کابوس اعدام یک رئیس جمهوری دیگر/ اشرف غنی آخرین رئیس جمهور افغانستان می شود؟
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از عصرایران، وقتی وزیر دفاع آمریکا از سرعت پیشرَویهای طالبان ابراز شگفتی میکند یا دیر و دور نیست که به کابل، پایتخت افغانستان برسند و تشکیل امارت اسلامی را اعلام کنند، جای تعجب ندارد اگر دیگران حیرت و تعجب کنند با این تفاوت که از آمریکایی که به گفتۀ رییس جمهوری کنونی – جو بایدن – در این 20 سال یک تریلیون دلار در افغانستان هزینه کرده و طالبان را برانداخته بود به دشواری میتوان پذیرفت که غافلگیر شده باشد.
در اینباره در یادداشت قبلی نکاتی آورده شده و این نوشته به بهانهای دیگر است. این که سرنوشت « اشرف غنی احمد زی » رییس جمهوری کنونی چه خواهد شد و آیا او « آخرین رییس جمهوری اسلامی افغانستان » لقب میگیرد؟
وجه طعنهآمیز قضیه این است که چندی پیش وقتی از اشرف غنی پرسیده شد آیا حاضرید به خاطر پروژۀ مصالحه استعفا و قدرت را ترک کنید؟» پاسخ داد: « همۀ ما یک بار این فیلم را دیدهایم و پایان تراژیک آن را نیز همه به یاد داریم. من دوست ندارم بیش از یک بار فیلمی را تماشا کنم چه رسد به این که که بازیگر آن فیلم هم باشم.»
آشکار بود که اشارۀ او به مصالحۀ دکتر محمد نجیبالله آخرین رییس جمهوری افغانستان قبل از روی کار آمدن مجاهدین افغان و ترک داوطلبانۀ قدرت به قصد اعلام حُسن نیت و اعدام او به دست طالبان در 5 سال بعد بود. تشبیهی که اعتراض دختر نجیب را در پی داشت و گفت یک فیلم نبود. حماسۀ مردی بود که از نگاه مردم "قهرمان شهید" است.
همین نشان دهندۀ کابوس تکرار سرنوشت یک «احمد زی» دیگر است که آخرین رییس جمهوری تحت حمایت اتحاد شوروی در افغانستان بود اما دست به اصلاحات اساسی زد و به همه هشدار داد اگر تنها به افغانستان و مردم این سرزمین نیندیشیم حمام خون برپا خواهد شد و در زمان او بود که روسها به اشغال پایان دادند اما مجاهدین به کمتر از سقوط آن «احمدزی» رضایت ندادند که کسی نبود جز دکتر محمد نجیبالله احمد زی مشهور به دکتر نجیب که در کوران انقلاب 1357 ایران نه در کابل که در یوسف آباد تهران زندگی میکرد چرا که پس از کودتای اردیبهشت 1357 سفیر افغانستان در تهران شده بود.
نجیبالله در دورۀ دانشجویی عضو حزب دموکراتیک خلق با گرایش مارکسیستی شد و از فعالان دانشگاه کابل به حساب میآمد.
با این حال در دورۀ ریاست جمهوری به یک ناسیونالیست دو آتشه تبدیل شد و از ایدیولوژی کمونیستی دست کشید و راه نجات را در توجه غیر ایدیولوژیک به مردم و ترجیح منافع ملی بر هر امر دیگری اعلام کرد و گفت میخواهد از حرفۀ خود – پزشکی – بهره گیرد که بیماران را بر اساس نژاد و مذهب و قومیت و زبان دسته بندی نمیکند.
او در دوران دانشجویی علیه سلطنت فعالیت میکرد و به همین خاطر دو بار به زندان افتاد.
با کودتای هفتم اردیبهشت 1357 اما سلطنت ساقط شد و حزب دموکراتیک خلق که معادل حزب توده در ایران و مورد حمایت شوروی بود قدرت را در دست گرفت.
در این زمان نجیب با محبوبیت و نفوذی که به دست آورده بود رییس سازمان دانشجویی کابل بود و تا فارغ التحصیل شد و در همان تیر 1357 به عنوان سفیر به تهران آمد.
او اما به جای آن که به دعوتهای دولت ایران توجه کند رفتاری متفاوت با سفیران دیگر در پیش گرفت و با روحیۀ ضد سرمایهداری و ضد سلطنتی که داشت از شعله ور شدن انقلاب در ایران خوشحال بود.
