تبعات تداوم تحریمهای ایران برای بایدن/ در پاسخ به ایده "حفظ اهرم فشار" توماس فریدمن
به گزارش اقتصادنیوز؛ دکتر پل پیلار* عضو ارشد مرکز تحقیقات امنیتی دانشگاه جرجتاون و مقام سابق جامعه اطلاعاتی آمریکا در مطلبی که وبسایت ریسپانسیبل استیتکرفت -وابسته به مؤسسه کوئنسی- منتشر کرده است، تداوم سیاست "فشار حداکثری دولت ترامپ" در دولت جو بایدن -با هدف امتیازگیری از تهران در حوزههای برنامه موشکی و مسائل منطقهای [در مذاکرات احتمالی]- را سیاستی ناکارآمد دانست.پیلار در این مطلب تلویحاً پاسخی انتقادی به ایده توماس فریدمن، ستوننویس برجسته روزنامه نیویورکتایمز داده است.
توماس فریدمن، برنده ۳جایزه پولیتزر در مقالهای به تاریخ ۲۹ نوامبر و با عنوان «جو عزیز، مسئله ایران دیگر هستهای نیست» در نیویورکتایمز تحلیل کرد که با تغییر معادلات استراتژیک در خاورمیانه، اکنون مشکل اصلی جو بایدن در پرونده ایران، ورای مسئله هستهای، فضای جدید حاکم بر منطقه است. وی از یکسو روند عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل و از سوی دیگر توسعه موفق برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران را به عنوان مؤلفههای اصلی خاورمیانه جدید میداند.
فریدمن ضمن انتقاد از ایده بایدن و مشاورانش برای بازگشت بدون پیششرط به برجام به رئیسجمهور منتخب آمریکا توصیه میکند که پیش از چنین اقدامی از اهرم فشار تحریمهای دولت ترامپ برای گرفتن امتیازاتی از ایران در حوزههای موشکی و منطقهای استفاده کند و در غیراینصورت باید منتظر سنگاندازیهای ائتلاف عبری-عربی [که در نتیجه بیاعتمادی به آمریکای ترامپ ظهور کرده است] باشد. فریدمن معتقد است ایران حتی در صورت در اختیار داشتن تسلیحات هستهای، از آن استفاده نمیکند، و بنابراین ترس اصلی متحدان آمریکا در خاورمیانه مسئله هستهای نیست، بلکه موشکهای هدایتدقیق و احتمال دستیابی گروههای متحد ایران در منطقه -نظیر حزبالله لبنان، انصارالله یمن و حشدالشعبی عراق- به این تسیحات است است.
پل پیلار که یکی از سردبیران نشریه نشنالاینترست نیز هست، در این مطلب با عنوان «چرا استفاده از تحریم های ترامپ علیه ایران به عنوان "اهرم فشار" کارایی نخواهد داشت»نوشته است:
در پی شکست چندجانبه سیاست "فشارحداکثری" دولت ترامپ، ظهور دولت بایدن، رویکرد موثرتر ایالات متحده در قبال ایران را امکانپذیر میکند. بازگشت به تعهدات توافق هستهای موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک -برجام- ذخایر اورانیوم غنی شده ایران را به یک دوازدهم آنچه در پاسخ به سیاستهای ترامپ ذخیره کرده است، کاهش میدهد. وقتی ایالات متحده تهدیدی علیه تجارت ایران نیست، دیگر دلیلی برای اینکه ایران را تهدیدی علیه منافع و متحدان خود در منطقه تلقی کند، وجود نخواهد داشت. و ایالات متحده به سیاست اعتبارزدایی از میانهروها و تقویت تندروهای ایرانی پایان میدهد.
برخی از چهرههای آمریکایی ، از جمله برخی از دلسوزان رئیس جمهور منتخب، اظهار داشتند که با توجه به انبوه تحریمهایی که دولت برکنار شده علیه ایران اعمال کرده است ، دولت جدید باید سعی کند از آنها به عنوان اهرم فشار استفاده کند تا به نوعی تهران تحت فشار قرار گیرد و به توافقنامهای مطلوب تر از برجام برای ایالات متحده تن دهد.
پیشنهاد چنین ایدههایی اغلب در واکنش به انتصاب بسیاری از مقامات سابق در دولت باراک اوباما توسط بایدن صورت می گیرد؛ اظهارنظرهایی مبنی بر اینکه "در چهار سال گذشته" جهان تغییر کرده و یا اینکه بایدن سعی در "بازسازی آنچه اوباما ایجاد و ترامپ تخریب کرده است" دارد.
