اتمام حجت ایران با کاخ سفید
به گزارش اقتصادنیوز، با شکست دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر ۲۰۲۰، امکان ترمیم روابط پرتنش تهران-واشنگتن در بستر گفتوگوهای احتمالی اندکی روشنتر شده، و احتمال تغییر وضعیت پرمخاطره کنونی با بازگشت طرفهای توافق هستهای به تعهدات برجامی، پررنگتر شده است. اما به نظر میرسد سطح انتظارات عمومی، از آنچه کارشناسان و اهل فن انتظار دارند، فراتر رفته است. با آغاز به کار رسمی دولت جدید آمریکا، برخی چشمانتظار گامهای جدی و زودهنگام برای حل پرونده ایران یا گوش به زنگ اعلام مواضع رسمی یا درز اخبار غیررسمی نشستهاند.
خواستن، توانستن نیست
بایدن در طول کمپین انتخاباتی خود و پس از آن نسبت به بازگشت آمریکا به برجام -به شرط پایبندی مجدد ایران به محدودیتهای هستهای- آشکارا ابراز تمایل کرده است. در میان اعضای تیم بایدن، مقامات دولت ایران و یا سایر دولتهای مشارکتکننده در برجام نیز، هیچکس چنین تمایلی را انکار نکرده است. اما خواستن، توانستن نیست و رفتن هم هیچ ربطی به رسیدن ندارد؛ در حوزه روابط بینالملل که بازیگران اغلب رویکرد عملگرایانه و منفعتجویانه دارند، برای نیل به یک هدف، میل و رغبت به آن، تنها یک شرط لازم است اما هرگز کافی نخواهد بود. حتی اگر همه جهان، عزم و اراده رسیدن به یک هدف قابل دستیابی را داشته باشد، مادامیکه نقشه راه عملیاتی و ابزارهای کاربردی را برای رسیدن به مقصد، به کار نبندد، همه چیز در حد یک آرزوی ناکام باقی خواهد ماند.
طبعاً اگر بتوان پرونده پیچیدهای مانند پرونده هستهای ایران را به سرعت و سهولت حلوفصل کرد، چرا که نه؟ اما در فضای رئالیستیک، منفعتگرایانه و اغلب غیرعادلانه حاکم بر روابط بینالملل، رویکردهای خوشبینانه به ندرت جدی گرفته میشوند. یعنی رویکرد تصمیمسازان باید بیش از حد تحولآفرین، فضای میان طرفین باید بیش از حد همراه با حسن نیت، و رفتار سایر کنشگران ذینفع -از جمله محور عبری-عربی که از هیچ اقدامی برای نابودی برجام دریغ نکردهاند- باید بیش از حد منفعلانه باشد تا چنین پرونده پیچیدهای در کوتاهمدت به نتایج قابل توجه برسد.
با این حال سطوحی از تعامل و گفتوگو برای تهیه نقشه راه بازگشت به برجام، و احتمالا برخی گشایشهای مقدماتی با هدف اعتمادسازی در ماههای پایانی دولت روحانی، نهتنها بعید و دور از دسترس نیست، بلکه برای زمینهسازی فضای تعاملهای آتی و جهتدهی به مسیر مذاکرات احتمالی با دولت بعدی ایران، تا حدودی ضروری است.
ایران و آمریکا از ۲ نقطهنظر مختلف به برجام مینگرند و تلاش برای احیای توافق هستهای را با اهدافی متفاوت -و گاه متناقض- از طریق ابزارهای نامتقارن دنبال میکنند. در عین حال طرفین درک قابل ملاحظهای نسبت به رویکردهای یکدیگر دارند، و از موانع داخلی و سقف و کف انتظارات همدیگر تا حد زیادی آگاه هستند. نکته امیدوارکننده، اتفاق نظر دولتهای مستقر در ۲کشور درباره ضرورت حل هرچه سریعتر مسئله از طریق دیپلماسی چندجانبهگرایانه است.
دولت بایدن برای لغو بسیاری از تحریمهای دولت ترامپ با موانع و فشارهای رسمی (بوروکراتیک) و غیررسمی (لابیگری) مواجه است و عبور از این موانع زمانبر خواهد بود. اما بایدن برای برخی گامهای مقدماتی و اقداماتی جهت نشان دادن حسن نیت، چندان هم دستبسته نیست. اقداماتی چون برداشتن برخی موانع تحریمی (بخصوص در زمینه دارو و اقلام بشردوستانه)، اعطای مجوز ضمنی برای برخی مبادلات تجاری و مالی میان ایران و اروپا، و حتی تسهیل پرداخت وام درخواستی ایران از صندوق بینالمللی پول برای مقابله با کرونا، نه زمانبر هستند و نه با موانع جدی روبرو خواهند شد.
