استراتژی دولت رئیسی در برجام و رابطه با غرب
به گزارش اقتصادنیوز، نزدیک به سه هفته دیگر ابراهیم رئیسی به طور رسمی سکاندار دولت در ایران خواهد شد و این در حالی است که دولت فعلی کار خود را خاتمه یافته تلقی کرده و در حوزه دیپلماسی پروندهها یکبهیک تحویل تیم انتقالی دولت جدید میشود. حال پرسش در مورد جهتگیری دولت جدید در میدان سیاست خارجی به یکی از مهمترین چالشهای تحلیلگران مسائل ایران تبدیل شده است.
بیژن احمدی یونس زنگی آبادی و آرتا معینی با انتشار یادداشتی در پایگاه تحلیلی نشنال اینترست با عنوان «غرب باید انتظار استمرار استراتژیک را از ایرانِ دوره ابراهیم رئیسی داشته باشد» تلاش دارند به این پرسش پاسخ دهند که حتی در صورت به انجام رسیدن مذاکرات بر سر احیای برجام، استرتژی کلی ایران در قبال غرب و نظام بینالملل دچار تغییر اساسی نخواهد شد و غرب در قبال ایران نیازمند رویکردی واقعگرایانهتر است.
همسویی بیسروصدا با دیپلماسی دوسویه
برخلاف ادوار اخیر انتخابات در ایران، سیاست خارجی بر مباحث میان نامزدهای ریاستجمهوری مسلط نبود. علیرغم بحثهای محدود در مورد سیاست خارجی، همه نامزدها، از جمله ابراهیم رئیسی، اعلام کردند که از مذاکرات در حال اجرا در وین -که درصدد احیای توافق هستهای ایران و پایان دادن به تحریمهای اقتصادی علیه این کشور است- حمایت کنند. رئیسی در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود پس از انتخابات، در عین اینکه تاکید داشت اولویتش بهبود شرایط اقتصاد داخلیست،بار دیگر این موضع را تکرار کرد. ضمن اینکه تصریح کرد که روابط منطقهای کشور را توسعه خواهد بخشید.
با توجه به اراده دولت بایدن در احیای برجام، اکنون به نظر میرسد نخبگان جمهوری اسلامی بهترین زمان برای استفاده ایران از اهرمهای سخت بدست آمده را –در پی شکست کارزار فشار حداکثری ترامپ- یافتهاند. در واقع نه تنها منافعِ ملموسِ حاصل از احیای توافق، بلکه از طریق مذاکره با عربستان سعودی نیز این امکان برای آنها وجود دارد که ساختار امنیتی منطقه را به نفع خود تغییر شکل دهند. بنابراین جای تعجب ندارد که رئیسی و متحدانش تا حد زیادی لحن تند خود را در برابر این توافق تعدیل کرده و بیسروصدا خود را با دیپلماسی دو سویهای که توسط دولت حسن روحانی در وین و شورای امنیت ملی در بغداد و مسقط هدایت میشود، همسو کردهاند.
اجماع نادر
از مهمترین ویژگیهای احتمالی این دوره احتمالا همسویی تقریبا کاملا میان دستگاه دیپلماسی و شورای عالی امنیت ملی است. در طول این سالها، شورا به یک استراتژی دو وجهی پایبند بوده: تنشزدایی منطقهای با همسایگان و روابط قابل پیشبینی (اگر نه همیشه باثبات) با غرب. از آنجا که دولت رئیسی در بهترین حالت تنها نمایانگر چهره ظاهری این اجماع در حال رشد است، درک وضعیت استراتژیک ایران مستلزم بررسی دلایل (تاریخی، ساختاری و استراتژیک) وجود چنین اجماع نادری در میان رهبران عالی جمهوری اسلامی است.
تدوین استراتژی کلان
از بسیاری جهات، جمهوری اسلامی در مقطع تاریخی مشابه سالهای پس از جنگ ایران و عراق قرار دارد - جنگ خونین هشت سالهای که در آن نزدیک به یک میلیون ایرانی جان خود را از دست دادند ، و در واکنش به آن حکومت دست به تدوین استراتژی کلان زد. حکومت نوپا در تهران به این نتیجه رسید که جان به در بردن از نبرد با صدام حسین -که رهبر مقتدر عربی بود و حمایت قدرتهای منطقهای و جهانی را در پشت خود میدید- و حفظ تمامیت ارضی ایران مستلزم توسعه اشکال مختلف قدرت جهت دفاع از نظام انقلابی تقریبا منزوی خود در برابر تجاوزات خارجی است.
