوال کلیدی که آیا نگرانیها و منافع افراد قدرتمند در واشنگتن، نیویورک، هالیوود و بهطور کلی آنچه الیتها روایت میکنند، همان نگرانی و منطبق بر منافع حداقل نیمی از جامعهی امروز آمریکا است؟ امروز در آمریکای میانه بسیاری از افرادی که در سالهای 2008 و 2012 به اوباما و دموکراتها رای داده بودند از لیبرالها ناراضیاند. احساس میکنند از نظر اقتصادی و فرهنگی ازسوی این حزب نادیده گرفته میشوند. بد نیست پای سخن دینا واگنر از کانتی والی در آیداهو بنشینیم. او میگوید: «الیتها این بخش از جهان و این بخش از کشور را فراموش کردهاند.» همینها بودند که مسبب رقابت نزدیک و نفسگیر انتخابات 2020 شدند. تحلیلگر الجزیره معتقد است این 71 میلیون نفر یک پیام روشن را با صدای بلند فریاد زدند که ما نادیده گرفته نشدنی هستیم. هنوز نیمی از جامعهی آمریکا از اعمال تعرفههای گمرکی بر کالاهای خارجی حمایت میکنند، هنوز نیمی از جامعهی آمریکا با پدیدهی مهاجرتهای غیرقانونی چالش دارند و کماکان تقابل با جهانی شدن، پدیدهی مهاجرت و مبارزه با الیتهای حاکم در واشنگتن در دستورکار این گروه بزرگ جامعهی آمریکا قرار دارد.
اکونومیست در آخرین سرمقالهاش مینویسد که ما پیروزی ترامپ در سال 2016 را یک حادثه میدانستیم، ولی دیگر رای 71 میلیون نفری را نمیتوان یک اتفاق ساده قلمداد کرد. این ناشی از یک شیفت عمیق ایدئولوژیک در حزب جمهوریخواه است. اما من این رای 71 میلیونی را همچون رای 75 میلیونی بایدن حزبی نمیدانم. احزاب در آمریکا کارآمدی گذشتهی خود را ندارند. این رای را باید رای به ترامپیسم خواند. پس ترامپ باخت اما ترامپیسم نه.
لینر اسپاید، یکی از سردبیران روزنامه نیویورکتایمز این موضوع را فردای روز انتخابات به بحث گذاشت که روزنامه ما فقط صدای نیمی از جامعه را منعکس میکند. امیدوارم روزی به این بیندیشیم که چرا به صدای نیمی دیگر از جامعه بیتوجه هستیم. از نظر او پرسش مهم این روزهای جامعهی آمریکا این است که کسانی که به شکلدهی روایت سیاسی در آمریکا کمک میکنند باید به این مساله سخت بیندیشند که چرا در انعکاس صدای نیمی از آمریکا دچار مشکل و اختلال شدهایم.
۳. نظرسنجیها دقیق و علمی بودند؟
در بسیاری از رسانههای آمریکایی بحث داغ میان تحلیلگران این است که آیا موسسات نظرسنجی با توجه به نتایج انتخابات 2020 دیگر قابلتکیه هستند؟! شاید برخی در ایران گمان کنند که نظرسنجیها به خوبی عمل کردند. همه پیشبینیشان پیروزی بایدن بود و این اتفاق نیز سرانجام رخ داد. ولی این فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه از خطاهای فاحش این موسسات خبر میدهد.
دیوید گراهام، نویسنده مجلهی آتلانتیک مینویسد: «انتخابات اخیر بازندهاش ترامپ نبود، بلکه موسسات نظرسنجی بودند. آنها در پیشبینیهایشان در هر سه حوزهی ریاستجمهوری، سنا و مجلس نمایندگان اشتباه کردند. این یک فاجعه برای صنعت نظرسنجی و رسانههای ماست.» اما چرا گراهام از لفظ فاجعه در این ارتباط استفاده میکند؟ حقیقتش این است که از دههی 1930 و با تاسیس گالوپ این موسسات همواره یکی از بنیانها و تکیهگاههای عرصهی سیاسی بودهاند، ولی اکنون احزاب و سیاستمداران در آمریکا و غرب تکیهگاه مهم خود را در پیشبینی روندهای انتخاباتی از کف دادهاند.