ایران نیز بارها آمادگی کامل خود برای معکوس کردن فوری مسیر خروج از تعهدات برجامی در ازای لغو تحریمها را اعلام کرده است. اگرچه غیرفعالسازی برخی سانتریفیوژهای جدید، و نیز کاهش خلوص و حجم اورانیوم غنیشده توسط ایران به سطح محدودیتهای برجامی، کمی زمانبر خواهد بود.
اما اغلب گامهای لازم برای بازگشت طرفها به پایبندی کامل به مفاد برجامی، دارای پیچیدگیهای بوروکراتیک و شامل اقدامات عملی دقیق است که روند پروسه را به شدت کُند خواهند کرد. یعنی زمانبندی، چگونگی و توالی گامهای طرفین، خود نیازمند مذاکرات فنی و طولانی برای طراحی جدول زمانی دقیق از اقدامات متقابل است. حتی در صورت حصول توافق در این زمینه و آغاز گامهای عملی اولیه، تکمیل پروسه بازگشت به تعهدات، به لحاظ فنی، به خودی خود زمانبر خواهد بود. به علاوه اینکه همه گامهای برداشته شده مستلزم ارزیابی و راستیآزمایی متقابل است. نیازی به یادآوری نیست که طرفین اصلی معامله -ایران و آمریکا- دارای یک سابقه تخاصم ۴۰ساله هستند و تندروهای هر ۲ کشور همصدا با کنشگران پرنفوذ محور عبری-عربی توافق برجام -و تقریبا هرگونه تعامل- را شر مطلق و سواری دادن به اهریمن میخوانند.
البته بنیانهای اولیه برجام هم در شرایطی کمابیش مشابه پیریزی شد. در اوج تنشهای میان ۲ کشور، بحران ناگهان رو به فروکش گذاشت. هرچند برای افرادی که مسئله را با رویکرد تحلیلی، واقعبینانه و چندوجهی بررسی میکردند، این تغییر رویه (از اوجگیری به فروکش بحران)، نه تنها ناگهانی نبود، بلکه نتیجه بدیهی و قطعی رسیدن یک روند فوارهوار به نقطه اوج خود بود.
در ایران محمود احمدینژاد آخرین سال ریاستجمهوریاش را سپری میکرد؛ با انبوهی از مخالفان سیاسی داخلی (اعم از اصولگرا و اصلاحطلب و ...)، مواجه بود و مجموعهای از تحریمهای اقتصادی هدفمند ذیل قطعنامههای شورای امنیت در ترکیب با سوءمدیریت و نقصهای ساختاری به یک اقتصاد نابسامان و بحرانزده منجر شده بود، و سایه نارضایتی شدید اجتماعی در سطوح مختلف جامعه بالای سرش سنگینی میکرد.
در آمریکا باراک اوباما در میانه دوران ۸ساله ریاستجمهوریاش قرار داشت و به محض دریافت چراغ سبز از سوی تهران برای مذاکره، دیپلماتهای حرفهای دولتش را عازم مذاکرات محرمانه عمان کرد. به گفته محمدجواد ظریف، مذاکرات مسقط در ۲ دوره یکی تابستان ۹۱ (۲۰۱۲) و دیگری زمستان ۹۱ (۲۰۱۳) با دستور مستقیم مقام معظم رهبری برگزار شدند و بهرغم مخالفت و سنگاندازی دولت وقت ایران -که خود منجر به فاصله زمانی میان این ۲ دوره مذاکره شد- در همین مرحله چارچوب کلی توافق تعبیه شد.
با وجود تابو بودن مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا، ضرورتهای دیپلماسی و تعامل، همه موانع را کنار زد و نه ایران برای آغاز دیپلماسی در تابستان ۹۱ منتظر نتیجه انتخابات نوامبر ۲۰۱۲ آمریکا ماند، و نه اوباما در زمستان ۹۱ ادامه مذاکرات را تا روشن شدن تکلیف دولت پس از احمدینژاد معطل کرد.