نگرشهای اینچنینی تنها اندکی صحت و اعتبار دارند. در سیاستهایی که به طور کلی شکستهای ناگوار تلقی میشوند، گاهی میتوان عناصر مفیدی نیز پیدا کرد. اینکه ترامپ کاری را انجام داده است، نباید بصورت پیشفرض دلیلی برای رد آن باشد. چنین رویکردی فقط نسخه جدیدی از رفتار مخرب خود دونالد ترامپ است که همواره در جهت مخالف هرآنچه سلف وی -باراک اوباما- انجام داده بود، گام برمیداشت؛ تنها به این دلیل که سلفش این کار را کرده بود.
اما مورد ایران متفاوت است. ایدههایی که استفاده از نتایج مثبت سیاست فشار حداکثری یا حفظ تحریمها بهعنوان اهرم فشار بر تهران را توصیه میکنند، هم با نحوه کارکرد تأثیرگذاری بینالمللی به طور کلی، و هم با شرایط خاص پرونده ایران مغایرت دارد.
نحوه کارکرد اهرم فشار
اهرم در روابط بینالملل -مانند سایر موقعیتها- مستلزم شرطیکردنِ فرآیندِ درمانِ هدف (روند رفع مشکل موجود) است. درمان باید به نوع درد یا آنچه کشور هدف انجام میدهد بستگی داشته باشد؛ رفتار مطلوب مستوجب پاداش یا دستکم عدم مجازات است، و رفتار نامطلوب با درمانی که صدمهزننده است مجازات می شود.
مجازات کشور هدف صرفنظر از رفتارش، اهرم فشار ایجاد نمیکند، بلکه تأثیرگذاری آن را از بین میبرد. و این دقیقاً همان کاری است که دولت ترامپ با پشت کردن به تعهدات قانونی خود تحت قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد -شالوده برجام- انجام داد؛ در حالیکه ایران کاملاً به تعهدات خود پایبند بود.
حتی پس از پیمانشکنی دولت آمریکا، ایران به مدت یکسال به پیروی از قانون بینالمللی ادامه داد. اما دولت ترامپ با اعمال مجازاتهای بیشتر یک جنگ اقتصادی تمامعیار به راه انداخت.
رهبران ایران وقتی میبینند که کشورشان فارغ از آنچه انجام میدهد مجازات میشود، انگیزهشان برای پیروی از توافقات و رفتاری که میخواهیم شاهدش باشیم از بین میرود. در عوض آنها به دنبال راههایی برای اعمال فشار متقابل میگردند؛ دقیقاً همان کاری که ایران در طول یک سال و نیم گذشته در پاسخ به سیاستهای دولت ترامپ انجام داده است.
اینچنین است که رهبران ایران -احتمالاً بهدرستی- درمییابند که هدف واقعی مایک پمپئو و دیگرانی که شکلدهنده سیاستهای دولت ترامپ در قبال ایران بودهاند، "تغییر رژیم" بوده است. و تغییر رژیم نابودگر مشوقها و انگیزههای رفتار خوب است؛ چرا باید به خواستههای کسیکه در هر صورت مصمم به از میان برداشتن شماست تن دهید؟
در معادله اهرم هر دو طرف معادله به یک اندازه مهم هستند. چشمانداز درمان ناخوشایند در پاسخ به رفتار نامطلوب باید معتبر باشد، به همین ترتیب در پاسخ به رفتار سازگار باید اطمینان از چشمانداز یک درمان خوشایند وجود داشته باشد. در حال حاضر در سمت دوم معادله بیاعتباری آمریکا قرار دارد.
ادامه جنگ اقتصادی از نگاه ایران
جنگ اقتصادی ترامپ چیزی جز نقض تعهدات بین المللی و قطعنامههای شورای امنیت نیست. اگر قرار باشد دولت بایدن به این سیاست ادامه دهد و در پرتو تمایل ایران به تمکین (پایبندی به تعهدات برجامی)، تلاش کند تهران را برای توافقی متفاوت تحت فشار قرار دهد، کاملاً غیرقابل توجیه است و رهبران ایران این رویکرد را بیشتر از جنس همان جنگ اقتصادی ترامپ میبینند.