دوران سفارت او در تهران اما طولانی نبود و به مسکو رفت و در دی 1357 که روسها افغانستان را به دعوت دولت دست نشاندۀ خود اشغال کردند به کابل بازگشت و رییس سازمان امنیت افغانستان شد که به « خاد » شهرت دارد.
همان ذهنیتی که دربارۀ ساواک زمان شاه در ایران وجود داشت نسبت به خاد هم بود اما باز مثل ساواک که انقلابیون بین پاکروان و نصیری تفاوتهایی قایل بودند دربارۀ نجیبالله هم قضاوتها متفاوت بود. از کاملا منفی به خاطر حضور در رأس سازمان امنیت و مثبت به سبب روحیات متفاوت.
چرخش روزگار به گونهای بود که پس از ببرک کارمل او به ریاست جمهوری و دبیر کلی حزب رسید و اعلام آشتی کرد و از مجاهدین خواست کمک کنند افغانستان روی صلح ببیند و قول داد روسها خارج میشوند.
نام حزب دموکراتیک خلق را هم به حزب وطن تغییر داد و هر چه نشان از کمونیسم بود زدود اما این برای مجاهدین کافی نبود.
در واقع مجاهدین افغان دو تیره شده بودند. یکی نیروهای مداراجویی که به رغم حمایت های آمریکا، عربستان و پاکستان به قرائت انقلابیون آغازین ایران و اسلام دموکراتیک گرایش داشتند و در پی ایجاد جمهوری اسلامی و نه امارت اسلامی بودند و دیگری طالبهای درس خوانده در پاکستان که هیچ میانهای با دموکراسی نداشتند و از اساس با مصالحۀ نجیبالله مخالف بودند.
نجیبالله به عهد خود وفادار ماند. زمینۀ خروج روسها فراهم آمد و قانون اساسی جدید تصویب شد و هم، دل دموکراسیخواهان را به دست آورد و هم سنتیهای مذهبی را.
در بهمن 1367 و چند ماه بعد از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق ارتش شوروی از افغانستان به طور کامل خارج شده بود و همین به وزیر دفاع دولت نجیب جرأت و جسارت داد سال بعد دست به کودتایی بزند که نافرجام ماند ولی همین دلهره به جان مجاهدین انداخت که نکند سیاست های لیبرالی نجیبالله موجب شود بار دیگر کودتا و سلطۀ نظامیان را شاهد باشند.
از این رو به سودای قدرت افتادند در حالی که هنوز طالبان بخشی از مجاهدین به حساب میآمدند.
هر چه نجیب به آشتی دعوت میکرد گوش شنوایی نبود و وقتی دید ژنرال دوستم در شمال افغانستان دست بردار نیست تصمیم گرفت کناره گیری و کشور را ترک کند تا حمام خون به پا نشود.
نیروهای دوستم اما در فرودگاه کابل به او اجازۀ خروج ندادند و نجیب چارهای ندید جز این که به دفتر سازمان ملل در کابل پناه ببرد. اقامت او در این دفتر 5 سال ادامه یافت و در این 5 سال صبغتالله مجددی و برهانالدین ربانی رییس جمهوری اسلامی افغانستان شدند تا طی سی سال افغانستان پس از سلطنت و جمهوری دموکراتیک و جمهوری، جمهوری اسلامی را هم تجربه کند.
مجاهدین، کابل را در سال 1371 به دست آوردند و چنان که گفته شد دکتر نجیب در مقر سازمان ملل بود. طالبان هم سهم بیشتری میخواست و راه خود را جدا کرد و حالا طالبان بود که رو در روی مجاهدین قرار میگرفت و شهر به شهر و نه مانند امروز با خشونت اندک یا نامحسوس که با خشونت فراوان جلو میآمدند تا به کابل رسیدند و 5 مهر 1375 به دفتر سازمان ملل ریختند و نجیبالله و برادرش ژنرال احمد زی را بیرون آوردند و در چهارراه آریانا ی کابل به دکل برق آویختند و دار زدند و جسد را هم پایین نیاوردند تا همه ببینند.