به عبارت دیگر، به رغم دشمنی دیرینه، مخالفتهای داخلی و خارجی، و همه محدودیتها، طرفین بر حسب نیازها و ضرورتها و اولویتها، تصمیم به تغییر روند گرفتند، عزم تعامل کردند و سپس گامهای اولیه را برای اعتمادسازی و نشان دادن حسن نیت برداشتند. البته توافق نهایی پس از ماهها مذاکره فشرده و تخصصی، و بالا و پایین کردن سقف و کف خواستهها در تابستان ۲۰۱۵ حاصل شد.
برجام یک توافق چندجانبه برای همکاری مشترک درباره برنامه هستهای ایران بود و مثل همه دیگر توافقهای اینچنینی، طرفهای درگیر امتیازاتی را داد و ستد کردند. طرفین بنابر شرایط موجود در آن زمان تصمیم گرفتند که توافق را صرفاً متمرکز بر برنامه هستهای شکل دهند. دلیل اصلی هم واضح بود؛ ۲ طرف اصلی توافق یعنی ایران و آمریکا بر سر سایر موضوعات اختلافهایی داشتند که در آن چارچوب، قابل حل به نظر نمیرسید.
همچنین مجریان توافق یعنی دولت روحانی و اوباما در داخل کشور خود با محدودیتهای سیستماتیک و مخالفان پرنفوذ مواجه بودند.
اما برجام یک مشکل عمده داشت و آن اینکه بیش از حد خوشبینانه بود و بر مبنای حسن نیت و اعتماد متقابل نهایی شد. طرفین بر سر چارچوب کلی و مفاد جزئی توافق کردند، اما بنابر شرایط موجود و رویکرد طرفین در آن مقطع، امکان سفت کردن پیچ و مهرههای چارچوب مورد توافق وجود نداشت.
لازم به یادآوری نیست که جانشین باراک اوباما، نه در حرف و نه در عمل، تمایلی به نشان دادن حسن نیت و اعتمادسازی نداشت؛ در واقع ترامپ همانطور که از قبل فریاد زده بود، قصد مقابله با چنین روندهایی را داشت. او در عملیاتی کردن وعدههای خود نه تنها کم نگذاشت، بلکه در مواردی چون توافق هستهای که مخالفان اصلیاش، دولتهای متمول اسرائیل و عربستان بودند، پا را فراتر گذاشت و مرزهای تنش را تا آستانه درگیری نظامی پیش برد. هرچند هیچ تمایلی به درگیری مستقیم نظامی هم نداشت.
فضای پرتناقض تحلیلی
قطعاً شرایط کنونی تفاوتهای اساسی با شرایط سال ۲۰۱۲ (آغاز مذاکرات) و سال ۲۰۱۵ (نهایی شدن برجام) دارد. اما اصول اولیه برای آغاز تعامل همچنان ثابت است و برداشتن گامهای اولیه (فارغ از کیفیت و محتوای آنها) با هدف نشان دادن حسن نیت، کمریسک و کمهزینه به نظر میرسند؛ اگر عزمی برای تعامل میان طرفها وجود داشته باشد.
برخی تحلیلگران و رسانههای دموکرات از جمله توماس فریدمن ستوننویس روزنامه نیویورکتایمز که طی ۴سال گذشته در قرائت رسمی، مخالف اغلب سیاستهای ترامپ از جمله درباره ایران بودهاند، اخیراً به صراحت از بایدن خواستهاند با حفظ فشار تحریمهای غیرقانونی دولت ترامپ، از شرایط کنونی ایران برای امتیازگیری در حوزههای غیرهستهای استفاده کند.
اگرچه جو بایدن هم دستکم در موضع رسمی و در مصاحبه با خود توماس فریدمن به چنین خواستههایی "بنابر اضطرارهای موجود" به صراحت پاسخ منفی داده است؛ "تام بگذار صریح بگویم: درباره چنین بحران پیچیدهای در منطقه پرمناقشهای چون خاورمیانه، آنچه اصلاً نمیخواهیم، ادامه فضای پرتنش فعلی و تبدیل آن به یک رقابت تسلیحاتی منطقهای است."
برخلاف فریدمن، برخی چون کاترین اشتون و چاک هگل همانگونه که در مقاله اخیر مشترکشان تشریح کردهاند، از یک سو به شدت نگران تداوم شرایط کنونی هستند، و از یکسو قمار کردن روی سیاست شکستخورده ترامپ و حفظ فشار حداکثری برای گرفتن امتیاز را اتلاف وقت، بیثمر و غیرسازنده میدانند و معتقدند کشوری که در برابر فشارهای ترامپ مقاومت کرد و تسلیم نشد و تازه مزه پیروزی را با شکست ترامپ چشیده، به دولت بایدن امتیاز نخواهد داد؛ نه در دولت عملگرای روحانی و نه در دولت پس از وی که احتمالاً تندرو خواهد بود.