تهران برای اینکه بخت خود را برای یک تعامل جدید با واشنگتن بیازماید، نیازمند اعتباسازی آمریکاست و در چنین شرایطی ایالات متحده همچنان فاقد این اعتبار خواهد بود. همچنین در عرصه سیاسی ایران، میانهروهایی که با خروج ترامپ از برجام، مشتی فریبخورده تلقی شدهاند، اگر بخواهند بار دیگر شانس تعامل را امتحان کنند، و با وجود تغییر چهرهها در واشنگتن همان وضعیت سابق حاکم باشد، حتی فریبخوردهتر بهنظر خواهند رسید. در عوض موضع تندروهای ایرانی تقویت میشود.
معامله، معامله است
اینگونه است که رهبران ایران نشان دادهاند که حاضرند در زمان مناسب و در شرایط مناسب، در مورد مسائلی فراتر از مسائل تحت پوشش برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ صحبت و مذاکره کنند. در عوض آنها درباره هرگونه مذاکره مجدد درباره برجام، سرسختانه مخالفت کردهاند. چنین موضعی جای تعجب ندارد و کاملاً قابل درک است که ایرانیها نخواهند برای خرید یک اسب دوبار گول بخورند.
ظاهراً برای آمریکایی ها سخت است که بپذیرند چیزیکه طرف ایرانی میگوید معقول و قابل درک است. اما تصور کنید اگر نقشها معکوس میشدند —یعنی اگر ایران میخواست دوباره در مورد برجام مذاکره کند تا به منافع اقتصادی بیشتری دست یابد یا به برنامه هسته ای خود پر و بال بدهد؛ پاسخ همه در جبهه ایالات متحده -فارغ از دیگر طرفهای شریک در برجام- رد فوری ایده و بیان مؤکد این اصل که "معامله، معامله است" خواهد بود.
برجام محصول مذاکرات طولانی و دشوار بود. به نقل از یک کلیشه ورزشی، اعضای هر تیم همه چیز را روی میز مذاکره گذاشتند. آن مذاکرات همه حد و حدودهای ممکن همه طرفها را نشان داد؛
نکته اول این بود که اگر هریک از طرفها بخواهد گلایههای دیگرش را با دستورکار مذاکرات بیامیزد، در مورد مسئله هستهای توافقی صورت نخواهد گرفت (و به یاد داشته باشید که ایران گلایههای بسیاری از آمریکا دارد).
و نکته دوم این بود که تا زمانی که آمریکا اصرار قبلی خود مبنی بر صفر کردن غنیسازی اورانیوم را کنار نگذارد، توافق هستهای صورت نخواهد گرفت.
۴سال شکست در سیاست ناکارآمد ۴۰ساله
ایده پیشنهادی مبنیبر تلاش دولت بایدن برای بهرهبرداری از تحریمهای اعمال شده توسط ترامپ، تنها آخرین نسخه از سیاست تکراری در طول تاریخ چهلساله جمهوری اسلامی ایران است مبنی براینکه فقط با کمی اعمال فشار بیشتر، رهبران ایران بر سر هر موضوعی که بخواهیم سر تسلیم فرود میآورند. این سیاست طی ۴ دهه گذشته ناکارآمد بوده، و در طول ۴سال اخیر به وضوح کارایی نداشته است. هیچ دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم در چهار سال آینده کاری از پیش ببرد.
در آینده جای بحث و گفتگوهای گستردهتری با ایران فراهم خواهد شد، به شرط آنکه ایالات متحده دو واقعیت را به رسمیت بشناسد:
اول اینکه برای دستیابی به مزایای بیشتر، باید بهای بیشتری بپردازد؛ ایران نیازمند حصول اطمینان از نوعی تسکین اقتصادی است که انتظار داشت تحت برجام حاص شود، اما حتی در زمان ریاست جمهوری اوباما هرگز به طور کامل تحقق نیافته است.
دوم اینکه توافق در مورد برخی موضوعات، مانند محدودیت در برنامه موشکی، فقط درصورتی امکانپذیر خواهد بود که بجای جداسازی تبعیضآمیز ایران، مسئله بصورت منطقهای مورد بحث قرار گیرد.
اما برای رسیدن به چشمانداز مذاکرات گسترده، ایالات متحده لازم است در وهله نخست به جای تلاش برای بهرهبرداری از مزایای یک سیاست شکست خورده، به توافقاتی که قبلاً متعهد شده، پایبند شود.