بدین ترتیب نهاد نخستوزیری از قانون اساسی حذف شد و با بر سر کار آمدن رهبری جدید در ایران، تغییرات گسترده حقوقی، سیاسی و امنیتی باعث متمرکز شدن نظام امنیت در ایران شد. از سوی دیگر، تجربه جنگ هم باعث شد که اعتقاد به مقاومت، بازدارندگی و تاکتیکهای نامتقارن نزد دولتمردان تقویت شود. بدین ترتیب بود که مقامات عالی سرسختانه مدافع توسعه برنامه موشکهای بالستیک داخلی، ایجاد یک شبکه پیچیده از نیروهای نیابتی در سراسر منطقه و طراحی یک برنامه هستهای با قابلیت غنیسازی بالا، بودند.
ایجاد بازدارندگی موثر
اکنون بیش از سه دهه از پایان جنگ گذشته و جمهوری اسلامی تا حد زیادی موفق شده تا از طریق دو روش متعارف و نامتقارن وضعیت ژئواستراتژیک پیشروندهای را در منطقه ایجاد کند و از توان بازدارندگی موثر و معتبری در برابر قدرتهای خارجی از جمله ایالات متحده برخوردار باشد.
ایران دارای یک برنامه هستهای پیشرفته با قابلیت غنیسازی تا سطح بالاست که در تاسیسات زیرزمینی مختلف و پراکندهای به سختی محافظت میشود و این باعث شده که آسیب زدن به آن توسط دشمنان ایران از طریق حملات هوایی پیشگیرانه بسیار دشوار شود. برجام فعالیتهای هستهای ایران را به میزان قابل توجهی محدود میکند و زمان گریز هستهای را به بیش از یک سال میرساند، اما این تأسیسات غنیسازی پا بر جا خواهد بود و از همه مهمتر، هرگز نمیتواند دانش فنی بدست آمده در کشور در طول دههها را خنثی کند.
بنابراین ایران همیشه در آستانه تبدیل به کشوری هسته ای قرار دارد. از نظر نظامی، ایرانیها زرادخانههای موشکی مختلفی ساختهاند که قادر به حملات دقیق علیه اهدافی در برد 2000 کیلومتری است.
شاید مهمتر از همه اینکه ایران از مناقشات عراق، سوریه، لبنان و یمن (که عمدتا نتیجه مداخلات ناموفق آمریکا است) و همچنین ادامه درگیریها در سرزمینهای اشغالی در جهت رشد و تقویت نفوذش در سراسر خاورمیانه بهره برده و «محور مقاومت» را از طریق شبکه گستردهای از نیروهای شبه نظامی و وابستگان سیاسی به آنها در این کشورها ایجاد کرده است. گرچه بسیاری از این گروهها تحت کنترل مستقیم و کامل ایران فعالیت نمیکنند ، ترکیبی از حمایت ایران و درک منافع متقابل و ایدئولوژی مشترک آنها را به یک ابزار بازدارندگی قابل توجه برای ایران در فراسوی مرزهای خود مبدل کرده است.
اولویتهای جمعیتی
به نظر میرسد جمهوری اسلامی که با رویکرد «اول امنیت» تا حد زیادی به هدف استراتژیک خود رسیده، آماده است که اقتصاد خود را نیز در اولویت قرار دهد. رهبران ایران در این فکرند که بالاترین تهدید امنیت ملی امروز برای حکومت ناشی از شرایط اقتصادی بد کشور است که در اثر سالها تحریم توسط آمریکا به وجود آمده است که نارضایتی از عملکرد دولت، فساد و سوءمدیریت و واکنشهای گسترده مردمی در داخل کشور را تشدید کرده است.