با این حال چنین تحلیلهایی، بسیار پیش از آنکه به ذهن و قلم کسانی چون فریدمن و اشتون برسد، و حتی پیش از داغ شدن کمپینهای انتخاباتی، در تیم کارشناسی بایدن و اتاق فکرهای تخصصی واشینگتن مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. بایدن و تیمش، خوشبختانه یا متأسفانه، اصلاً و ابداً تازهکار نیستند. آنها بازی را بلدند، رفتار ایران و دیگر بازیگران را با نگاهی موشکافانه و تحلیلی زیر نظر دارند، و فرصتها، تهدیدها و اضطرارها را خوب میشناسند.
صبر و انتظار کاخ سفید تا انتخابات ۱۴۰۰؟
روز ۲۱ ژانویه مصادف با دومین روز کاری دولت جدید ایالات متحده، ۳ مقام ارشد تیم جو بایدن موضع رسمی کاخ سفید درباره ایران و برجام را با صدای واحد اعلام کردند؛ درهای گفتوگو باز و چشمانداز تعامل روشن است، اما راهی دراز و پرپیچوخم تا رسیدن به مقصد در پیش خواهد بود.
کِنِت پولاک عضو ارشد موسسه American Enterprise و مدیر سابق امور خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا در مطلبی که وبگاه اندیشکده لافر (Lawfare) منتشر کرد نوشته است که بر اساس این اظهارات به نظر میرسد احتمال تحولات اساسی در کوتاهمدت بسیار پایین، و تصمیم فعلی تیم بایدن روشن است؛ نباید شتاب کرد، دستکم تا زمان تعیین تکلیف انتخابات ریاستجمهوری ایران. بالأخص اینکه احتمال روی کار آمدن یک دولت تندرو بیشتر به نظر میرسد.
از قضا همین رویکرد غالب یعنی شانس بالای قدرت گرفتن تندروها در ایران، میتواند انگیزهای برای شتاب کردن در این زمینه باشد و تیم بایدن را مجاب کند که در همین چند ماه باقیمانده از دوره دوم دولت روحانی، دستکم گامهای نخستین را بردارند و حتی برخی چارچوبهای کلی را ببندند. مشابه همان مسیری که دولت اوباما در سال ۲۰۱۲ و پیش از روی کار آمدن دولت روحانی با مذاکرات محرمانه مسقط در پیش گرفت و تفاهمهای حاصل از این مذاکرات نهایتاً به توافق هستهای در سال ۲۰۱۵ انجامید.
اگرچه دولت باتجربه و بوروکرات جو بایدن، درباره پرونده ایران قصد ندارد با شتابزدگی، دقت را فدای سرعت کند، اما فرصتهای کنونی را نیز به راحتی از کف نخواهد داد. بایدن به عنوان یک نهادگرای پراگماتیست، ضرورت استفاده حداکثری از فرصتهای حداقلی را درک میکند و بعید است از بسترهای موجود در زمان کوتاه باقیمانده از دولت روحانی چشمپوشی کند. مگر اینکه انتظار بهبود این بسترها در دولت بعدی ایران را داشته باشد، یا اینکه اساساً در فضای کنونی هیچ فرصت واقعی که ارزش پیگیری داشته باشد، پیدا نکند.
اما تیم بایدن آنطور که میداند، در ایران حلقه تصمیمگیری در حوزههای کلان، فارغ از تغییر ترکیب سیاسی دولت یا مجلس، ثابت است و مؤلفههایی که راهبرد کلان ایران در این زمینه را شکل میدهند، در ماههای آینده بعید است دچار تغییرشوند (فارغ از اینکه چه نوع دولتی سر کار بیاید). اما این را هم میداند که تعامل با دولتهای میانهرو و تندرو چه تفاوتهایی ممکن است داشته باشد. کافی است فصل نهم کتاب کانال پشت پرده نوشته ویلیام برنز (گزینه پیشنهادی بایدن برای ریاست سیآیای و مذاکرهکننده آمریکایی در گفتوگوهای مسقط) را برگ بزنند و سطوری که مربوط به تفاوتهای مذاکره با تیم جلیلی و ظریف است را یادآور شوند.