اما فاجعه در کدام حوزهها رقم خورد؟ بهنظر میرسد که این اشتباهات فاحش هم در سطح ملی و هم در سطح ایالتی قابلرصد و ارزیابی است. دانشگاه کوئینپیاک قبل از انتخابات فاصلهی بایدن و ترامپ را در سطح ملی 11 درصد اعلام کرده بود، امرسون کالج 7 درصد، سایت پانصدوسیوهشت 8.4 درصد، اکونومیست 8.2 درصد و ماریست اختلاف بایدن در میان رایدهندگان احتمالی را مثبت 13 درصد پیشّبینی کرده بودند. اما همهی اینها اشتباه از آب درآمد و حاشیهی پیروزی بایدن در سطح ملی و به لحاظ آرای مردمی به حدود 3 تا 3.5 درصد رسید.
عملکرد این موسسات در برخی از ایالتها فاجعهآمیزتر نیز بود؛ بهطور مثال نظرسنجی ABC News و واشنگتنپست بایدن را در ویسکانسین و آیووا به ترتیب 17 درصد و 7 درصد پیشتاز رقابتها دانسته بود. نیویورکتایمز–سینا این رقم را در ویسکانسین مثبت 11 و در آریزونا و پنسیلوانیا مثبت 6 به سود بایدن اعلام کرده بود. ماریست میگفت بایدن در کارولینای شمالی با مثبت 6 و فلوریدا مثبت 4 پیشتاز است. امرسون پیشتازی بایدن را در میشیگان مثبت 7 پیشبینی کرده بود و همهی اینها بالاتر از حاشیهی خطای خود این موسسات نظرسنجی است.( بهطور معمول این موسسات حاشیهی خطای خود را بین 1 تا 3 درصد اعلام میکنند.)اما در روز انتخابات در عمل چه اتفاقی افتاد؟ ترامپ بایدن را در ویسکانسین با 0.6 درصد (20 هزار رای) پیروز شد؛ در میشیگان این فاصله به 2.5 درصد (130 هزار رای) رسید؛ در پنسیلوانیا این فاصله بین 1 تا 0.3 درصد تنزل پیدا کرد (پیروزی با 38 هزار رای)؛ در نوادا تفاوت آراء حدود 0.1 درصد (27 هزار رای بیشتر برای بایدن. اما ترامپ در ایالت اوهایو با مثبت 8، در آیووا با مثبت 8 و در فلوریدا با مثبت 3 رای به پیروزی رسید.
موسسه کوک یک هفته قبل از انتخابات پیشبینی کرده بود دموکراتها به کرسیهای خود در مجلس نمایندگان در حدود 5 تا 15 کرسی اضافه میکنند. این رقم نهتنها اضافه نشد، بلکه تا به امروز مشخص شده است دموکراتها 5 کرسی نیز در این مجلس از کف دادهاند. این موسسه انتظار داشت دموکراتها سنا را نیز از آن خود کنند. درواقع شما با مطالعهی دادههای حاصل از این موسسات به این یقین میرسید که آمریکا در آستانهی یک موج آبی فراگیر است. اما واقعیت چه بود؟ این بود که نه موج آبی شکل گرفت و نه موج قرمز. ایالاتمتحدهی آمریکا امروز به ایالات متفرقهی آمریکا تبدیل شده است. اما چرا اینگونه شد؟
مونا چلابی در روزنامهی گاردین به خوبی چرایی این مساله را تبیین کرده است: «دموگرافیها را نمیتوان مثل یک سیب بهطور دقیق و مرتب برش داد و قاچ زد. مردم قابلتفکیک به گروههای کاملا مرتب و شستهرفته نیستند.» این موسسات میگفتند بایدن 57 به 42 درصد رای زنان را بهدست میآورد، اما زنان یک گروه بسیار بزرگ جمعیتیاند و نمیتوان آنها را به یک سیب تنزل داد و از یک جایی آن را به دو بخش تقسیم کرد. آمریکاییها میتوانند ثروتمند یا فقیر باشند، سیاه یا سفید، مرد یا زن، شهرنشین یا حومهنشین، دارای تحصیلات دانشگاهی یا فاقد آن و همهی اینها نشان میدهد که تا چه حد عوامل متعدد و متفاوت در رایدهی این گروههای اجتماعی دخیل است.