تحریمهای بینالمللی تحت رهبری ایالات متحده بالاخص علیه صادرات نفت ایران و اعمال محدودیت در دسترسی به ذخایر ارزی خارجی، باعث شده تا مقامات تحریمها را مانع اصلی بهبود اقتصاد و رشد صنعتی کشور بدانند. علاوه بر این، از نظر جمعیت شناختی، کشور در حال پیر شدن است و این بدان معناست که پنجره توسعه ایران به سوی اقتصادی شکوفا به سرعت رو به بسته شدن است. به گفته کارشناسان جمعیت، ایران در سال 2005 وارد یک فرصت مناسب دموگرافیک (جمعیتشناختی) شد. وقتی جمعیت سن کار در یک کشور بسیار بیشتر از جمعیت وابسته نوجوانان و سالخوردگان باشد، یک فرصت دموگرافیک وجود دارد. در حالی که ارزیابی های قبلی تخمین زده بودند که پنجره فرصت جمعیتی ایران تا سال 2040 بسته میشود، برآوردهای اخیر نشان میدهد که با روند کاهش جمعیتی کنونی، ممکن است این مسئله در اوایل سال 2027 اتفاق بیفتد. علاوه بر افزایش نارضایتی مردم از وضعیت ناگوار اقتصادی ایران، احتمال تغییر اساسی جمعیتشناختی در حال وقوع، ضرورت رشد و توسعه اقتصادی را در اولویت جمهوری اسلامی قرار داده است.
ضرورت توجه به خودمداری استراتژیک و واقعگرایی فرهنگی در برخورد با ایران
در شرایط کنونی، نهادهای سیاسی ایران پیرامون این واقعیتهای جدید به هم پیوستهاند. در حالی که جناح میانهرو ظاهرا مقامات عالی را متقاعد کرده بود که از طریق برجام به دنبال ادغام ایران در نظام اقتصاد جهانی است و با جذب سرمایههای خارجی و ایجاد وابستگیهای اقتصادی با غرب به این هدف نائل میآید، انتخاب دونالد ترامپ و متعاقبا خروج واشینگتن از توافق هستهای در سال 2018 نقشههای روحانی را نقش بر آب کرد. از نظر بسیاری از مقامات ایرانی، این نتیجه، اثباتگر بیفایده بودن رو کردن به غرب بود.
بیش از هر چیز، انتخاب رئیسی حاکی از آن است که در این شرایط جمهوری اسلامی خودمداری استراتژیک را به رابطه دوستانه با غرب ترجیح میدهد. علاوه بر این ، ایران به احیای برجام نه به عنوان فرصتی برای ادغام بیشتر در نظام بینالمللی بلکه به عنوان یک تاکتیک واقعگرایانه در راستای کاستن از شدت فشار تحریمها و تنشها با غرب نگاه میکند.
برای گسترش تعاملات تجاری، جذب سرمایهگذاری و دستیابی به فنآوری های پیشرفته مورد نیاز، بهبود روابط با همسایگان و تقویت همکاریهای رو به رشد ایران با چین و سایر کشورهای غیرمتعهد در اولویت قرار خواهد گرفت. همزمان، دولت به سرمایهگذاری در جهت افزایش ظرفیت صنعتی و فنآوری داخلی برای تقویت اقتصاد ایران ادامه خواهد داد، که شاید تا حدی تأثیر تحمیل مجدد احتمالی تحریمهای ایالات متحده را کاهش دهد و کشور را در برابر تغییرات آینده سیاست واشینگتن در ایران بیمه کند.
تنهایی استراتژیک ایران، که توسط جغرافیا و تاریخ پر فراز و نشیب آن محدود شده، حاکمان را وادار میسازد که برای امنیت و بازدارندگی در داخل و خارج از مرزهای خود ارزش بالایی قائل شوند. صرف نظر از موفقیت یا توانایی تهران در مدیریت اوضاع نابسامان اقتصادی کشور، کوتهنظرانه به نظرخواهد رسید که دولت رئیسی یا هر دولت آینده جمهوری اسلامی از سرمایهگذاری در زمینه فنآوریهای موشکی یا هسته ای چشمپوشی کند و یا از پشتیبانی نیروهای نیابتی منطقهای صرفا به دلایل اقتصادی و بدون اطمینان خاطر از تهدیدات امنیتی، صرف نظر کند.
در نتیجه، جدای از فشارهای خارجی و تحریمهای اقتصادی، تهران از توسعه ابزارهای بومی قدرت و سایر ابزارهای استراتژیکاش که برای بقای خود حیاتی میداند، صرف نظر نخواهد کرد. کنار آمدن با فرهنگ استراتژیک مخاطرهآمیز ایران، قدرتهای غربی را بدین سو سوق میدهد تا یک استراتژی واقعبینانه و موثرتر در قبال ایران و منطقه اتخاذ کنند –استراتژیای که در وهله اول مبتنی بر اعتماد سازی و درک ذهنیتهای ناآشنا و پویاییهای تاریخی خاورمیانه است.