یک انتخاب سازنده
چنانچه گزارش رسانهها مبنی بر انتخاب رابرت مالی به عنوان نماینده ویژه بایدن در امور ایران، تحقق یابد، احتمال گشایشهای سطحی در کوتاهمدت تقویت میشود. راب مالی، مشاور سابق دولت اوباما در خاورمیانه، در جریان مذاکرات هستهای حضور پررنگ و سازندهای داشت. وی که از چهرههای نزدیک به جان کری است، در صورت انتصاب به عنوان نماینده ویژه امور ایران، میتواند نقش مؤثری در تسهیل روند تعامل ایفا کند. واکنش شتابزده و خشمگینانه دشمنان برجام -اعم از جمهوریخواهان تندرو تا رسانههای نزدیک به اسرائیل و عربستان- نسبت به گمانهزنیها درباره انتصاب راب مالی، خود گواه این مدعاست که حضور وی تا چه میزان میتواند برای احیای برجام ثمربخش باشد.
درون خود دولت بایدن نیز رویکرد راب مالی نسبت به پرونده ایران، منتقدان جدی دارد. در واقع اختلاف نظرهایی که درون تیم سیاستخارجی و امنیت ملی دولت اوباما-بایدن میان ۲ طیف چپ و راست وجود داشت، همچنان پابرجاست و احتمالاً در دولت بایدن-هریس به شکلهای دیگر بازتولید خواهد شد. با این حال مانند زمانیکه اختلاف میان طیف اوباما-کری و طیف بایدن-کلینتون، به محض تصمیمگیری نهایی فروکش میکرد و همکاریها آغاز میشد، اکنون نیز چنانچه جو بایدن درباره موضوعی چون ایران تصمیمگیری کند، از تونی بلینکن تا راب مالی در راستای تحقق تصمیم وی حرکت خواهند کرد.
این تردیدها فقط مربوط به بخشی از تیم بایدن و حتی تحلیلگران سنتریست دموکرات نیست، متحدان ایالات متحده در خاورمیانه یک کارزار پنهان علیه احیای برجام به پا کردهاند. همچنین اروپاییها بر اساس منافع و استانداردهای خود، در مواردی خواهان سختگیری بیشتر بر تهران در حوزههای موشکی و متحدان منطقهای ایران هستند.
اتمام حجت ایران با اعضای برجام
در چنین فضایی انتشار مقاله وزیر خارجه ایران در وبگاه نشریه فارن افرز به نوعی یک اتمام حجت با دیگر اعضای توافق بود.
مقاله ظریف بطور کلی از ۲ جهت حائز اهمیت بود؛ نخست اینکه به عنوان وزیرخارجه شناخته شده ایران، پاسخ تهران به تحلیلها و مواضع و سیگنالهای اخیر را بطور تفصیلی در یک رسانه تخصصی، معتبر و پرمخاطب اعلام کرد. و دوم اینکه در فضای پر از ابهام و کلیگویی، پاسخ ظریف از یک سو صریح و شفاف برای عموم و از یک سو حاوی سیگنالهای ضمنی و هشدارهای تلویحی برای اهل فن و تصمیمسازان بود.
مانند تقریباً همه مقالههای معتبر در این حوزه، مقاله ظریف هم دارای مقدمات بدیهی و تکراری درباره تاریخچه تحولات دوره ترامپ در این زمینه است. اما پس از این مقدمهچینیهای کلیشهای، ناگهان لحن مقاله تغییر میکند و کلمات دقیقتر و وزینتر میشوند.
ظریف دلایل کنار گذاشتن موضوعات غیرهستهای از توافق برجام را یادآور میشود و تأکید میکند که درخواست مازاد بر موضوعات هستهای، چیزی جز برجام است. اکنون اولویت احیای توافق هستهای است و پنجره ایران نیز قرار نیست برای همیشه اینگونه باز بماند.
البته وزیرخارجه ایران نسبت به نگرانی های مطرح شده درباره موضوعات موشکی و منطقهای بیتفاوت نیست. برعکس، به جای لفاظی و ارائه خواستههای مبهم، یک راهکار عملی ارائه میکند. ظریف نه تنها قصد طفره رفتن از این موضوعات را ندارد، بلکه با تبیین سیاستهای دفاعی و منطقهای کشورش بر مبنای بازدارندگی، برای گفتوگو با همسایگان ایران در این زمینهها علاوه بر اعلام آمادگی، طرح پیشنهادی ابتکار هرمز را بار دیگر روی میز میگذارد.
پیام ظریف، صریح، روشن و مستدل است. تیم بایدن باید تصمیم بگیرد که از فرصت حضور چندماهه ظریف به عنوان وزیرخارجه ایران، چگونه میخواهد استفاده کند؟