نکتهی حائز اهمیت دیگر این است که معمولا موسسات نظرسنجی بهطور مستقل در آمریکا کار نمیکنند و پروژههای خود را بهطور مشترک با رسانهها به انجام میرسانند. مثلا موسسهی سینا با نیویورکتایمز کار میکند، رویترز با ایپسوس، سافولک یونیورسیتی با روزنامه یواسای تودی، واشنگتنپست با ایبیسینیوز. در ذهن مردم نیز این مساله به خوبی جا افتاده است که نظرسنجی یعنی رسانه و آنها به رسانهها اعتماد ندارند و به همین دلیل است که مردم با آنها در حوزهی سلایق و انتخابهای سیاسیشان سخن نمیگویند. نیویورکتایمز خود به برخی مطالعات اشاره میکند که نشاندهنده این است که بسیاری از طرفداران با تحصیلات دانشگاهی ترامپ (در جنوب خط دیکسون-نیسون 49 درصد تحصیلکردگان سفید به ترامپ رای دادند و همینطور شاهد افزایش آرای این نامزد جمهوریخواه در میان تحصیلکردگان اقلیتهای نژادی بودیم) بهدلیل فشار اجتماعی ترجیحات خود را به موسسات نظرسنجی اعلام نمیکنند.
رابرت کاهالی، رئیس گروه نظرسنجی ترافالگار که تنها موسسهای بود که در طول انتخابات 2016 و 2020 تقریبا بهتر از موسسات دیگر به پیشبینی دست زد، میگوید: نظرسنجیها دچار اشتباه شدند؛ زیرا مردم هراس داشتند که در صورت بیان این مساله که به ترامپ رای میدهند از سوی آنها نادیده گرفته شوند.
او میگوید: «همهی این موسسات با توجه به اشتباهات سال 2016 مدام ادعا میکردند که در روشهایشان تجدیدنظر کردند ولی واقعیت این است که این کار را انجام ندادند. آنها به این واقعیت تن ندادند که برخی مردم نمیخواهند نظرات خود را با آنها سهیم کنند یا در بیان احساس خود به آنها مردد هستند. ما در زمانهای زندگی میکنیم که مردم به خاطر عقاید سیاسیشان شرمنده هستند و یا بهخاطر همین عقاید نادیده گرفته میشوند. به همین دلیل مردم کارتهای خود را تا لحظهی آخر به روی سینه میچسبانند تا برای کسی انتخابشان آشکار نشود. موسسات نظرسنجی صرفا افرادی را به خود جذب میکنند که احساس مشابه با آنها دارند. تعصب و پیشداوری، آنها را احمق کرده است و چون به این مساله پی نمیبرند یا نمیخواهند پی ببرند، همچنان و بارها و بارها به حماقتشان ادامه داده و خواهند داد. اما راهکار چیست؟ باید اعتمادسازی کنید، ناشناس بمانید تا بتوانید پاسخ واقعی مردم را استخراج کنید.» این چنین بود که برخلاف تصور همهی نظرسنجیها بایدن به آسانی در انتخابات 2020 و با فاصلهی بسیار زیاد حداقل 8 تا 10 میلیون رای به پیروزی نرسید.
اکثریت گروه سنی بالای 65 سال در سطح ملی نیز به ترامپ رای دادند نه بایدن و این چنین بود که آرای ترامپ در گروه سنی 45 تا 65 سال نیز افت محسوسی نشان نمیدهد. این موسسات حتی در تعیین میزان محبوبیت ترامپ نیز دچار اشتباه شده بودند. تصور آنها این بود که در آمریکا تنها بین 39 تا 42 درصد مردم آمریکا عملکرد ترامپ را در دوران ریاستجمهوریاش تایید میکنند؛ ولی نتایج انتخابات نشان داد که حداقل 48 درصد از مردم آمریکا با رویکردها و سیاستهای دولت کنونی آمریکا موافقند.
نظرسنجی ها همواره دو مفروضه بسیار مهم برای دموکراتها را در نظر میگرفتند که هر دو در این انتخابات به چالش کشیده شد؛
مفروض اول این بود که افزایش مشارکت به پیروزی سنگین لیبرال ها تمام می شود.نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نشان داد که از این افزایش مشارکت دو حزب می توانند سهم قابل توجهی را از آن خود کنند و البته در مجلس نمایندگان این قاعده به هیچ عنوان کار نکرد؛ چون افزایش مشارکت باعث از دست دادن 5کرسی دموکرات ها نیز شد و در سنا نیز برخی جمهوریخواهان آرای خود را نسبت به انتخابات گذشته افزایش دادند.
همچنین مفروضه دوم در مورد رأی بالای اقلیتهای نژادی به حزب دموکرات بود. اما نتایج انتخابات ۲۰۲۰ حاکی از رای قابل توجه لاتینتبارها و آسیاییتبارها و حتی سیاهان به جمهوریخواهان است و این برخلاف سنت کلاسیک در تاریخ تحولات سیاسی معاصر ایالات متحده است.