این اقدام موجی از ترس آمیخته با نفرت ایجاد کرد و آغاز سلطۀ 5 سالۀ طالبان بر افغانستان و به تعبیری نماد آن شد. در ایران رییس جمهوری جدید با نقد و نفی اسلام طالبانی روی کار آمد. تابستان سال بعد طالبان دیپلماتها و خبرنگار ایرانی را در مزار شریف کشتند تا این که در سال 1380 با حملۀ آمریکا سقوط کردند و چه کسی میتوانست تصور کند 20 سال بعد و بدون مقاومت بازگردند؟
حالا و بعد از 20 سال نگاه ها به اشرف غنی رییس جمهوری است که چه خواهد کرد. آیا دستور مقاومت میدهد؟ با کدام پشتوانه و پشتگرمی؟ یا طی نطقی استعفا میکند با این توضیح که نمیخواهد افغانستان حمام خون شود. جملهای که یادآور سخن نجیبالله است اما خود او هم درست در موقعیت آخرین رییس جمهوری قبل از روی کار مجاهدین قرار گرفته هر چند این بار طالبان گفته به هر که تسلیم شود امان خواهد داد.
اشرف غنی به هر پایانی برای دوران ریاست جمهوری خود میاندیشید جز تکرار کابوس دکتر نجیب الله. هر چند هر دو رییس جمهوری بودهاند، هر دو با طالبان رو به رو شدند و البته هر دو «احمد زی» اند.
رییس جمهوری افغانستان که شاید تا ساعاتی دیگر با واژۀ مستعفی یا سابق یا ساقط شده توصیف شود میداند که پشتون بودن او و طالبان برای تضمین جان او کافی نیست چرا که نجیب هم پشتون بود. میداند که روابط او با سازمانهای بینالمللی هم تضمینکننده نیست چرا که نجیب هم 5 سال در دفتر سازمان ملل پناه گرفته بود.
زودتر باید تصمیم بگیرد بماند یا قدرت را ترک کند. اگر به چنگ طالبان بیفتد البته بعید است که بخواهند سرنوشت دکتر نجیب الله را برای او پس از 25 سال تکرار کنند چرا که طالبان در آن زمان با این حرکات میخواست جلب توجه و خود را به نظام بین الملل تحمیل کند چندان که مجسمههای بودا را فروریخت تا به نادیده انگاشتن خود پاسخ دهند و این بار به تغییر نگاه بین المللی نیاز دارند و می خواهند بگویند خشونت پیشه نیستند.
از بازیهای روزگار این که ژنرال دوستم این بار در کنار اشرف غنی ایستاده است اما قراین نشانهای از ایستادگی در برابر طالبان به دست نمیدهد.
اگر اشرف غنی از قدرت کناره بگیرد و بخواهد باقی عمر را در ایران سپری کند و اگر قول بدهد دربارۀ زبان پارسی و آب هیرمند به سبک دوران ریاست جمهوری سخن نگوید و اگر محل اقامت دکتر نجیب در یوسف آباد را به مجمتع آپارتمانی تبدیل نکرده باشند و او هم در آن ساکن شود جمهوری اسلامی می تواند حامد کرزای سلف او را هم دعوت کند تا به انحلالطلبان ایرانی که چاره را نه در اصلاح و بهبود که در دخالت خارجی و نابودی میبینند و افغانستان را 20 سال پیش به رخ میکشیدند، بگویند بفرمایید، این هم آقای اشرف غنی! هر چند سفرۀ اصلی در افغانستان گسترده است و باید گفت: بفرمایید طالبان. البته ورژن 2021
کاش اگر کنفرانسی هم برپا شو د فوکویاما هم دعوت شود تا بگوید آیا همچنان به نظریۀ پایان تاریخ معتقد است و این که لیبرال دموکراسی سرنوشت محتوم است؟
بازگشت طالبان به قدرت نشان می دهد که هیچ گاه نباید در عرصۀ سیاست تصور کنی بازگشتی متصور نیست و زمان به عقب بازنمی گردد.
اشرف غنی دوست دارد اگر هم برمیگردد به شکلی که برای دکتر نجیب رخ داد برنگردد.
در مرداد 1400 خورشیدی اشرف غنی حالِ محمد نجیب الله را در مهر 1375 خورشیدی و رضا شاه پهلوی در شهریور 1320 خوب درک میکند. داستان نجیب را گفتیم. 25 شهریور 1320 هم رضاشاه شنید که روس ها گفتهاند اگر به تهران برسیم و او همچنان در قدرت و پادشاه باشد پوستش را زنده زنده میکنیم. اشرف غنی آن قدر تاریخ ایران را نمیداند تا با این جزییات آشنا باشد اما کدام یک از باشندگانِ کابل خاطرۀ جسدِ بر دار شدۀ دکتر نجیبالله را از یاد میبرد؟