اگر چهارشنبه 4 نوامبر را روز بیآبرویی موسسات نظرسنجی خواندم، بر مبنای همین استدلالها و باورها بود. اگرچه بهدلیل استثنایی بودن انتخابات امسال و افزایش بیسابقهی آرای پستی در پیشبینی نتیجهی انتخابات دچار تعجیل شدم. ولی حرف و سخن اصلی عملکرد فاجعهآمیز موسسات نظرسنجی بود که حتی با پیروزی بایدن نیز چیزی از این فاجعه کاسته نمیشود.
۴. معنای نتایج انتخابات برای ایران چیست؟
حال با این مباحثی که در محورهای پیشین مطرح کردم، اجازه دهید به یک گزارهی راهبردی برسیم: دولت بایدن یک دولت مستعجل (زودگذر) است و دولت ترامپ یک دولت در تبعید. برای این گزارهی خود استدلالهایی دارم؛ صرفنظر از سن بالای آقای بایدن که دو دورهای شدن ریاستجمهوری او را ممکن است منتفی کند برای من عدد 71 میلیون نفر دارای معانی مهم و جامعهشناختی است.
یاشامونک، استاد دانشگاه هاروارد در کتاب "دموکراسی علیه مردم" از آغاز روندهای مبتنی بر «حقوق بدون دموکراسی» در جهان غرب میگوید؛ یعنی مردم طبق قانون از حقوقی برخوردارند ولی پولی شدن سیاست مانع از انعکاس آن به عرصهی ساختار قدرت میشود. این مساله در عمل منجر به بیاعتمادی عظیم مردم به سیاستمداران و احزاب کلاسیک در سراسر دنیای غرب شده و میزان تاثیرگذاری ارادهی مردم را تنزل داده است. افکار عمومی در چنین شرایطی احساس میکند نظام سیاسی و سیاستمداران نسبت به معضلات و منافع آنها بیتفاوت هستند.
بررسی مونک نشان میدهد که احزاب عوامگرای اروپایی در سال 2000 تنها 9.6 درصد از آرای مردمی را در اختیار داشتهاند. این رقم در سال 2008 به 17.2 درصد و در سالهای بعد به 24.4 درصد افزایش یافت. اما ترامپ یک تنه این رقم را در سال 2020 به 48 درصد افزایش داده است. این یعنی دموکراسی غربی همچنان در مرحلهی خطر است و طی دو دههی اخیر بر دامنه و گسترهی این خطر نیز افزوده شده است و رای 71 میلیون نفری به ترامپ خون تازهای به رگهای ناسیونالیسم اروپایی و روندهای بازگشتپذیری تاریخی در قارهی سبز تزریق خواهد کرد. این رای برای پیروزی مارین لوپن در فرانسه، حزب آلترناتیو برای آلمان و همچنین سایر جنبشهای عوامگرا و ناسیونالیستی اروپایی الهامبخش خواهد بود. این در حالی است که نه موسسات نظرسنجی، نه الیگارشی سیاسی و نه غولهای رسانهای همچنان گوش شنوایی برای پذیرش آسیبپذیری دموکراسی ها ندارند.
بله، حق کماکان به جانب یاشامونک است؛ زمان اندکی برای دموکراسی وجود دارد ولی این مساله چه ارتباطی به ایران پیدا میکند؟ پاسخ روشن است، ما اکنون با یک آمریکای در مرحلهی گذار و غیرقابلتکیه مواجهیم. اگر قرار است روزی روزگاری در چهار سال آینده به تفاهمی با ایالاتمتحده دست یابیم (البته بنده نسبت به تحقق تفاهم راهبردی میان تهران و واشنگتن در چهار سال آینده بدبین و بیشتر قائل به موافقتنامههای تاکتیکی میان دو کشور هستم ) باید به این نکته توجه کنیم که این تفاهم نیز میتواند به سرنوشت برجام دچار شود؛ یعنی رئیسجمهور بعدی آمریکا در سال 2024 با یک فرمان اجرایی دستور خروج کشورش را از آن صادر کند. بنابراین تمام دغدغهی ما باید بر این بنیان استوار باشد که این توافق در مجلس سنای آمریکا به تصویب برسد و از یک توافق به یک عهدنامه تبدیل شود تا مشکلات می سال 2018 تکرار نشود. البته تحقق چنین شرایطی برای ما بسیار دشوار خواهد بود؛ چراکه هم از حیث قدرت در وضعیت عدمتعادلی قرار داریم و هم از حیث سیاست داخلی به احتمال بسیار زیاد اکثریت در سنا کماکان در دست جمهوریخواهان حداقل تا سال 2022 باقی خواهد ماند.
مطلب مرتبط؛
برنامه جامع دولت بایدن برای ایران